اهوی من
اهوی من
پارت ۱۰۳
اهو محکم ارکان بغل میکنه شروع به گریه کردن میکنه
ارکان: میتونم بعدن ترو برای خودم داشته باشمت؟
اهو سرشو به نشون اره تکون میده ک ارکان خوشحال میشه
ارکان:خانوم کوچلوم من باید برم
اهو:کجا میخوای بری؟
ارکان: من روح هایی ادم هارو به جاهای ک بهم میگن میبرم من زندم ولی تو این دنیا نه تو اون دنیا ۱۰ سال دیگ تناسخ پیدا میکنم تویی از این ادم ها باید بهم قول بدی پیدام کنی و این دستبند(از تو جیبش یک دستبند درمیاره) این نشون منو تو باشه ۱۰ سال دیگ
اهو دستبند میگیره به دستش میبینده
ارکان: میشه برای اخرین بار لباتو دوباره حسش کنم؟
اهو همونجا لبایی ارکان میبوسه و کم کم ناپدید میشه
اهو شروع میکنه به گریه کردن با چیزی ک ارکان گفت واذیت میشد دلش نمخواست بره خونه دلش میخواست ک گم بشه
(اراد)
امدم خونه ک دیدم بهار خوابیده هرچی هم به اهو زنگ میزدم جواب نمدادم شب شده بود ساعت ۱۲ شب نگران بودم و عصبانی دلم میخواست تیکه تیکش کنم اگه یکی بهش همنجور داشتم حرص میخوردم ک اهو امد رفتم به طرف در وقتی وارد شد یک تو سیلی محکمی بهش زدم
اراد: کدوم قبرستون بودی تا الان؟
اهو: دلم گرفته بود تو پارک بودم(مظلومیت)
اراد: انگار نه انگار ک شوهر داری یا بچه داری مثل زن هایی ولگرد هروقت بخوای میری هروقت بخوای نمیری امشب درستت میکنم تا ادم بشی
دست اهو رو محکم میگیره به اتاق میبره اینقدر خونشو مک میزد ک اهو بیهوش میشه
(پارسا)
ما غزل صبح بیدار شدیم به طرف خونه اهو رفتیم رفتیم داخل کلید از قبل داشتیم ک با سرعت بهار امد سمتمون همه چی رو بهمون گفت گفت ک دیشب اراد اهو رو کتک زد خونشو هم خورد با عصبانیت در اتاق باز کردم ک تن به جون اهو تو بغل اراد بود.....
پارت ۱۰۳
اهو محکم ارکان بغل میکنه شروع به گریه کردن میکنه
ارکان: میتونم بعدن ترو برای خودم داشته باشمت؟
اهو سرشو به نشون اره تکون میده ک ارکان خوشحال میشه
ارکان:خانوم کوچلوم من باید برم
اهو:کجا میخوای بری؟
ارکان: من روح هایی ادم هارو به جاهای ک بهم میگن میبرم من زندم ولی تو این دنیا نه تو اون دنیا ۱۰ سال دیگ تناسخ پیدا میکنم تویی از این ادم ها باید بهم قول بدی پیدام کنی و این دستبند(از تو جیبش یک دستبند درمیاره) این نشون منو تو باشه ۱۰ سال دیگ
اهو دستبند میگیره به دستش میبینده
ارکان: میشه برای اخرین بار لباتو دوباره حسش کنم؟
اهو همونجا لبایی ارکان میبوسه و کم کم ناپدید میشه
اهو شروع میکنه به گریه کردن با چیزی ک ارکان گفت واذیت میشد دلش نمخواست بره خونه دلش میخواست ک گم بشه
(اراد)
امدم خونه ک دیدم بهار خوابیده هرچی هم به اهو زنگ میزدم جواب نمدادم شب شده بود ساعت ۱۲ شب نگران بودم و عصبانی دلم میخواست تیکه تیکش کنم اگه یکی بهش همنجور داشتم حرص میخوردم ک اهو امد رفتم به طرف در وقتی وارد شد یک تو سیلی محکمی بهش زدم
اراد: کدوم قبرستون بودی تا الان؟
اهو: دلم گرفته بود تو پارک بودم(مظلومیت)
اراد: انگار نه انگار ک شوهر داری یا بچه داری مثل زن هایی ولگرد هروقت بخوای میری هروقت بخوای نمیری امشب درستت میکنم تا ادم بشی
دست اهو رو محکم میگیره به اتاق میبره اینقدر خونشو مک میزد ک اهو بیهوش میشه
(پارسا)
ما غزل صبح بیدار شدیم به طرف خونه اهو رفتیم رفتیم داخل کلید از قبل داشتیم ک با سرعت بهار امد سمتمون همه چی رو بهمون گفت گفت ک دیشب اراد اهو رو کتک زد خونشو هم خورد با عصبانیت در اتاق باز کردم ک تن به جون اهو تو بغل اراد بود.....
۵.۳k
۰۳ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.