¹⁹✨️𝐓𝐡𝐞 𝐛𝐫𝐢𝐠𝐡𝐭𝐞𝐬𝐭 𝐬𝐭𝐚𝐫✨️
ا.ت:تهیونگا؟
تهیونگ:جانم؟
ا.ت:اون مامانت نیست؟
تهیونگ:کدوم؟وای آره!*میپیچه تو جهت مخالف
ا.ت:وای چکار میکنی!خلافه تهیونگ!بگیرنمون باید کل درآمدرمون رو جریمه بدیم!
تهیونگ:عیب نداره یه باره!
ا.ت:نمیخواد بیای جلوتر من میرم میارمش میایم.
تهیونگ:باشه پس من اونور خیابونم.
ا.ت:وایسا.*میره پایین از ماشین
تهیونگ:مراق...
ا.ت:*در رو میکوبه
تهیونگ:خدایا
*
ا.ت:خانوم کیم؟
مینهو:اوه ا.ت.عزیزم!
ا.ت:دنبال ما میگشتین؟
مینهو:راستش نه فعلا داشتم واسه شام خرید میکردم...میدونی روز کریسمس فروشگاه های زیادی باز نیستن
ا.ت:فروشگاه های زنجیره ای بازن.توی مرکز شهر،ببینین تهیونگ اونجاست تو ماشین.اگه با ماشین برید زودتر میرسین
مینهو:اما نمیخوام خلوتتونو به هم بزنم.تهیونگ....با تو خیلی راحت تره تا با من میخوام پیش تو بهش خوش بگذره
ا.ت:این چه حرفیه؟تهیونگ عاشق شماست. مطمئنم پیش شما بهش خوش میگذره
مینهو:جدی میگم دخترم.تعطیلات خوش بگذره شب شام خونه ما دعوتین.به مامانت بگو.
ا.ت:خیلی ممنون.بهش میگم.
مینهو:خب.برو خوش بگذره
ا.ت:ممنون. خدانگهدار
*
تهیونگ:خب؟چیشد؟چرا تنهایی؟
ا.ت:گفتش میخواد خرید کنه گفتم با ماشین خیلی راحت تره با ما بیاد گفت نمیخواد خلوتمون به هم بریزه.تهیونگ تو چجوری با مامانت رفتار میکنی؟
تهیونگ:من؟
ا.ت:اون فکر میکرد تو باهاش خوشحال نیستی!
تهیونگ:مامان من معمولا خیلی بیشتر از چیزی که اتفاق میوفته رو توی ذهنش تحلیل میکنه خب....من عاشق مادرمم ولی اون همیشه جلوتر از دنیا پیش میره و خیلی سریع تر از وقایع نتیجه گیری میکنه....اون فکر میکنه من ازش خسته شدم،حالا.توی ۲۸ سالگی.و من فکر میکنم تو ۲۸ میلیارد سالگی از مادرم خسته بشم
ا.ت:منکه آخر نفهمیدم تو چی میگی!زنگ بزن بهش بگو که ناراحت شدی باهامون نیومده.
تهیونگ:باشه استاد..
خب اینم سه پارت!راضید دخترای من؟خوشتون اومد؟احتمالاً دیگه پارت ۲۱و۲۲ تموم کنم بریم سراغ شب در جنگل
تهیونگ:جانم؟
ا.ت:اون مامانت نیست؟
تهیونگ:کدوم؟وای آره!*میپیچه تو جهت مخالف
ا.ت:وای چکار میکنی!خلافه تهیونگ!بگیرنمون باید کل درآمدرمون رو جریمه بدیم!
تهیونگ:عیب نداره یه باره!
ا.ت:نمیخواد بیای جلوتر من میرم میارمش میایم.
تهیونگ:باشه پس من اونور خیابونم.
ا.ت:وایسا.*میره پایین از ماشین
تهیونگ:مراق...
ا.ت:*در رو میکوبه
تهیونگ:خدایا
*
ا.ت:خانوم کیم؟
مینهو:اوه ا.ت.عزیزم!
ا.ت:دنبال ما میگشتین؟
مینهو:راستش نه فعلا داشتم واسه شام خرید میکردم...میدونی روز کریسمس فروشگاه های زیادی باز نیستن
ا.ت:فروشگاه های زنجیره ای بازن.توی مرکز شهر،ببینین تهیونگ اونجاست تو ماشین.اگه با ماشین برید زودتر میرسین
مینهو:اما نمیخوام خلوتتونو به هم بزنم.تهیونگ....با تو خیلی راحت تره تا با من میخوام پیش تو بهش خوش بگذره
ا.ت:این چه حرفیه؟تهیونگ عاشق شماست. مطمئنم پیش شما بهش خوش میگذره
مینهو:جدی میگم دخترم.تعطیلات خوش بگذره شب شام خونه ما دعوتین.به مامانت بگو.
ا.ت:خیلی ممنون.بهش میگم.
مینهو:خب.برو خوش بگذره
ا.ت:ممنون. خدانگهدار
*
تهیونگ:خب؟چیشد؟چرا تنهایی؟
ا.ت:گفتش میخواد خرید کنه گفتم با ماشین خیلی راحت تره با ما بیاد گفت نمیخواد خلوتمون به هم بریزه.تهیونگ تو چجوری با مامانت رفتار میکنی؟
تهیونگ:من؟
ا.ت:اون فکر میکرد تو باهاش خوشحال نیستی!
تهیونگ:مامان من معمولا خیلی بیشتر از چیزی که اتفاق میوفته رو توی ذهنش تحلیل میکنه خب....من عاشق مادرمم ولی اون همیشه جلوتر از دنیا پیش میره و خیلی سریع تر از وقایع نتیجه گیری میکنه....اون فکر میکنه من ازش خسته شدم،حالا.توی ۲۸ سالگی.و من فکر میکنم تو ۲۸ میلیارد سالگی از مادرم خسته بشم
ا.ت:منکه آخر نفهمیدم تو چی میگی!زنگ بزن بهش بگو که ناراحت شدی باهامون نیومده.
تهیونگ:باشه استاد..
خب اینم سه پارت!راضید دخترای من؟خوشتون اومد؟احتمالاً دیگه پارت ۲۱و۲۲ تموم کنم بریم سراغ شب در جنگل
۱.۴k
۲۹ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.