¹⁸✨️𝐓𝐡𝐞 𝐛𝐫𝐢𝐠𝐡𝐭𝐞𝐬𝐭 𝐬𝐭𝐚𝐫✨️
تهیونگ:راستی بهتر شدی؟
ا.ت:چیزیم نبود که!الکی بزرگش کردی!
تهیونگ:باشه...خب پس بیا بریم*دستتو میگیره
ا.ت:خب؟دیشب چطور بود؟خوش گذشت بهتون؟مامانتو دایون خوبن؟دایون از دانشگاهش راضیه؟
تهیونگ:آره دیشب خوب بود ...همشون خوبن وقتی که گفتم میخوام بیام پیش تو مامان گفتش که عصری میاد پیش ما.گفت میخواد ببینتت!
ا.ت:خب پس باید بریم دنبالش.
تهیونگ:میریم دیر نمیشه.
ا.ت:چرا الان نه؟
تهیونگ:میخوام خودمون باشیم.دلم برات تنگ شده
ا.ت:تهیونگا ما همین دیروز همدیگه رو دیدیم*خنده
تهیونگ:چمیدونم فندوقی!دیوونم کردی رفت*خنده
ا.ت:خوبه همیشه دلت برام تنگ شه!خوشم میاد!
تهیونگ:خب تو چی؟دلت برام تنگ شده؟
ا.ت:من همونموقع که داشتم برمیگشتم خونه دلم برات تنگ شده بود
تهیونگ:من بردم فندوقه!یوهووو
ا.ت:خیلی خب باشه تو بردی!
تهیونگ:جایزه م؟
ا.ت:خب.....خوراکی مهمون من
تهیونگ:چی میخری برام؟
ا.ت:هرچی خودت دوست داشته باشی!
تهیونگ:تو هم به همون فکر میکنی که من فکر میکنم؟
تهیونگ/ا.ت:شیر کاکائو؟*خنده
تهیونگ:خب پس...شیر کاکائو مهمون تو.
ا.ت:باشه...بیا بریم!
تهیونگ:تو مگه سرما نخوردی بچه؟شیر واسه گلوت بده!
ا.ت:سرما نخوردم اولاً،دوماًشیرکاکائو داغ میگیریم!
تهیونگ:من تسلیم!*دستاشو میبره بالا
ا.ت:اوه اونجا رو کافه!کافه خوبی به نظر میاد!بدو بدو!*دست تهیونگو میکشه میدوئه به سمت کافه
تهیونگ:ا.ت میخوری زمین آروم!
ا.ت:مواظبم!
تهیونگ:زمین یخ زده!
ا.ت:مواظ....*جیغ
تهیونگ:وای!
ا.ت:آخ زانوممم
تهیونگ:ببینمت..وای ا.ت پوستت پاره شده!
ا.ت:داغون شدم...*بغض و آروم
تهیونگ:آروم باش دارلینگ... *ا.ت رو میگیره بغلش*الان میریم واست بانداژ میگیریم باشه؟
ا.ت:باشه
تهیونگ:الان خوبی؟
ا.ت:آره...آره خوبم
تهیونگ:خب...بیا بشین اینجا من میرم داروخونه باشه؟
ا.ت:باشه
_زمان گذشت و تهیونگ بازم با دست پر برگشت و روبه روی ا.ت که روی صندلی نشسته بود رو زمین زانو زد
تهیونگ:خیلی خب ..حالا بیا پات رو ضدعفونی کنیم خب؟
ا.ت:باشه
تهیونگ:دردت میگیره باشه؟آماده باش
ا.ت:*سر تکون میده
تهیونگ:هروقت خیلی دردت گرفت دستمو فشار بده*چند قطره بتادین میریزه رو زخم ا.ت
ا.ت:سکوت*
تهیونگ:خوبی؟
ا.ت:آ..ره
تهیونگ:خب حالا میتونیم ببندیمش
_آروم باند رو دور پای ا.ت میپیچید نه اونقدر محکم که دردش بگیره و نه اونقدر شل که بیوفته کارش تموم شد و یه چسب زخم آبی رنگ روی اون قسمتی زد که باند تموم میشد تو تمام این مدت ا.ت فقط تهیونگ رو نگاه میکرد وانگار مات شده بود...بهش زل زده بود و پلک نمیزد
تهیونگ:ا.ت خوبی عزیزم؟
ا.ت:آره
تهیونگ:چرا زل زدی به من؟
ا.ت:خوشم میاد
تهیونگ:از چی؟
ا.ت:تو
تهیونگ:خیلی خب....بیا بریم.
ا.ت:کجا؟
تهیونگ:بریم ماشین رو بیاریم دیگه
ا.ت:ولی من هنوز برات شیرکاکائو نخریدم
تهیونگ:نمیخوام.میتونی راه بیای؟بخاطر این میگم پات پیچ خورده...
ا.ت:آره میتونم...خونه تون نزدیکه ولی اگه یه دقیقه وایسی میرم شیرکاکائو میخرمو میام
تهیونگ:ا.ت از میخوام یه کار بکنی.میتونی؟
ا.ت:آره
تهیونگ:دست منو بگیر و با این کفشای عجیب غریبت ندو.میتونی این کارو بکنی یا نه؟
ا.ت:باشه پیرمردِ ضدحال.قبوله
تهیونگ:خدایا
ا.ت:چیزیم نبود که!الکی بزرگش کردی!
تهیونگ:باشه...خب پس بیا بریم*دستتو میگیره
ا.ت:خب؟دیشب چطور بود؟خوش گذشت بهتون؟مامانتو دایون خوبن؟دایون از دانشگاهش راضیه؟
تهیونگ:آره دیشب خوب بود ...همشون خوبن وقتی که گفتم میخوام بیام پیش تو مامان گفتش که عصری میاد پیش ما.گفت میخواد ببینتت!
ا.ت:خب پس باید بریم دنبالش.
تهیونگ:میریم دیر نمیشه.
ا.ت:چرا الان نه؟
تهیونگ:میخوام خودمون باشیم.دلم برات تنگ شده
ا.ت:تهیونگا ما همین دیروز همدیگه رو دیدیم*خنده
تهیونگ:چمیدونم فندوقی!دیوونم کردی رفت*خنده
ا.ت:خوبه همیشه دلت برام تنگ شه!خوشم میاد!
تهیونگ:خب تو چی؟دلت برام تنگ شده؟
ا.ت:من همونموقع که داشتم برمیگشتم خونه دلم برات تنگ شده بود
تهیونگ:من بردم فندوقه!یوهووو
ا.ت:خیلی خب باشه تو بردی!
تهیونگ:جایزه م؟
ا.ت:خب.....خوراکی مهمون من
تهیونگ:چی میخری برام؟
ا.ت:هرچی خودت دوست داشته باشی!
تهیونگ:تو هم به همون فکر میکنی که من فکر میکنم؟
تهیونگ/ا.ت:شیر کاکائو؟*خنده
تهیونگ:خب پس...شیر کاکائو مهمون تو.
ا.ت:باشه...بیا بریم!
تهیونگ:تو مگه سرما نخوردی بچه؟شیر واسه گلوت بده!
ا.ت:سرما نخوردم اولاً،دوماًشیرکاکائو داغ میگیریم!
تهیونگ:من تسلیم!*دستاشو میبره بالا
ا.ت:اوه اونجا رو کافه!کافه خوبی به نظر میاد!بدو بدو!*دست تهیونگو میکشه میدوئه به سمت کافه
تهیونگ:ا.ت میخوری زمین آروم!
ا.ت:مواظبم!
تهیونگ:زمین یخ زده!
ا.ت:مواظ....*جیغ
تهیونگ:وای!
ا.ت:آخ زانوممم
تهیونگ:ببینمت..وای ا.ت پوستت پاره شده!
ا.ت:داغون شدم...*بغض و آروم
تهیونگ:آروم باش دارلینگ... *ا.ت رو میگیره بغلش*الان میریم واست بانداژ میگیریم باشه؟
ا.ت:باشه
تهیونگ:الان خوبی؟
ا.ت:آره...آره خوبم
تهیونگ:خب...بیا بشین اینجا من میرم داروخونه باشه؟
ا.ت:باشه
_زمان گذشت و تهیونگ بازم با دست پر برگشت و روبه روی ا.ت که روی صندلی نشسته بود رو زمین زانو زد
تهیونگ:خیلی خب ..حالا بیا پات رو ضدعفونی کنیم خب؟
ا.ت:باشه
تهیونگ:دردت میگیره باشه؟آماده باش
ا.ت:*سر تکون میده
تهیونگ:هروقت خیلی دردت گرفت دستمو فشار بده*چند قطره بتادین میریزه رو زخم ا.ت
ا.ت:سکوت*
تهیونگ:خوبی؟
ا.ت:آ..ره
تهیونگ:خب حالا میتونیم ببندیمش
_آروم باند رو دور پای ا.ت میپیچید نه اونقدر محکم که دردش بگیره و نه اونقدر شل که بیوفته کارش تموم شد و یه چسب زخم آبی رنگ روی اون قسمتی زد که باند تموم میشد تو تمام این مدت ا.ت فقط تهیونگ رو نگاه میکرد وانگار مات شده بود...بهش زل زده بود و پلک نمیزد
تهیونگ:ا.ت خوبی عزیزم؟
ا.ت:آره
تهیونگ:چرا زل زدی به من؟
ا.ت:خوشم میاد
تهیونگ:از چی؟
ا.ت:تو
تهیونگ:خیلی خب....بیا بریم.
ا.ت:کجا؟
تهیونگ:بریم ماشین رو بیاریم دیگه
ا.ت:ولی من هنوز برات شیرکاکائو نخریدم
تهیونگ:نمیخوام.میتونی راه بیای؟بخاطر این میگم پات پیچ خورده...
ا.ت:آره میتونم...خونه تون نزدیکه ولی اگه یه دقیقه وایسی میرم شیرکاکائو میخرمو میام
تهیونگ:ا.ت از میخوام یه کار بکنی.میتونی؟
ا.ت:آره
تهیونگ:دست منو بگیر و با این کفشای عجیب غریبت ندو.میتونی این کارو بکنی یا نه؟
ا.ت:باشه پیرمردِ ضدحال.قبوله
تهیونگ:خدایا
۱.۸k
۲۹ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.