رمان بیست سوم ارباب مافیایی 🖤🔗
رمان بیست سوم ارباب مافیایی 🖤🔗
شرط: ۲۹ تا لایک ۲۴ تا لایک کامنت خیلیییییییییی کمه شرط برسه😑
نایا : تا عکسو دیدم بازم اشکم سرازیر شد که یهو. جیمین چونمو بالا گرفت که لبشو ۰۰
آنچه گذشت⬆️
نایا: لبشو چسبوند به لب من یهو دست جیمین رفت روی دوربین دوربین رو روشن کرد که جین مارو دید
جین: وقتی دیدم جیمین داره نایا رو میبوسه یهو خون جلو چشمم رو گرفت منم دروبینمو روشن کردم به جسان گفتم
جین: بیا روی پام بشین
جسان: چشم ددی
جیمین: لب نایا رو ول کردم دستمو روی دوش نایا گذاشتم
جیمین: خب جین چی کارمیکنی دیگه؟
جین: هیچی منو فردا بیا دریای( هرچی دوست دارین اسمشو بزارین )
بدش نایا خانم هم بیار به بقیه داداشا هام گفت بیان
جیمین: حلع
جین: خب بای
جیمین: بای
نایا: وقتی جیمین قطع کرد نشستم کلی گریه کردم
جیمین: گریه نکن
نایا: نمیتونم
جیمین: منو نگا من داداشمو میشناسم جین فقط میخواست حرس تورو در بیار جسان رو بوسید و روی پاش گذاشت
نایا: از کجا معلوم شاید واقعا دوسش داره
جیمین: ت به من اعتماد داری؟
نایا: ارع
جیمین: خوبه منو من فقط بهت ی معذرت خواهی بدهکارم
نایا:, برای چی؟
جیمین: برای اینکه لبتو۰۰۰
نایا: عاا اشکالی ندارع ت هم خواستی حرس جین رو در بیاری
جیمین:, اره فقط برای حرس درآوردن جین بود 😅
جیمین: خب بیا بریم لب ساحل
نایا: باش
نایا: اون دریا کجارو گفت؟
جیمین: عاااا خوب شد یادم آوردی ی دریا خوانوادگی هستش و ی کشتی بزرگ خوانوادگی داریم و اینکه ما فردا میخوایم باهم بریم اونجا بیا ساحل نریم بریم خرید لباس برای فردا و اینکه فردا باید حر س جین رو در بیاریم و شاید من اونجا بغلت کردم یا شایدم لبتو۰۰۰۰
نایا: اوکی😅
جیمین:, بریم؟
نایا:بریم
نایا:تا خواستیم بریم که ۰۰۰۰۰۰ یهو گوشی جیمین زنگ خورد
نایا:, وسلش کرد به ماشین
برداشت شوگا بود
جیمین: آلو بله شوگا
شوگا:, پسر اینجاچه خبره جین زنگ زد گفت با جسان داره فردا میاد دریا ت با نایا اینجا چخبره؟
جیمین: ی خبرایی هست دیگه فردا متوجه میشی خب کاری نداری؟
شوگا : نه
شوگا: جین جیمین قطع کرد ( بچه ها شوگا پیش جین بود زنگ زد برای جیمین)
جین: پس ی خبرایی آقا جیمین😏بچرخ تا بچرخیم
شوگا: من دارم میرم و فردا روز هیجان انگیزیه 😁 تا فردا بای
جین: بای
جیمین: خب این لباس خوبه؟
نایا: خیلی شلوغه
جیمین: عاااا راست میگی
بیا بریم ی مغازه دیگه
نایا: باش
بادی گارد : آقای جین آقای جیمین و دوست دخترشون
جین: چی؟ ( مشت زدن به صورت بادیگارد )
بادگارد : ببخشید
جین: خب بقیه حرفتو بزن
بادیگارد: آقای جیمین و خانم نایا داشتن لباس میگرفتم ( چند تا عکس هم گرفت و گذاشت سر میز جین)
جین: وقتی عکسارو دیدم محکم مشت کوبدم روی میز
بایگادر: آقای جین خوبین؟
جین: دکتری ؟
شرط: ۲۹ تا لایک ۲۴ تا لایک کامنت خیلیییییییییی کمه شرط برسه😑
نایا : تا عکسو دیدم بازم اشکم سرازیر شد که یهو. جیمین چونمو بالا گرفت که لبشو ۰۰
آنچه گذشت⬆️
نایا: لبشو چسبوند به لب من یهو دست جیمین رفت روی دوربین دوربین رو روشن کرد که جین مارو دید
جین: وقتی دیدم جیمین داره نایا رو میبوسه یهو خون جلو چشمم رو گرفت منم دروبینمو روشن کردم به جسان گفتم
جین: بیا روی پام بشین
جسان: چشم ددی
جیمین: لب نایا رو ول کردم دستمو روی دوش نایا گذاشتم
جیمین: خب جین چی کارمیکنی دیگه؟
جین: هیچی منو فردا بیا دریای( هرچی دوست دارین اسمشو بزارین )
بدش نایا خانم هم بیار به بقیه داداشا هام گفت بیان
جیمین: حلع
جین: خب بای
جیمین: بای
نایا: وقتی جیمین قطع کرد نشستم کلی گریه کردم
جیمین: گریه نکن
نایا: نمیتونم
جیمین: منو نگا من داداشمو میشناسم جین فقط میخواست حرس تورو در بیار جسان رو بوسید و روی پاش گذاشت
نایا: از کجا معلوم شاید واقعا دوسش داره
جیمین: ت به من اعتماد داری؟
نایا: ارع
جیمین: خوبه منو من فقط بهت ی معذرت خواهی بدهکارم
نایا:, برای چی؟
جیمین: برای اینکه لبتو۰۰۰
نایا: عاا اشکالی ندارع ت هم خواستی حرس جین رو در بیاری
جیمین:, اره فقط برای حرس درآوردن جین بود 😅
جیمین: خب بیا بریم لب ساحل
نایا: باش
نایا: اون دریا کجارو گفت؟
جیمین: عاااا خوب شد یادم آوردی ی دریا خوانوادگی هستش و ی کشتی بزرگ خوانوادگی داریم و اینکه ما فردا میخوایم باهم بریم اونجا بیا ساحل نریم بریم خرید لباس برای فردا و اینکه فردا باید حر س جین رو در بیاریم و شاید من اونجا بغلت کردم یا شایدم لبتو۰۰۰۰
نایا: اوکی😅
جیمین:, بریم؟
نایا:بریم
نایا:تا خواستیم بریم که ۰۰۰۰۰۰ یهو گوشی جیمین زنگ خورد
نایا:, وسلش کرد به ماشین
برداشت شوگا بود
جیمین: آلو بله شوگا
شوگا:, پسر اینجاچه خبره جین زنگ زد گفت با جسان داره فردا میاد دریا ت با نایا اینجا چخبره؟
جیمین: ی خبرایی هست دیگه فردا متوجه میشی خب کاری نداری؟
شوگا : نه
شوگا: جین جیمین قطع کرد ( بچه ها شوگا پیش جین بود زنگ زد برای جیمین)
جین: پس ی خبرایی آقا جیمین😏بچرخ تا بچرخیم
شوگا: من دارم میرم و فردا روز هیجان انگیزیه 😁 تا فردا بای
جین: بای
جیمین: خب این لباس خوبه؟
نایا: خیلی شلوغه
جیمین: عاااا راست میگی
بیا بریم ی مغازه دیگه
نایا: باش
بادی گارد : آقای جین آقای جیمین و دوست دخترشون
جین: چی؟ ( مشت زدن به صورت بادیگارد )
بادگارد : ببخشید
جین: خب بقیه حرفتو بزن
بادیگارد: آقای جیمین و خانم نایا داشتن لباس میگرفتم ( چند تا عکس هم گرفت و گذاشت سر میز جین)
جین: وقتی عکسارو دیدم محکم مشت کوبدم روی میز
بایگادر: آقای جین خوبین؟
جین: دکتری ؟
۱۲.۳k
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.