اسم فرشته کوچولو من

اسم فرشته کوچولو من
پارت ۲۷
[ویو جونگ کوک]
با تکون خوردن هارین بیدار شدم
به اطراف توجه نکردم که صدای هاجون اومد
سر جام نشستم
که یهو دوباره موش گربه ها افتادن به جون هم
اولش اهمیت ندادم ، چون مطمئن بودم هارین هاجون یک دل سیر کتک می زنه
عین سگ گربه افتادن دنبال هم
بلند شدم لباسم عوض کردم
اومدم پایین که دیدم گلدون خورد شده و هارین براید داخل بغل هاجون
و عین سگ در حال دعوان اخم کردم
چرا باید دخترم بغل کنه ؟
هاجون محکم هارین انداخت پایین اومد روبه روم نشست روی مبل
هارین با جیغ جیغ بلند شد اومد کنارم ایستاد
روی مبل یکم دراز شدن دستام روی چشمام گذاشتم
جونگ کوک: شما قرار همیشه عین سگ هم بزنید ( بی حوصله)
هارین: این شل مغز سربه سرم می زاره ( حرص)
هاجون: داداش این وحشی می خواست با گلدون کلم بشکنه
دوباره غر غراشون شروع شد
دوباره خواستن دعوا کنن که
جونگ کوک: بسه ( داد)
بلند شدم سر جام نشستم
هارین: جونگ کوک این ‌‌‌‌.....
خواست حرف بزنه که دستش کشیدم کنار خودم نشوندمش
یهو هاجون با غر غر و حالت ناراحتی و قهر الکی گفت:
هاجون: ببین یک دختر به رفیقش ترجیح داد
هارین: دهنت ببند پیر مرد
هاجون: پیر مرد عشقت جونگ کوک ‌‌‌‌...من خیلیم جوونم پسر به این جذابی دلتم بخواد
هارین: نمیری جذاب الکی...
جونگ کوک: بس کنید.‌...مگه بچه هستید... هاجون بریم اتاق کار من
هاجون: باشه
هارین: پس من چیکار کنم
هاجون: بچه ها چیکار می کنن؟ عروسک بازی..... بشین پا عروسکات ( خنده)
هارین رو به من کرد و خیلی متفکرانه گفت:
هارین: جونگ کوک اگه این پیر مرد کشتم تعجب نکن
جونگ کوک: باشه اگه خواستی به تیر ببندش ولی الان نه
از بازو هاجون گرفتم به سمت اتاق کار کشیدمش
اگه کنار هارین ولش کنم واقعا به تیر می بندش
وارد اتاق کارم شدیم رفتم روی صندلی پشت میز نشستم
هاجون هم روی مبل لش کرد
جونگ کوک: شمش ها طلا کجا مخفی کردن