تو اولین کسي بودی که
تو اولین کسي بودی که
حس کردم واقعا قلبم عاشقش شده
اولین کسي که باهاش خود واقعیم بودم
اولین کسي که کنارش از ته دل خندیدم
اولین کسي که واسش گریه کردم
اولین کسي که همه وجودمو دادم براش
اولین کسي که براش از غرورم گذشتم
اولین کسي که فکر نبودنش آرامشو ازم میگیره
اولین کسي که فکر کردن بهش لبخند میاره رولبام
تو اولین مني و تا ابد جات تو قلب منه و
هیچوقت اثرِ بودنت از قلبم پاک نمیشه👫🏻♥️
#رویا #علی
#زیبا #منصور
پارت ۴✨:
ص بعد:بیمارستان/روز/خانواده ای داشتن میرفتن.علی:«همینجا وایسین بیام»رفت به بخش پذیرش:دکتر:«سلام،پرونده لطفا»داد:«بفرمایید»/-اسم جناب الی/-علی بشارتی/-نام بیمار؟/-ریحانه بشارتی/-سن بیمار/-۴/-خیله خب بفرمایید داخل مطب آقای دکتر سعیدی/-دستتون درد نکنه/پرونده رو گرفت و رفت.ص بعد:داخل مطب دکتر/دو تایی تنها میشن.علی اومد تو در زد:«اجازه هست آقای دکتر؟»دکتر:«بله بفرمایید»اومد نشست تو:«سلام آقای دکتر»-علیک سلام/پرونده رو داد./دکتر یه کوچولو نگاه کرد:«خب،حال ریحانه جون رو توصیف میکنید آقای بشارتی؟»-والا آقای دکتر،من امروز رفته بودم اداره برای کار،ریحانه ی ما هم پیش مامانش بود.نمیدونم اومدم خونه مامانش گفت تشنج اینا کرده دیدم بله وضعش خیلی خرابه،ولی این اولین بارش نیست،دیشبشم همینجوری شده بود/-خب،(داد زد)آقای احمدزاده میشه بیمارمونو صدا کنید.احمد:«بله»رفت صدا کرد.ریحانه و رویا اومدن،رویا:«سلام آقای دکتر خوب هستین»دکتر:«(خطاب به رویا:)سلام خانوم/(خطاب به ریحانه:)خوبی ریحانه جان،بیا بشین اینجا ببینم»-برو مامان جان برو/ریحانه:«نه من میترسم میخواد آمپول بزنه»-نه دخترم آمپول چیه اینجا آمپول ندارن که برو/رفت آروم نشست کنار صندلی آقای دکتر.
حس کردم واقعا قلبم عاشقش شده
اولین کسي که باهاش خود واقعیم بودم
اولین کسي که کنارش از ته دل خندیدم
اولین کسي که واسش گریه کردم
اولین کسي که همه وجودمو دادم براش
اولین کسي که براش از غرورم گذشتم
اولین کسي که فکر نبودنش آرامشو ازم میگیره
اولین کسي که فکر کردن بهش لبخند میاره رولبام
تو اولین مني و تا ابد جات تو قلب منه و
هیچوقت اثرِ بودنت از قلبم پاک نمیشه👫🏻♥️
#رویا #علی
#زیبا #منصور
پارت ۴✨:
ص بعد:بیمارستان/روز/خانواده ای داشتن میرفتن.علی:«همینجا وایسین بیام»رفت به بخش پذیرش:دکتر:«سلام،پرونده لطفا»داد:«بفرمایید»/-اسم جناب الی/-علی بشارتی/-نام بیمار؟/-ریحانه بشارتی/-سن بیمار/-۴/-خیله خب بفرمایید داخل مطب آقای دکتر سعیدی/-دستتون درد نکنه/پرونده رو گرفت و رفت.ص بعد:داخل مطب دکتر/دو تایی تنها میشن.علی اومد تو در زد:«اجازه هست آقای دکتر؟»دکتر:«بله بفرمایید»اومد نشست تو:«سلام آقای دکتر»-علیک سلام/پرونده رو داد./دکتر یه کوچولو نگاه کرد:«خب،حال ریحانه جون رو توصیف میکنید آقای بشارتی؟»-والا آقای دکتر،من امروز رفته بودم اداره برای کار،ریحانه ی ما هم پیش مامانش بود.نمیدونم اومدم خونه مامانش گفت تشنج اینا کرده دیدم بله وضعش خیلی خرابه،ولی این اولین بارش نیست،دیشبشم همینجوری شده بود/-خب،(داد زد)آقای احمدزاده میشه بیمارمونو صدا کنید.احمد:«بله»رفت صدا کرد.ریحانه و رویا اومدن،رویا:«سلام آقای دکتر خوب هستین»دکتر:«(خطاب به رویا:)سلام خانوم/(خطاب به ریحانه:)خوبی ریحانه جان،بیا بشین اینجا ببینم»-برو مامان جان برو/ریحانه:«نه من میترسم میخواد آمپول بزنه»-نه دخترم آمپول چیه اینجا آمپول ندارن که برو/رفت آروم نشست کنار صندلی آقای دکتر.
۵.۷k
۰۱ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.