نوریدرزندگی
#نوریدرزندگی
#p4
وقتی پشت سرش برگشت با دو جفت چشم براق تیره ای دقیقا روبه روش مواجه شد نفسش بند اومده بود بخاطر فاصله قدی که داشتن باید سرشو به عقب میبرد اون مرد بلاخره دهن باز کرد
....فکر میکردم نمیزارن کسی پاشو اینجا بزاره قوانینو زیر پا گذاشتی مثل اینکه کوچولو
سوفیا اخمی کرد و اون مرد رو هول داد ولی زره ای تکون نخورد اما باعث شد خودش بره عقب
سوفیا:تو همونی که دیروز آوردنش اینجا؟
...خودت چی فکر میکنی؟
دخترک کمی از اون مرد فاصله گرفت کمی به سر تا پا مرد نگاه کرد هم هیکلی بود هم قد بلند حالا چی باعث میشه دخترک تعجب کنه؟رفتارایه مرد اون مرد لبخند مرموزی رو لب داشت هم مرموز هم واقعی چشماش برق میزد و به شدت از صورتش میتونی بگی یه بچه کوچولو دو سالست خب این همون بیماری چند شخصیتست ولی کوک سه شخصیت مختلف داره یه شخصیتش اینجوریه مثل پسربچه ها تخس میشه یه شخصیت دارک و پلیدی داره که خدا نکنه روشه و یه ساید دیگه هم داره این از دارکم دارک تره اون مرد شروع کرد به چرخیدن دور دخترک از سر تا پاش رو آنالیز کرد دستشو رو بازو دخترک آروم کشید و لب زد
کوک:دختر شجاعی هستی که جرعت کردی بیای اینجا حتی متوجه من نشدی فکر نکردی ممکنه بکشمت هان؟
اون دختر آب دهنشو قورت داد و سعی کرد با آرامش باهاش حرف بزنه و گفت
سوفیا:نمیدونستم تو تو این اتاقی
کوک:زبون درازم هستی؟چی میشه اگه این زبون دراز تر بشه مجبور به کوتاه کردنش بشم هوم؟
سوفیا:تهدید کردن چیزه خوبی نیست
کوک:این یه هشداره بهتره از اینجا بری
اون دختر از مرد فاصله گرفت و اون مرد رفت تو دله تاریکی اونجا یه تخت بود روش دراز کشید دختر سمت در رفت که چیزی به ذهنش رسید
سوفیا:چیزی خوردی؟
کوک:خودت چی فکر میکنی؟از اینجا برو تا کار دستت ندادم مزاحم خوابم شدی
سوفیا از اتاق بیرون رفت همین که از اتاق بیرون رفت کوک از جاش بلند شد و پوزخندی زد
کوک:چه موش کوچولویی پیدا کردم
.....
#p4
وقتی پشت سرش برگشت با دو جفت چشم براق تیره ای دقیقا روبه روش مواجه شد نفسش بند اومده بود بخاطر فاصله قدی که داشتن باید سرشو به عقب میبرد اون مرد بلاخره دهن باز کرد
....فکر میکردم نمیزارن کسی پاشو اینجا بزاره قوانینو زیر پا گذاشتی مثل اینکه کوچولو
سوفیا اخمی کرد و اون مرد رو هول داد ولی زره ای تکون نخورد اما باعث شد خودش بره عقب
سوفیا:تو همونی که دیروز آوردنش اینجا؟
...خودت چی فکر میکنی؟
دخترک کمی از اون مرد فاصله گرفت کمی به سر تا پا مرد نگاه کرد هم هیکلی بود هم قد بلند حالا چی باعث میشه دخترک تعجب کنه؟رفتارایه مرد اون مرد لبخند مرموزی رو لب داشت هم مرموز هم واقعی چشماش برق میزد و به شدت از صورتش میتونی بگی یه بچه کوچولو دو سالست خب این همون بیماری چند شخصیتست ولی کوک سه شخصیت مختلف داره یه شخصیتش اینجوریه مثل پسربچه ها تخس میشه یه شخصیت دارک و پلیدی داره که خدا نکنه روشه و یه ساید دیگه هم داره این از دارکم دارک تره اون مرد شروع کرد به چرخیدن دور دخترک از سر تا پاش رو آنالیز کرد دستشو رو بازو دخترک آروم کشید و لب زد
کوک:دختر شجاعی هستی که جرعت کردی بیای اینجا حتی متوجه من نشدی فکر نکردی ممکنه بکشمت هان؟
اون دختر آب دهنشو قورت داد و سعی کرد با آرامش باهاش حرف بزنه و گفت
سوفیا:نمیدونستم تو تو این اتاقی
کوک:زبون درازم هستی؟چی میشه اگه این زبون دراز تر بشه مجبور به کوتاه کردنش بشم هوم؟
سوفیا:تهدید کردن چیزه خوبی نیست
کوک:این یه هشداره بهتره از اینجا بری
اون دختر از مرد فاصله گرفت و اون مرد رفت تو دله تاریکی اونجا یه تخت بود روش دراز کشید دختر سمت در رفت که چیزی به ذهنش رسید
سوفیا:چیزی خوردی؟
کوک:خودت چی فکر میکنی؟از اینجا برو تا کار دستت ندادم مزاحم خوابم شدی
سوفیا از اتاق بیرون رفت همین که از اتاق بیرون رفت کوک از جاش بلند شد و پوزخندی زد
کوک:چه موش کوچولویی پیدا کردم
.....
- ۹.۷k
- ۰۷ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط