پارت 28 خون ملکه خاص
پارت 28 خون ملکه خاص
« ویو ا.ت »
وقتی بیدار شدم کوک و کرلی رو دیدم که خوابن منم روی ابرها بودم از خوشحالی تازه امروز روزه عروسیمه پس خیلی آروم رفتم سمت صورت کوک ی بویه ریز به لباش زدم و گفتم پاشو همسری که با تعجب از خواب بیدار شد و ...
« ویو کوک »
با احساس خوردن ی چیز نرم به لبام بیدار شدم اما نه کامل که دیدم ا.ت منو بوسیده بود تا بیدارم کنه که گفت پاشو همسری منم با کلی تعجب بهش نگاه کردم اما میدونی اول صبح فقط لبای ا.ت رو جون میده بچشی پس گردن ا.ت رو نزدیک خودم کردم و ا.ت رو بوسیدم ولی سریع جدا شدم چون کرلی هم بیدار شده بود
« ویو ا.ت »
وقتی کوک منو بوسید کرلی از خواب بیدار شد و سر من غیرتی شد و پارس کرد و بعدش کوک منو ول کرد و خندید و گفت نگاه ی حسود اینجاست که منم گفتم
ععع سر بچه ام داد نزن ( لوس و کیوت )
و کرلی رو بغل کردم که کوک به لوس بودن من خندید
و گفت اوه راستی عروسی ا.ت زود باش حاضر شو کرلی هم حاضر کن و وسایل مون رو جمع کن بریم عمارت تا تو آماده بشی منم چند تا کار دارم اونا رو میکنم
منم بعد حرف کوک مثل برق گرفته ها بلند شدم و رفتم صورتم شستم کوک هم رفت سمت بیرون و بعد منم ی لباس مناسب بیرون پوشیدم آرایش نکردم آخه من از آرایش کردن خوشم نمیاد
و بعد قلاده ای که کوک برای کرلی خریده بود رو بر داشتم به کرلی بستم و بعد وسایل خودم و کوک و کرلی جمع کردم که کوک اومد تو اتاق گفت آماده ای ؟
منم گفتم آره فقط این چمدون ها رو خودت باید بیاری که گفت باشه منم کرلی رو بغل کردم و پشت کوک رفتم و بعد به ماشین رسیدیم و کوک چمدون هارو تو صندوق گذاشت و بعد گفت سوار بشم منم سوار شدم کوک هم اومد و ....
«پایان پارت 28 »
« ویو ا.ت »
وقتی بیدار شدم کوک و کرلی رو دیدم که خوابن منم روی ابرها بودم از خوشحالی تازه امروز روزه عروسیمه پس خیلی آروم رفتم سمت صورت کوک ی بویه ریز به لباش زدم و گفتم پاشو همسری که با تعجب از خواب بیدار شد و ...
« ویو کوک »
با احساس خوردن ی چیز نرم به لبام بیدار شدم اما نه کامل که دیدم ا.ت منو بوسیده بود تا بیدارم کنه که گفت پاشو همسری منم با کلی تعجب بهش نگاه کردم اما میدونی اول صبح فقط لبای ا.ت رو جون میده بچشی پس گردن ا.ت رو نزدیک خودم کردم و ا.ت رو بوسیدم ولی سریع جدا شدم چون کرلی هم بیدار شده بود
« ویو ا.ت »
وقتی کوک منو بوسید کرلی از خواب بیدار شد و سر من غیرتی شد و پارس کرد و بعدش کوک منو ول کرد و خندید و گفت نگاه ی حسود اینجاست که منم گفتم
ععع سر بچه ام داد نزن ( لوس و کیوت )
و کرلی رو بغل کردم که کوک به لوس بودن من خندید
و گفت اوه راستی عروسی ا.ت زود باش حاضر شو کرلی هم حاضر کن و وسایل مون رو جمع کن بریم عمارت تا تو آماده بشی منم چند تا کار دارم اونا رو میکنم
منم بعد حرف کوک مثل برق گرفته ها بلند شدم و رفتم صورتم شستم کوک هم رفت سمت بیرون و بعد منم ی لباس مناسب بیرون پوشیدم آرایش نکردم آخه من از آرایش کردن خوشم نمیاد
و بعد قلاده ای که کوک برای کرلی خریده بود رو بر داشتم به کرلی بستم و بعد وسایل خودم و کوک و کرلی جمع کردم که کوک اومد تو اتاق گفت آماده ای ؟
منم گفتم آره فقط این چمدون ها رو خودت باید بیاری که گفت باشه منم کرلی رو بغل کردم و پشت کوک رفتم و بعد به ماشین رسیدیم و کوک چمدون هارو تو صندوق گذاشت و بعد گفت سوار بشم منم سوار شدم کوک هم اومد و ....
«پایان پارت 28 »
۲.۹k
۲۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.