اولین عشق زندگیم
اولین عشق زندگیم
P8
ولی وقتی ا.ت رو میبینم انگار پیشمه
(ویو کوک)
نگاهی بهش انداختم لباس کوتاهش توی چشمم بود
پاهای سفیدش در حال خود نمایی بودن
سعی داشت پاهاش رو بپوشونه
کتم رو در آوردم و بهش دادم
_بیا
+چ..چی ؟
_بگیر دیگه
+..نه ...مرسی....ا..اشک..ال ند...نداره
خودم انداختم روی پاهاش
+م.. ممنونم
_هوم
نشسته بودیم که یکدفعه کل برق ها خاموش شد
√ مهمانان گرامی لطفاً آرامش خود را حفظ کنید الان دست میشه
؟؟؟!؟!!؟
دستی محکم آستین لباسم رو چنگ زد
؟؟!؟
ا.ت بود ؟؟؟
+م...میشه....ن..نری؟
_چی؟
+م...میشه ....تنهام.....نزاری...ا...آخه ...م...میترسم
_باشه
دستش رو از آستین لباسم جدا کردم توی دستم گرفتم
بلندش کردم و به سمت بیرون هدایتش کردم
بیرون یکم روشن تر بود
_الان بهتری ؟
+ن...نه
بردمش توی ماشین بعدش خودم نشستم
ماشین رو روشن کردم و به سمت خونه خودم رفتم
+ک...کجا...می..میری؟
_خونم
+چ..چی؟
_خونه خودم ... باید چیزی بردارم بعد تو رو هم میرسونم
+..آها ...و...ولی لازم ...نیس ..منو ..
_نه میرسونمت اگر هم دوست داری میتونی شب باشی پیشم
+چ..چی؟
_بیخیال
نزدیک به هفته هست که خون نخوردم توی مهمونی داشت سرم گیج میرفت و اصلا یادم نبود که با خودم بیارم پس مجبورم برم خونه
P8
ولی وقتی ا.ت رو میبینم انگار پیشمه
(ویو کوک)
نگاهی بهش انداختم لباس کوتاهش توی چشمم بود
پاهای سفیدش در حال خود نمایی بودن
سعی داشت پاهاش رو بپوشونه
کتم رو در آوردم و بهش دادم
_بیا
+چ..چی ؟
_بگیر دیگه
+..نه ...مرسی....ا..اشک..ال ند...نداره
خودم انداختم روی پاهاش
+م.. ممنونم
_هوم
نشسته بودیم که یکدفعه کل برق ها خاموش شد
√ مهمانان گرامی لطفاً آرامش خود را حفظ کنید الان دست میشه
؟؟؟!؟!!؟
دستی محکم آستین لباسم رو چنگ زد
؟؟!؟
ا.ت بود ؟؟؟
+م...میشه....ن..نری؟
_چی؟
+م...میشه ....تنهام.....نزاری...ا...آخه ...م...میترسم
_باشه
دستش رو از آستین لباسم جدا کردم توی دستم گرفتم
بلندش کردم و به سمت بیرون هدایتش کردم
بیرون یکم روشن تر بود
_الان بهتری ؟
+ن...نه
بردمش توی ماشین بعدش خودم نشستم
ماشین رو روشن کردم و به سمت خونه خودم رفتم
+ک...کجا...می..میری؟
_خونم
+چ..چی؟
_خونه خودم ... باید چیزی بردارم بعد تو رو هم میرسونم
+..آها ...و...ولی لازم ...نیس ..منو ..
_نه میرسونمت اگر هم دوست داری میتونی شب باشی پیشم
+چ..چی؟
_بیخیال
نزدیک به هفته هست که خون نخوردم توی مهمونی داشت سرم گیج میرفت و اصلا یادم نبود که با خودم بیارم پس مجبورم برم خونه
۶.۵k
۱۶ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.