برای اولین بار خوشبخت شدم
برای اولین بار خوشبخت شدم
پارت ۹
تو بغلش گریه کردم و لبام رو بوسید
برش زمان صبح
بیدار شدم تا چشام باز شد با چهر ته روبه شدم کمکم کرد پاشم موهام رو نوازش کرد گفت عشقم خوبی
سرم پایین انداخت گفت خجالت نکش عشقم پوش بیا صبحانه بخوریم رفتم لباسم رو عوض کردم دیدم دیدم خدمتکار ها و آجوما میز رو چیده بودن
رفتم دور ترین صندلی نشستم تا یهو ته نگام کرد گفت چرا اینجا بیا کنارم بشین نفسم ( نگاه های تعجب کننده لیا رو حس میکردم از سر لجش رفتم نشستم کنار ته و داشتیم صبحونه میخوردیم که گفت آماده شو قراره بریم یه جایی که تو همیشه دوست داری بری با نگاه تعجب و مظلوم نگاش کردم با صدای آروم گفتم کجا
گفت خودت میفهمی عشقم ..........
پارت ۹
تو بغلش گریه کردم و لبام رو بوسید
برش زمان صبح
بیدار شدم تا چشام باز شد با چهر ته روبه شدم کمکم کرد پاشم موهام رو نوازش کرد گفت عشقم خوبی
سرم پایین انداخت گفت خجالت نکش عشقم پوش بیا صبحانه بخوریم رفتم لباسم رو عوض کردم دیدم دیدم خدمتکار ها و آجوما میز رو چیده بودن
رفتم دور ترین صندلی نشستم تا یهو ته نگام کرد گفت چرا اینجا بیا کنارم بشین نفسم ( نگاه های تعجب کننده لیا رو حس میکردم از سر لجش رفتم نشستم کنار ته و داشتیم صبحونه میخوردیم که گفت آماده شو قراره بریم یه جایی که تو همیشه دوست داری بری با نگاه تعجب و مظلوم نگاش کردم با صدای آروم گفتم کجا
گفت خودت میفهمی عشقم ..........
۷۹.۶k
۱۸ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.