پارت21
#پارت21
#من_ازت_متنفر_نیستم
جیغی زدم که شروع کرد ت*لبمه زدن داخلم و تکون دادن خودش
بهم محمم ضربع میزد دستشو از شدت درد گرفتم و شروع کردم التماس کردن
-شوگا التماست میکنم درش بیار... آخ دارم جر میخورم دزش بیااار
روم خیمه زد و بیشتر کرد توم که نفسم گرفت
بازوهام و محکم گرفت
شوگا: چی.خوردی؟
-شوگا....
ضربه محکمی بع رونم زد
شوگا: جواب منو بده
-گوه..گوه خوردم
شوگا:دیگه چیکار نمیکنی؟
-آخ...آیی
بیشتر امد جلو و بیشتر کرد توم
شوگا:بنال...
-دیگه از این غلطا نمیکنم
شوگا:از مطعلق به کی هستی؟
-آاخ.. مطعلق به مین یونگی
ضربه دیگه ای زد
شوگا:تو مال کی هستی
-مال توعم
شوگا:کی همیشه جیغتو درمیارع و پارت میکنه
درحالی که تو خودم میپیچدم لب زدم
-تو...تویی
سرشو تکون داد
شوگا:ارع..تو مال منی پس از این به بعد هرچی گفتم چیکار میکنی؟
-شوگا تروخداااا درش بیار...
کمرمو گرفت و کاملا چسبید بهم
شوگا:ددی..بهم بگو ددی
-باشه باشه میگم...ددی تروخدا درش بیار
انگشتشو رو لبم گذاشت
شوگا:هیششش..اگه میخای تعداد ران ها بیشتر نشه خفع شو فقط برام ناله کن
بالاخره بعد 15دقیقه ازم کشید بیرون
فکر میکردم بیخیال شده ول اصلا چنین خیالاتی نداشت
بع شکم خابوندم و کمرمو گرفت و از پشت واردم کرد
-آاای ددی لطفاااا..دارم جر میخورم
محکم به باسنم کوبید
شوگا:خفه شو جیکت در نیاد وگرنه تا پسفدا زیرمی از ترس خفه شدم و هیچی نگفتم
تند تند خدش و تکون میداد
دوباره ازم کشید بیرون و پرتم کرد رو تخت خیمه زد روم و لباشو گذاشت رو لبام شروع کرد بپسیدنشون و گاز های دردناک کرفتن از لبام
جیغام تو دهنش خفع میشد
از لبام دست کشید و رفت طرف گردنم و شروع کرد کیس مارک گذاشتن
از گردنم دل کند و رفت پایین تر سینه هامو گرفت بین دندوناشو شروع کرد گاز گرفتن های دردناک ازشون
-شوگا...
از کارش دست کشید و زل زد بهم
صورتم از شدت درد زیاد قرمز و مچاله شده بود
-منو ببخش خاهش میکنم.. التماست میکنم ولم کن درد دارم
فکر میکردم شاید لااقل یکم دلش بسوزع ولی خیلی خوش خیال بود
ازم جدا شد و دوباره واردم کرد
دیگ حنجرمم باهام همکاری نمیکرد و حتی نمیتونستم جیغ بزنم
امد و لبشو برد دم گوشم
شوگا: هرچی بیشتر التماس کنی تعدا ران ها میره بالا
هرچی بیشتر جلوی کارم و بگیری تعدا ران ها بیشتر میشع
اشکام همینجوری رو صورتم میریخت و صورتم و خیس میکردن
بعد دو ساعت بالاخره خسنه شد و ازم کشیذ بیرون حولشو برداشت و رفت تو حموم
زیر دلم وحشتناک تیر میکشید
لبام و گردن و سینه هام انگار داشتن کنده میشدن ازبس که میکشون زده بود
از درد داشتم میمردم زیر پتو خزیدم برا اینهمه بدبختیم زار زدم
شرط 1۰لایک
۱۷کامنت
#من_ازت_متنفر_نیستم
جیغی زدم که شروع کرد ت*لبمه زدن داخلم و تکون دادن خودش
بهم محمم ضربع میزد دستشو از شدت درد گرفتم و شروع کردم التماس کردن
-شوگا التماست میکنم درش بیار... آخ دارم جر میخورم دزش بیااار
روم خیمه زد و بیشتر کرد توم که نفسم گرفت
بازوهام و محکم گرفت
شوگا: چی.خوردی؟
-شوگا....
ضربه محکمی بع رونم زد
شوگا: جواب منو بده
-گوه..گوه خوردم
شوگا:دیگه چیکار نمیکنی؟
-آخ...آیی
بیشتر امد جلو و بیشتر کرد توم
شوگا:بنال...
-دیگه از این غلطا نمیکنم
شوگا:از مطعلق به کی هستی؟
-آاخ.. مطعلق به مین یونگی
ضربه دیگه ای زد
شوگا:تو مال کی هستی
-مال توعم
شوگا:کی همیشه جیغتو درمیارع و پارت میکنه
درحالی که تو خودم میپیچدم لب زدم
-تو...تویی
سرشو تکون داد
شوگا:ارع..تو مال منی پس از این به بعد هرچی گفتم چیکار میکنی؟
-شوگا تروخداااا درش بیار...
کمرمو گرفت و کاملا چسبید بهم
شوگا:ددی..بهم بگو ددی
-باشه باشه میگم...ددی تروخدا درش بیار
انگشتشو رو لبم گذاشت
شوگا:هیششش..اگه میخای تعداد ران ها بیشتر نشه خفع شو فقط برام ناله کن
بالاخره بعد 15دقیقه ازم کشید بیرون
فکر میکردم بیخیال شده ول اصلا چنین خیالاتی نداشت
بع شکم خابوندم و کمرمو گرفت و از پشت واردم کرد
-آاای ددی لطفاااا..دارم جر میخورم
محکم به باسنم کوبید
شوگا:خفه شو جیکت در نیاد وگرنه تا پسفدا زیرمی از ترس خفه شدم و هیچی نگفتم
تند تند خدش و تکون میداد
دوباره ازم کشید بیرون و پرتم کرد رو تخت خیمه زد روم و لباشو گذاشت رو لبام شروع کرد بپسیدنشون و گاز های دردناک کرفتن از لبام
جیغام تو دهنش خفع میشد
از لبام دست کشید و رفت طرف گردنم و شروع کرد کیس مارک گذاشتن
از گردنم دل کند و رفت پایین تر سینه هامو گرفت بین دندوناشو شروع کرد گاز گرفتن های دردناک ازشون
-شوگا...
از کارش دست کشید و زل زد بهم
صورتم از شدت درد زیاد قرمز و مچاله شده بود
-منو ببخش خاهش میکنم.. التماست میکنم ولم کن درد دارم
فکر میکردم شاید لااقل یکم دلش بسوزع ولی خیلی خوش خیال بود
ازم جدا شد و دوباره واردم کرد
دیگ حنجرمم باهام همکاری نمیکرد و حتی نمیتونستم جیغ بزنم
امد و لبشو برد دم گوشم
شوگا: هرچی بیشتر التماس کنی تعدا ران ها میره بالا
هرچی بیشتر جلوی کارم و بگیری تعدا ران ها بیشتر میشع
اشکام همینجوری رو صورتم میریخت و صورتم و خیس میکردن
بعد دو ساعت بالاخره خسنه شد و ازم کشیذ بیرون حولشو برداشت و رفت تو حموم
زیر دلم وحشتناک تیر میکشید
لبام و گردن و سینه هام انگار داشتن کنده میشدن ازبس که میکشون زده بود
از درد داشتم میمردم زیر پتو خزیدم برا اینهمه بدبختیم زار زدم
شرط 1۰لایک
۱۷کامنت
۸.۰k
۰۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.