پارت22
#پارت22
من ازت متنفر نیستم
نیمه های شب بود که حس کردم کشیده شدم طرفی ولی اینقد خسته بودم
که حوصله باز کردن چشمامو نداشتم
آروم چشمامو باز کردم و تکونی خوردم که احساس کردم درست نمیتونم تکون بخورم
یدفه با صحنه جلوم چشمام چهارتا شد
خیلی شیک تو بغلش گرفته بودم و خوابیده بود
نگاهی به صورتش کردم خیلی تو خواب مظلوم میشد
با یادآوری دیشب خون جلو چشمام و گرفت با عصبانیت دندونام و رو هم فشار دارم بع معنای واقعی جر داده شدع بودم
یه جفتک محکم زدم تو شکمش که پرت شد رو زمین و وحشت زده از خواب بیدار شد
شوگا: یا خدا چخبر شدع؟
-خبر خاصی نیست...
شوگا: کار تو بود؟
-نمیدونم راجب چی حرف مبزنی🗿
دندوناشو محکم رو هم سابید
شوگا: خیلی پرویی دیشب مثل صگ کردمت که دیگ به زنده موندنت
هیچ امیدی نبود بعد بازم به گوه خوریات ادامه میدی؟
-همین ک هست
شوگا: انگار چیزی بهت نمیگم زبون دراوردی من یه بلایی به سرت بیارم ات اون سرش ناپیدا
دنبال این حرفش خیز برداشت طرفم که جیغی زدم و از تخت پریدم پاینن
سریع به طرفم امد که تز اتاق زدم بیرون و از پله ها پریدم پایین و رفتم پشت یکی از مبلا وایسادم
اونم امد دنبالم منتخی اونطرف مبل درحالی که نفس نفس میزد
دستش و زد به پهلوش
شوگا: بیا اینجا...
-نمیخوام
شوگا: د میگم بیا اینجا توله صگ
-نمیام بخدا نمیام
شوگا: انگار باز دلت برا شب بیداری تنگ شده هوم؟
-کم تهدید کن منو
شوگا: همین که هست
دستمو تو هوا براش تکون دادم
شوگا: میای یا بیام
-بنام خداوند بخشنده مهربان هیچکدوم
دندون قرچه ای کرد
شوگا: تو واقعا فکر کردی من باهات شوخی دارم؟
-اهومممم
یدفع با یه حرکت پرید اینطرف مبل جیغی زدم تا امدم در برم تو بغلش حبسم کرد شروع کردم جیغ جیغ کردن
-ولممممم کن بزااااار برممم یونگیییی
خندید و محکم به خدش فشارم داد
شوگا: حالا منو میندازی و درمیری حالیت میکنم
-غلط کردمممممم ولم کننن
شوگا: نوچ تا دو راند نکنمت بیخیالت نمیشم
-شوگااااا دیشب پارم کردی بس نیست؟
شوگا: عاقبت ادم بیشعور و بی ادب همینه
-بخدا غلط کردم...
شوگا: غلطتو کردی دیگه... از رو زمین بلندم کرد که زنک خونه زده شد
هر دو نگاهی بهم کردیم
-کسی قرار بود بیاد؟
شوگا: نه..
شرط نداریم
من ازت متنفر نیستم
نیمه های شب بود که حس کردم کشیده شدم طرفی ولی اینقد خسته بودم
که حوصله باز کردن چشمامو نداشتم
آروم چشمامو باز کردم و تکونی خوردم که احساس کردم درست نمیتونم تکون بخورم
یدفه با صحنه جلوم چشمام چهارتا شد
خیلی شیک تو بغلش گرفته بودم و خوابیده بود
نگاهی به صورتش کردم خیلی تو خواب مظلوم میشد
با یادآوری دیشب خون جلو چشمام و گرفت با عصبانیت دندونام و رو هم فشار دارم بع معنای واقعی جر داده شدع بودم
یه جفتک محکم زدم تو شکمش که پرت شد رو زمین و وحشت زده از خواب بیدار شد
شوگا: یا خدا چخبر شدع؟
-خبر خاصی نیست...
شوگا: کار تو بود؟
-نمیدونم راجب چی حرف مبزنی🗿
دندوناشو محکم رو هم سابید
شوگا: خیلی پرویی دیشب مثل صگ کردمت که دیگ به زنده موندنت
هیچ امیدی نبود بعد بازم به گوه خوریات ادامه میدی؟
-همین ک هست
شوگا: انگار چیزی بهت نمیگم زبون دراوردی من یه بلایی به سرت بیارم ات اون سرش ناپیدا
دنبال این حرفش خیز برداشت طرفم که جیغی زدم و از تخت پریدم پاینن
سریع به طرفم امد که تز اتاق زدم بیرون و از پله ها پریدم پایین و رفتم پشت یکی از مبلا وایسادم
اونم امد دنبالم منتخی اونطرف مبل درحالی که نفس نفس میزد
دستش و زد به پهلوش
شوگا: بیا اینجا...
-نمیخوام
شوگا: د میگم بیا اینجا توله صگ
-نمیام بخدا نمیام
شوگا: انگار باز دلت برا شب بیداری تنگ شده هوم؟
-کم تهدید کن منو
شوگا: همین که هست
دستمو تو هوا براش تکون دادم
شوگا: میای یا بیام
-بنام خداوند بخشنده مهربان هیچکدوم
دندون قرچه ای کرد
شوگا: تو واقعا فکر کردی من باهات شوخی دارم؟
-اهومممم
یدفع با یه حرکت پرید اینطرف مبل جیغی زدم تا امدم در برم تو بغلش حبسم کرد شروع کردم جیغ جیغ کردن
-ولممممم کن بزااااار برممم یونگیییی
خندید و محکم به خدش فشارم داد
شوگا: حالا منو میندازی و درمیری حالیت میکنم
-غلط کردمممممم ولم کننن
شوگا: نوچ تا دو راند نکنمت بیخیالت نمیشم
-شوگااااا دیشب پارم کردی بس نیست؟
شوگا: عاقبت ادم بیشعور و بی ادب همینه
-بخدا غلط کردم...
شوگا: غلطتو کردی دیگه... از رو زمین بلندم کرد که زنک خونه زده شد
هر دو نگاهی بهم کردیم
-کسی قرار بود بیاد؟
شوگا: نه..
شرط نداریم
۵.۱k
۰۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.