و شاید . . . داستانمان برای همیشه پایان یافت:) !... ¹⁴⁰³.
و شاید . . . داستانمان برای همیشه پایان یافت:) !... ¹⁴⁰³.⁷.²
پارت ۷✨:ری:«نمیخوامممم»/علی:«میخوای بعدش برات بستنی بگیرم؟»-نه/-خب چی میخوای اونو برات بخرم/-لپ لپ/-باشه برات لپ لپ میخرم به شرط اینکه بریم تو،هوم؟/رویا:«دردی نداره که مامان»ری:«باشه»عل:«عی قربونت بشم من»رو:«آفرین قشنگم»رفتن تو.ریحانه همچنان داشت گریه میکرد.ولی بلاخره با زور گرفتن خونو.علی تشکر کرد از پرستار.ریحانه رو تو بغلش برد بیرون:«دیدی گفتم درد نداشت،این همه جیغ و داد میکردی واسه ی چی»رویا:«ادرار سخته»-نه بابا اتفاقا خون خودش یه قضیه ی اصلی بود(حنانه رو گذاشت زمین)حنانه بابا،بریم دستشویی؟/مامان:«بریم جیش کنی؟»ریحانه:«نمیخوام»رفت.علی و رویا هردوشون با تعجب موندن.ص بعد داخل توالت بود:به زور میخواستن ببرن تو اونم جیغ میکشید.رویا:«آخه مامان از چی میترسی قربونت بشم من آخه،این راحت بود دیگه آره علی؟»/علی:«بابا من چه میدونستم اینجوری میکنه»ریحانه:«من به شما اعتماد ندارم دوباره میخوایین بهم آمپول بزنین»رویا:«آمپول کجا بود عزیزم»علی:«نچ...میخوای با مامان بری؟»ری:«آره»-باشه من رفتم./رو:«صبر کن چی چیو رفتم،علی اینجا سرویس مردونهس»-خب چی میشه؟/-یه نفر میاد میبینه منو میشناسه میگه اینجا چیکار میکنه/ری:«من با بابا میرم»-باشه مطمئنی؟/-هوم/علی:«باشه بیا برو»رویا رفت./:«برو»ریحانه:«نه نه وایسا»-دوباره چرا؟/-نمیخوام برم/-دخترم از چی میترسی؟/-اون چیه دستته/-این هیچی چیزی نیست همینجوری برداشتم(پشتش قایم کرد)/-دروغ میگی/-ریحانه لپ لپ کنسل میشه ها!اگه بری برات ۲ تا لپ لپ میخرم/-نمیخوام/یه چند دقیقه صبر کرد به ری نگاه کرد.بعد گوشی شو برداشت نگاه کرد.
پارت ۷✨:ری:«نمیخوامممم»/علی:«میخوای بعدش برات بستنی بگیرم؟»-نه/-خب چی میخوای اونو برات بخرم/-لپ لپ/-باشه برات لپ لپ میخرم به شرط اینکه بریم تو،هوم؟/رویا:«دردی نداره که مامان»ری:«باشه»عل:«عی قربونت بشم من»رو:«آفرین قشنگم»رفتن تو.ریحانه همچنان داشت گریه میکرد.ولی بلاخره با زور گرفتن خونو.علی تشکر کرد از پرستار.ریحانه رو تو بغلش برد بیرون:«دیدی گفتم درد نداشت،این همه جیغ و داد میکردی واسه ی چی»رویا:«ادرار سخته»-نه بابا اتفاقا خون خودش یه قضیه ی اصلی بود(حنانه رو گذاشت زمین)حنانه بابا،بریم دستشویی؟/مامان:«بریم جیش کنی؟»ریحانه:«نمیخوام»رفت.علی و رویا هردوشون با تعجب موندن.ص بعد داخل توالت بود:به زور میخواستن ببرن تو اونم جیغ میکشید.رویا:«آخه مامان از چی میترسی قربونت بشم من آخه،این راحت بود دیگه آره علی؟»/علی:«بابا من چه میدونستم اینجوری میکنه»ریحانه:«من به شما اعتماد ندارم دوباره میخوایین بهم آمپول بزنین»رویا:«آمپول کجا بود عزیزم»علی:«نچ...میخوای با مامان بری؟»ری:«آره»-باشه من رفتم./رو:«صبر کن چی چیو رفتم،علی اینجا سرویس مردونهس»-خب چی میشه؟/-یه نفر میاد میبینه منو میشناسه میگه اینجا چیکار میکنه/ری:«من با بابا میرم»-باشه مطمئنی؟/-هوم/علی:«باشه بیا برو»رویا رفت./:«برو»ریحانه:«نه نه وایسا»-دوباره چرا؟/-نمیخوام برم/-دخترم از چی میترسی؟/-اون چیه دستته/-این هیچی چیزی نیست همینجوری برداشتم(پشتش قایم کرد)/-دروغ میگی/-ریحانه لپ لپ کنسل میشه ها!اگه بری برات ۲ تا لپ لپ میخرم/-نمیخوام/یه چند دقیقه صبر کرد به ری نگاه کرد.بعد گوشی شو برداشت نگاه کرد.
۴.۸k
۰۲ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.