✨️🦋پروانه کوچولو🦋✨️
✨️🦋پروانه کوچولو🦋✨️
✨️🦋پارت۵۴🦋✨️
❣️ویو مونا❣️
مونا: شب منتظر مونده بودم دوتا کفتره عاشق با خوشحالی رفتن تو اتاقشون همه چیرو از پشت در دیدم خشکم زده بود تهیونگ از اون هر.زه خواستگاری کرده بود الان اون هوووففف زنش بود خونم به جوش اومده بود اعصابم به اندازه کافی ازش خورد بود چه برسه به الان دیگه احساس میکردم هدفم شده نابود کردنه اون هر.زه
✨️🩶ویو تهیونگ🩶✨️
🥺👈🏻پرش زمانی به صبح 👉🏻🥺
از خواب بیدار شدم باید امشب جشن نامزدیه منو سنا رو بگیریم از جام بلند شدم صورتم رو شستم لباسم رو پوشیدم رفتم کنار سنا نشستم با اینکه کیوت خوابیده بود ولی باید برای امشب آماده بشه تهیونگ: کوچولو نمیخوای بلند شی سنا: چی..چیشده (خوابالو) تهیونگ: چیزی نشده فقط خواستم بگم امشب جشن نامزدیمونه سنا از خواب پرید با استرس گفت سنا: واییییییییییی من هیچکاری نکردمممم تهیونگ: نگران نباش من از قبل همه کارارو انجام دادم راستش میدونستم جوابه رد نمیدی سنا ی چشم قوره رفت منم خندیدم تهیونگ: خیله خب کوچولو برات لباس خریدم تو کمده آرایشگر هاهم زمان مناسب میان تا ساعت ۱۰ آمادت میکنن سنا: تو که همه کارارو کردی اصلا چرا منو بیدار کردی تهیونگ: هههه هیچی فقط کرم داشتم دیدم که بالشش رو ورداشت باهاش زدم منم متقابل با بالش زدمش شروع کردیم به زدن هم با بالش تهیونگ: اخخخخ بسته بسته تسلیمم تسلیمم سنا: کاره خوبی میکنی آقای مافیاااا ها چیشد تهیونگ: عع اینجوریاست سنا: بله اینجوریاست تهیونگ: اوکی...ادامه دارد
حمایت فراموش نشه 🦋🥺✨️
من با سردرده شدید اینو نوشتم میرم پارت بعدی رو بنویسم از قدیم میگن کمتر گه بخور بیشتر استراحت کن بای😌🙏🏻
✨️🦋پارت۵۴🦋✨️
❣️ویو مونا❣️
مونا: شب منتظر مونده بودم دوتا کفتره عاشق با خوشحالی رفتن تو اتاقشون همه چیرو از پشت در دیدم خشکم زده بود تهیونگ از اون هر.زه خواستگاری کرده بود الان اون هوووففف زنش بود خونم به جوش اومده بود اعصابم به اندازه کافی ازش خورد بود چه برسه به الان دیگه احساس میکردم هدفم شده نابود کردنه اون هر.زه
✨️🩶ویو تهیونگ🩶✨️
🥺👈🏻پرش زمانی به صبح 👉🏻🥺
از خواب بیدار شدم باید امشب جشن نامزدیه منو سنا رو بگیریم از جام بلند شدم صورتم رو شستم لباسم رو پوشیدم رفتم کنار سنا نشستم با اینکه کیوت خوابیده بود ولی باید برای امشب آماده بشه تهیونگ: کوچولو نمیخوای بلند شی سنا: چی..چیشده (خوابالو) تهیونگ: چیزی نشده فقط خواستم بگم امشب جشن نامزدیمونه سنا از خواب پرید با استرس گفت سنا: واییییییییییی من هیچکاری نکردمممم تهیونگ: نگران نباش من از قبل همه کارارو انجام دادم راستش میدونستم جوابه رد نمیدی سنا ی چشم قوره رفت منم خندیدم تهیونگ: خیله خب کوچولو برات لباس خریدم تو کمده آرایشگر هاهم زمان مناسب میان تا ساعت ۱۰ آمادت میکنن سنا: تو که همه کارارو کردی اصلا چرا منو بیدار کردی تهیونگ: هههه هیچی فقط کرم داشتم دیدم که بالشش رو ورداشت باهاش زدم منم متقابل با بالش زدمش شروع کردیم به زدن هم با بالش تهیونگ: اخخخخ بسته بسته تسلیمم تسلیمم سنا: کاره خوبی میکنی آقای مافیاااا ها چیشد تهیونگ: عع اینجوریاست سنا: بله اینجوریاست تهیونگ: اوکی...ادامه دارد
حمایت فراموش نشه 🦋🥺✨️
من با سردرده شدید اینو نوشتم میرم پارت بعدی رو بنویسم از قدیم میگن کمتر گه بخور بیشتر استراحت کن بای😌🙏🏻
۲۴.۶k
۱۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.