✨️🦋پروانه کوچولو 🦋✨️
✨️🦋پروانه کوچولو 🦋✨️
✨️🦋پارت ۵۳🦋✨️
✨️🦋ویو سنا🦋✨️
سنا: خیله خب افتادم تو دامت هووفف باش تهیونگ: نشنیدم بغل گوشش گفتم سنا: گفتم بله باهات ازدواج میکنم تهیونگ ی لبخند از رو رضایت زد بعد انگشتر رو کرد تو انگشتم از ذوق و هیجان پریدم تو بغلش تهیونگ: هههه آروم انگار خیلی هم بدت نیومد فسقلی سنا: برو گمشو اصلا نظرم عوض شد نمیخوام باهات ازدواج کنم تهیونگ: نه دیگه حرفه زده شده پس گرفته نمیشه بعدشم خانمم الان شما زنه منی سنا: 🫣 (عرررر زنش شدم) سنا: باش خیله خب شوهر جونم نمیخوای بریم خونه من خوابم میاد تهیونگ:( لبخند مستطیلی ) خیله خب انقدر دلبری نکن الان میریم خونه بعد همونطور که تو بغلش بودم براید استایل بغلم کرد بردم گذاشت تو ماشین سوار شد راه افتاد به سمت امارت به انگشتره تو دستم نگاه کردم بعد به دست تهیونگ که انگشتره سته انگشترم تو دستش بود نگاه کردم تو پوست خودم نمیگنجیدم تهیونگ دستمو گرفته بودم چه حسه خوبی بود رسیدیم از ماشین پیاده شدیم رفتیم تو ساعت ۱۲ شب بود معلوم بود همه خوابن رفتیم طبقه بالا من لباسام رو عوض کردم ارایشمم پاک کردم تهیونگ رفته بود حموم دراز کشیدم رو تخت منتظره تهیونگ بودم در حموم باز شد تهیونگ با بالاتنه ل.خت و حوله دوره کمرش اومد بیرون لپام قرمز شد اصلا اووفف تهیونگ: میبینم بدون من نخوابیدی سنا:بله من بدون شوهرم خوابم نمیبره تهیونگ: خوبه خوشت نمیومد باهام ازدواج کنی 😂😂 سنا: اتفاقا از خدامم بود اممم نه یعنی ای بابا تهیونگ ی شلوارک پوشید اومد کنارم دراز کشید گفت تهیونگ: پس از خدات بود سنا: نخیرم تهیونگ:عع سنا: خب راستش ارع مگه بده عاشقت شدم 🫣 تهیونگ ی لبخند محو زد دستشو گذاشت رو گونم و بو.سیدم بعد چند ثانیه ولم کرد سنا: 😳 تهیونگ: اونجوری نگاه نکن مگه زنم نیستی منم دوس دارم هر وقت خواستم زنمو بو.س کنم سنا:😂 تهیونگ:😂ارع دیگه بگیر بخواب فسقلی بعد بغلم کرد خوابیدیم
❣️ویو مونا❣️
مونا:...ادامه دارد
حمایت فراموش نشه
بفرمایید اینم ی پارت طولانی الان راضی هستید❤️🩹🫣✨️
✨️🦋پارت ۵۳🦋✨️
✨️🦋ویو سنا🦋✨️
سنا: خیله خب افتادم تو دامت هووفف باش تهیونگ: نشنیدم بغل گوشش گفتم سنا: گفتم بله باهات ازدواج میکنم تهیونگ ی لبخند از رو رضایت زد بعد انگشتر رو کرد تو انگشتم از ذوق و هیجان پریدم تو بغلش تهیونگ: هههه آروم انگار خیلی هم بدت نیومد فسقلی سنا: برو گمشو اصلا نظرم عوض شد نمیخوام باهات ازدواج کنم تهیونگ: نه دیگه حرفه زده شده پس گرفته نمیشه بعدشم خانمم الان شما زنه منی سنا: 🫣 (عرررر زنش شدم) سنا: باش خیله خب شوهر جونم نمیخوای بریم خونه من خوابم میاد تهیونگ:( لبخند مستطیلی ) خیله خب انقدر دلبری نکن الان میریم خونه بعد همونطور که تو بغلش بودم براید استایل بغلم کرد بردم گذاشت تو ماشین سوار شد راه افتاد به سمت امارت به انگشتره تو دستم نگاه کردم بعد به دست تهیونگ که انگشتره سته انگشترم تو دستش بود نگاه کردم تو پوست خودم نمیگنجیدم تهیونگ دستمو گرفته بودم چه حسه خوبی بود رسیدیم از ماشین پیاده شدیم رفتیم تو ساعت ۱۲ شب بود معلوم بود همه خوابن رفتیم طبقه بالا من لباسام رو عوض کردم ارایشمم پاک کردم تهیونگ رفته بود حموم دراز کشیدم رو تخت منتظره تهیونگ بودم در حموم باز شد تهیونگ با بالاتنه ل.خت و حوله دوره کمرش اومد بیرون لپام قرمز شد اصلا اووفف تهیونگ: میبینم بدون من نخوابیدی سنا:بله من بدون شوهرم خوابم نمیبره تهیونگ: خوبه خوشت نمیومد باهام ازدواج کنی 😂😂 سنا: اتفاقا از خدامم بود اممم نه یعنی ای بابا تهیونگ ی شلوارک پوشید اومد کنارم دراز کشید گفت تهیونگ: پس از خدات بود سنا: نخیرم تهیونگ:عع سنا: خب راستش ارع مگه بده عاشقت شدم 🫣 تهیونگ ی لبخند محو زد دستشو گذاشت رو گونم و بو.سیدم بعد چند ثانیه ولم کرد سنا: 😳 تهیونگ: اونجوری نگاه نکن مگه زنم نیستی منم دوس دارم هر وقت خواستم زنمو بو.س کنم سنا:😂 تهیونگ:😂ارع دیگه بگیر بخواب فسقلی بعد بغلم کرد خوابیدیم
❣️ویو مونا❣️
مونا:...ادامه دارد
حمایت فراموش نشه
بفرمایید اینم ی پارت طولانی الان راضی هستید❤️🩹🫣✨️
۲۴.۷k
۱۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.