پارت51 دلبربلا
#پارت51 #دلبربلا
مهام روی مبل نشست و منم دوباره خاطراتمو شروع کردم براشون تعریف کردن
همینطوری هم مهامو دید میزدم
یه تیشرت سفید که روش نوشته های مشکی داشت با یه پیراهن مشکی و یه شلوار لی زغال سنگی و یه جفت کتونی طوسی مشکی
یه ساعت اسپرت مشکی هم بسته بود دور مچش
دوستاش اومدن میخواست بره بیرون که یهو گفتم
_مهام
برگشت سمتم که تازه فهمیدم چی گفتم
_اممممم....چیزه آقای جاوید پنج شیش تا لواشک و چیپس و بستنی هم بگیرین حساب میکنم باهاتون
اول با تعجب نگام کرد بعد سرشو تکون دادو رفت
همه متعجب بهم نگاه میکردن
_هان؟ چیه؟ خوب دلم خواست
بلند شدمو رفتم اتاق بچه ها مثه خرس خوابیده بودن پس بگو چرا همه بودن اینا نه
رفتم تو و درو محکم کوبیدم به هم
دنیا و ثنا پریدن ولی سونیا ککشم نگزید آخه خوابش سنگینه
_چته وحشی رم کردی
_هیچی نگو آدم فروش سه تایی میاین اینجا منو بیرون میکنین؟ بیاین اتاقمو ببینین تا بسوزین.تازه بعدشم اومدین اینجا مثه خرس خوابیدین؟
_ تو چرا داری میسوزی؟
_ چون آدم فروشین
به حالت قهر اومدم بیرون که ثنا و دنیا دوییدن دنبالم
رفتم تو اتاقم و اومدم درو ببندم که پریدن تو
یه نگاه به دوروبر که انداختن گفتن
_اوه له له مرگت بشه
دنیا گفت
_عشقم من الان میام پیشت
داشت میرفت بیرون که گفتم
_کور هم بشی رات نمیدم اینجا برو همون قبرستونی که تا الان بودی.
_به جهنم منو بگو واسه تو میخواستم بیام پیشت تا تنها نباشی
_نمیخوام بیای مهام مواظبمه
_نگوووووووو از کی ناقلا
_دیگه دیگه
میدونست دارم شوخی میکنم چون نمیخواستم سر به تنش باشه
ثنا یه خمیازه کشیدو گفت
_من میرم یه دوش بگیرم شبیه اسگلا شدم
منو دنیا گفتیم
_بودی
دمپاییشو پرت کرد سمتم که جاخالی دادم خورد به دنیا
برگشت دمپاییشو برداشتو رفت
دنیا هم رفت خودشو مرتب کنه
رفتم تو پذیرایی و تیوی رو روشن کردم
فلشمو بهش وصل کردمو شاد ترین آهنگمو پلی کردم
همه اومده بودن پیشم
نشستمو گفتم
_پسرا بریزین وسط
ارشیا هم که تازه داشت میشست صدای منو شنید دوباره بلند شدو رفت وسط و دوستاشم صدا زد
دخترا دست میزدن من سوت میزدم
پسرا هم میرقصیدن
دنیا و ثنا و سونیا هم اومدن دنیا همونجا یه پشتک زد که که همه براش دست زدن
بلند شدمو یه آنگ تکنو پلی کردم
همه نشستن منو سونی و دنیا رفتیم وسطو
تکنو میزدیمتو حال و هوای خودمون بودیم که یهو در باز شدو همون دوتا پسره با مهام اومدن تو
سریع دوییدم سمتشو سفارشامو گرفتم
یه بستنی باز کردمو بقیه رو داشتم میبردم بزارم تو فریزر همینطوری هم داد زدم
_هرکی به بستنیام دست بزنه شهیده
لایک و کامنت فراموش نشه😉
مهام روی مبل نشست و منم دوباره خاطراتمو شروع کردم براشون تعریف کردن
همینطوری هم مهامو دید میزدم
یه تیشرت سفید که روش نوشته های مشکی داشت با یه پیراهن مشکی و یه شلوار لی زغال سنگی و یه جفت کتونی طوسی مشکی
یه ساعت اسپرت مشکی هم بسته بود دور مچش
دوستاش اومدن میخواست بره بیرون که یهو گفتم
_مهام
برگشت سمتم که تازه فهمیدم چی گفتم
_اممممم....چیزه آقای جاوید پنج شیش تا لواشک و چیپس و بستنی هم بگیرین حساب میکنم باهاتون
اول با تعجب نگام کرد بعد سرشو تکون دادو رفت
همه متعجب بهم نگاه میکردن
_هان؟ چیه؟ خوب دلم خواست
بلند شدمو رفتم اتاق بچه ها مثه خرس خوابیده بودن پس بگو چرا همه بودن اینا نه
رفتم تو و درو محکم کوبیدم به هم
دنیا و ثنا پریدن ولی سونیا ککشم نگزید آخه خوابش سنگینه
_چته وحشی رم کردی
_هیچی نگو آدم فروش سه تایی میاین اینجا منو بیرون میکنین؟ بیاین اتاقمو ببینین تا بسوزین.تازه بعدشم اومدین اینجا مثه خرس خوابیدین؟
_ تو چرا داری میسوزی؟
_ چون آدم فروشین
به حالت قهر اومدم بیرون که ثنا و دنیا دوییدن دنبالم
رفتم تو اتاقم و اومدم درو ببندم که پریدن تو
یه نگاه به دوروبر که انداختن گفتن
_اوه له له مرگت بشه
دنیا گفت
_عشقم من الان میام پیشت
داشت میرفت بیرون که گفتم
_کور هم بشی رات نمیدم اینجا برو همون قبرستونی که تا الان بودی.
_به جهنم منو بگو واسه تو میخواستم بیام پیشت تا تنها نباشی
_نمیخوام بیای مهام مواظبمه
_نگوووووووو از کی ناقلا
_دیگه دیگه
میدونست دارم شوخی میکنم چون نمیخواستم سر به تنش باشه
ثنا یه خمیازه کشیدو گفت
_من میرم یه دوش بگیرم شبیه اسگلا شدم
منو دنیا گفتیم
_بودی
دمپاییشو پرت کرد سمتم که جاخالی دادم خورد به دنیا
برگشت دمپاییشو برداشتو رفت
دنیا هم رفت خودشو مرتب کنه
رفتم تو پذیرایی و تیوی رو روشن کردم
فلشمو بهش وصل کردمو شاد ترین آهنگمو پلی کردم
همه اومده بودن پیشم
نشستمو گفتم
_پسرا بریزین وسط
ارشیا هم که تازه داشت میشست صدای منو شنید دوباره بلند شدو رفت وسط و دوستاشم صدا زد
دخترا دست میزدن من سوت میزدم
پسرا هم میرقصیدن
دنیا و ثنا و سونیا هم اومدن دنیا همونجا یه پشتک زد که که همه براش دست زدن
بلند شدمو یه آنگ تکنو پلی کردم
همه نشستن منو سونی و دنیا رفتیم وسطو
تکنو میزدیمتو حال و هوای خودمون بودیم که یهو در باز شدو همون دوتا پسره با مهام اومدن تو
سریع دوییدم سمتشو سفارشامو گرفتم
یه بستنی باز کردمو بقیه رو داشتم میبردم بزارم تو فریزر همینطوری هم داد زدم
_هرکی به بستنیام دست بزنه شهیده
لایک و کامنت فراموش نشه😉
۱۲.۲k
۲۳ اسفند ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.