پارت37
#پارت37
مگه عاشق شدن دلیل میخواد؟
(از زبان ا/ت)
بعد از بستن در رو به هسو گفتم:
-یدقه بشین تا من قهوه شو ببرم.. الان میام..
حرفمو تایید کرد و روی صندلی نشست..
بعد از آماده شدن قهوه اونو توی فنجون تکش ریختم و روی سینی گذاشتم...
تقه ای به در وارد کردم که اجازه ورود داد..
نیم نگاهی بهم کرد و دوباره مشغول کار شد...
سینی رو، رو میز گذاشتم و گفتم:
تقصیر من نبود کهه! هسو یهویی اومددد..!
وقتی دیدم توجهی نمیکنه گفتم:
موقع رفتنت خیابون بالاییه شرکت منتظرم میمونی..
اگه اومدم و رفته بودی هرچی دیدی از چشم خودت دیدییی..
بعدم به توجه به خنده محوش از اتاق اومدم بیرون..
روبه روی هسو نشستم...
-خوبی؟ یانگ سو بهتره؟
با لبخند سرشو بالا پایین کرد...
سرشو تاسف بار پایین انداخت و گفت:
ببخشید بد موقع اومدم..
مزاحم کارتون شدم...
-هی این چه حرفیه..
توی شرکت جای این کارا نیس.. اینو منم میدونم اما داداشت نمیخواد بفهمه!(اره خیلی میدونه:/)
-تهیونگ خیلی لجبازه.. مطمئن باش اگه چیزی رو بخواد به دست میاره.. و اگه چیزی رو نخواد نابود میکنه...
پوزخند کیوتی زد و ادامه داد..
-مطمئنم توعم یکی از خواسته هاشی..
دستاشو تو دستام گرفتم و گفتم:
یانگ سو عم حرفش یکیه..
هیچوقت حرفشو عوض نمیکنه و هیچوقتم از کاراش پشیمون نمیشه!
و مطمئنم هیچوقت از بودنش کنار تو پشیمون نمیشه..
خیلی آروم بغلم کرد و گفت:
قربونت برم..
مراقب خودت باش..
نمیخوام آسیبی ببینی...
باشه؟
دستمو آروم پشتش به حرکت دراوردم و گفتم:
اوم باشه..
ولی توعم باید هواست به داداش من باشه...
با تعجب ازم فاصله گرفت..
-داداش؟!
-اوم.. یانگ سو مثل برادر نداشته منه..
اومممم شلاااممم
نمیدونم خبر دار شدین یانه ولی چند روز تاخیرم بخاطر این بود که گوشیمو مدرسه ازم گرفت.. و خب.. جریانش خیلی مفصله بگذریم..
فقط اینکه امروز یه پارت دیگه ام داریم و خب اگه وقت کردم غیر از اون یکی، یدونه دیگه ام(😂😐) میزارم...❤️🙃
مگه عاشق شدن دلیل میخواد؟
(از زبان ا/ت)
بعد از بستن در رو به هسو گفتم:
-یدقه بشین تا من قهوه شو ببرم.. الان میام..
حرفمو تایید کرد و روی صندلی نشست..
بعد از آماده شدن قهوه اونو توی فنجون تکش ریختم و روی سینی گذاشتم...
تقه ای به در وارد کردم که اجازه ورود داد..
نیم نگاهی بهم کرد و دوباره مشغول کار شد...
سینی رو، رو میز گذاشتم و گفتم:
تقصیر من نبود کهه! هسو یهویی اومددد..!
وقتی دیدم توجهی نمیکنه گفتم:
موقع رفتنت خیابون بالاییه شرکت منتظرم میمونی..
اگه اومدم و رفته بودی هرچی دیدی از چشم خودت دیدییی..
بعدم به توجه به خنده محوش از اتاق اومدم بیرون..
روبه روی هسو نشستم...
-خوبی؟ یانگ سو بهتره؟
با لبخند سرشو بالا پایین کرد...
سرشو تاسف بار پایین انداخت و گفت:
ببخشید بد موقع اومدم..
مزاحم کارتون شدم...
-هی این چه حرفیه..
توی شرکت جای این کارا نیس.. اینو منم میدونم اما داداشت نمیخواد بفهمه!(اره خیلی میدونه:/)
-تهیونگ خیلی لجبازه.. مطمئن باش اگه چیزی رو بخواد به دست میاره.. و اگه چیزی رو نخواد نابود میکنه...
پوزخند کیوتی زد و ادامه داد..
-مطمئنم توعم یکی از خواسته هاشی..
دستاشو تو دستام گرفتم و گفتم:
یانگ سو عم حرفش یکیه..
هیچوقت حرفشو عوض نمیکنه و هیچوقتم از کاراش پشیمون نمیشه!
و مطمئنم هیچوقت از بودنش کنار تو پشیمون نمیشه..
خیلی آروم بغلم کرد و گفت:
قربونت برم..
مراقب خودت باش..
نمیخوام آسیبی ببینی...
باشه؟
دستمو آروم پشتش به حرکت دراوردم و گفتم:
اوم باشه..
ولی توعم باید هواست به داداش من باشه...
با تعجب ازم فاصله گرفت..
-داداش؟!
-اوم.. یانگ سو مثل برادر نداشته منه..
اومممم شلاااممم
نمیدونم خبر دار شدین یانه ولی چند روز تاخیرم بخاطر این بود که گوشیمو مدرسه ازم گرفت.. و خب.. جریانش خیلی مفصله بگذریم..
فقط اینکه امروز یه پارت دیگه ام داریم و خب اگه وقت کردم غیر از اون یکی، یدونه دیگه ام(😂😐) میزارم...❤️🙃
۹.۸k
۱۸ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.