هفتمین عشق

هفتمین عشق
Part49
+که کوک یهو پاشد رفت
م /ه:کاش میمردم اون روز.... و اینا رو نمیدیدم
+این حرف رو نزن خاله هممون یه روز بد رو داشتیم پس باید تسلیم نشیم اینا هیچکدوم تقصییر تو نیس تو جای مامان منی
درحالی که خاله ناتنی هستی بازم تو رو مامانم میبینم
بغلش کردم که بعد چند دقیقه تو بغلم اروم گرفت
و گفتم بره طبقه ی بالا استراحت کنه
و عمارت رو سپردم دست ماری و یومی
سوویچ رو برداشتم و رفتم سمت عمارت کوک
رسیدم و وارد شدم که نامجون و جین رو دیدم
سلام
جین و نامجون خوب هستین
جین: به به ببین کی اینجاس
نامجون: ازین طرفا ات چخبر
+سلامتی میخاستم بدونم کوک کجاست
نامجون: مگه نیومد عمارت شما
+ام بعدش نیومد اینجا
جین: نه نیومده
چیزی شده؟
+بعدن توضیح میدم الان وقتش نیست سریع رفتم بیرون نکنه بلایی سر خودش بیاره
گوشیمو در اورد
و به تهیونگ زنگ زدم
بعد چند تا بوق جواب داد
تهیونگ: بله ات
+سلام تهیونگ
هانا حالش خوبه؟
تهیونگ: اره اروم شده رفتیم هتل گرفته خوابیده
چیزی شده؟
+میخاستم بدونم کوک وقتی ناراحته کجا میره
تهیونگ: دقیق نمیدونم ولی یه پارک قدیمیه قبلا با دوست بچگیش زیاد میرفت شاید اونجا باشه
ادرسشو میفرستم
میخای بیام؟
+نه مواظب هانا باش خودم میرم دنبالش
خدافظ
بعد چند دقیقه ادرس رو فرستاد
عوا اینکه نزدیک عمارت ماست
سریع ماشینو گاز دادم رفتم
رسیدم پیاده شدم
که خاطرات بچگیم زنده شد
رفتم جلو که...


#رمان #فیک #سناریو #واکنشات
#جونگکوک #تهیونگ #جیهوپ #نامجون #جین #جیمین #شوگا #بی_تی_اس #ارمی
دیدگاه ها (۲)

هفتمین عشق Part50 +که دیدم کوک رو تاب نشسته ولی اون تاب مال ...

هفتمین عشق Part51 +کوک میدونم خیلی درد کشیدی ولی نباید خودتو...

مروارید آبی²Part ²⁴( علامت ویهان •• ) •• برمیگرده (لبخند) ~ ...

مروارید آبی²Part ²³ویو تهیونگ ساعت نه شده بود از جلوی عمارت ...

پلیس. ابلیس. part ¹⁹هانا : اوکی بابا بریم با این دو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط