رمان رلبر وحشی
#دلبر_وحشی_پارت_نوزدهم
*ت پدرتو هنوز نشناختی؟
_بیخیال عصابم خورده
*شایان میزنه میکشمون
_رامتین انقدر چرت و پرت نگو
دکتر اومد کنارمون و بلافاصله بلند شدم
*میتونید ببریدشون
پماد و قرص نوشتم حتما تهیه کنید و اگه درد داشت مسکن رو بخورن حواستون باشه استراحت کنن
_ممنون
دکتر رفت و رفتم سمت سارا
چشم هاش نیمه باز بود
_سارا باید بریم
آروم بلند شد و اخی گفت دستشو گرفتم و با رامتین رفتیم سمت ماشین
به سمت عمارت راه افتادیم
#یک_ساعت_بعد
*قربان اقا شایان اومدن
_بگو بیاد زیرزمین
*چشم
*اقا شایان قربان گفتن برید زیرزمین
_رامتین سارا رو بزار تو اتاق بزار استراحت کنه تا بیام
«اوک»
دیگه حرفی نزدم و راه افتادم تو زیرزمین از پله ها رفتم پایین و با صحنه ای ک دیدم چشام چهارتا شد.
_پارمیس اینجا چیکار میکنی
*پدرت گفت بیام خبر اومدنتو بهم گفت نمیدونی چقدر خوشحال شدم
چشمم به تخت افتاد قبلا اینجا نبود
پدر یهو وارد شد...
«پارمیس میدونی چیکار کنی»
پارت بعدی هیجانیی:///
امروز صبح باید برم بیرون شب دیه میام بعدم باید بشینم بخونم
فردا پارت میزارم
لایککک زیادد انرژی بدین برا پارت بعد
*ت پدرتو هنوز نشناختی؟
_بیخیال عصابم خورده
*شایان میزنه میکشمون
_رامتین انقدر چرت و پرت نگو
دکتر اومد کنارمون و بلافاصله بلند شدم
*میتونید ببریدشون
پماد و قرص نوشتم حتما تهیه کنید و اگه درد داشت مسکن رو بخورن حواستون باشه استراحت کنن
_ممنون
دکتر رفت و رفتم سمت سارا
چشم هاش نیمه باز بود
_سارا باید بریم
آروم بلند شد و اخی گفت دستشو گرفتم و با رامتین رفتیم سمت ماشین
به سمت عمارت راه افتادیم
#یک_ساعت_بعد
*قربان اقا شایان اومدن
_بگو بیاد زیرزمین
*چشم
*اقا شایان قربان گفتن برید زیرزمین
_رامتین سارا رو بزار تو اتاق بزار استراحت کنه تا بیام
«اوک»
دیگه حرفی نزدم و راه افتادم تو زیرزمین از پله ها رفتم پایین و با صحنه ای ک دیدم چشام چهارتا شد.
_پارمیس اینجا چیکار میکنی
*پدرت گفت بیام خبر اومدنتو بهم گفت نمیدونی چقدر خوشحال شدم
چشمم به تخت افتاد قبلا اینجا نبود
پدر یهو وارد شد...
«پارمیس میدونی چیکار کنی»
پارت بعدی هیجانیی:///
امروز صبح باید برم بیرون شب دیه میام بعدم باید بشینم بخونم
فردا پارت میزارم
لایککک زیادد انرژی بدین برا پارت بعد
- ۵.۴k
- ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط