P11
P11
ویو ا.ت
حالم خوب نبود سریع رفتیم بالا کارامو کردن بهم ارامبخش زدن و بعدش نفهمیدم چی شد
یونگی : بهش ارامبخش زده بودن و خوابیده بود خیلی ترسیده بودیم تو فکر بودم که دکتر اومد
دکتر: پروندش رو برسی کردیم ایشون شش ماه که بارداره شما شوهرش هساید
یونگی: شو..هر ب..بله همسرش هستم
دکتر : نمیدونم بهتون گفته یا نه ولی بار ها به ایشون پیشنهاد سقط بچه رو دادیم چون بارداری بسیار خطرناکی دارن ولی قبول نکردن پس باید خیلی مرلقبش باشید
یونگی: س..سقط ب...ب..بله چشم دکتر رفت و نشستم روی صندلی کنار تخت دستشو گرفتم دستاش سرد سرد بود وای خدایا یعنی اینا همش تقصیر منه؟ ولی ا.ت واقا ....واقا خو..خوشگله
ا.ت: اروم چشامو واز کردم اه سرم اروم بلند شدم نشستم
یونگی: حالت خوبه
ا.ت: ا...اره فک کنم میشه بریم خونه
یونگی: اره بچه ها برات ی عالمه غذا اماده کردن
ا.ت: نه خونه خودت
یونگی: چی....
ا.ت: بعدا باهم حرف میزنیم الان نمیخوام تو جمع باشم .باشه؟
یونگی: لبخندی زدم و موهاشو نوازش کردم باشه میریم میریم عزیزم..............
ویو ا.ت
حالم خوب نبود سریع رفتیم بالا کارامو کردن بهم ارامبخش زدن و بعدش نفهمیدم چی شد
یونگی : بهش ارامبخش زده بودن و خوابیده بود خیلی ترسیده بودیم تو فکر بودم که دکتر اومد
دکتر: پروندش رو برسی کردیم ایشون شش ماه که بارداره شما شوهرش هساید
یونگی: شو..هر ب..بله همسرش هستم
دکتر : نمیدونم بهتون گفته یا نه ولی بار ها به ایشون پیشنهاد سقط بچه رو دادیم چون بارداری بسیار خطرناکی دارن ولی قبول نکردن پس باید خیلی مرلقبش باشید
یونگی: س..سقط ب...ب..بله چشم دکتر رفت و نشستم روی صندلی کنار تخت دستشو گرفتم دستاش سرد سرد بود وای خدایا یعنی اینا همش تقصیر منه؟ ولی ا.ت واقا ....واقا خو..خوشگله
ا.ت: اروم چشامو واز کردم اه سرم اروم بلند شدم نشستم
یونگی: حالت خوبه
ا.ت: ا...اره فک کنم میشه بریم خونه
یونگی: اره بچه ها برات ی عالمه غذا اماده کردن
ا.ت: نه خونه خودت
یونگی: چی....
ا.ت: بعدا باهم حرف میزنیم الان نمیخوام تو جمع باشم .باشه؟
یونگی: لبخندی زدم و موهاشو نوازش کردم باشه میریم میریم عزیزم..............
۴.۵k
۱۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.