*still with me*PT3
*پرش زمانی صبح*ا/ت ویو*
صبح با صدای جین بیدار شدم که صدام میزد و میگفت
=پاشووو الان دیرمون میشه!
بلند شد بهش نگاه کردم و از روی تخت بلند شدم رفتم دستشویی و اودم توی اشپزخونه که دیدم جین صبخونه رو چینده رفتم نشستم خودشم اومد
=نظرت چیه؟ خوبه؟
+معلومه که خوبه !
صبحونمون رو خوردیم و اماده شدیم و رفتیم سمت دانشگاه رسیدیم سمت دانشگاه بدو بدو رفتیم سمت کلاس من رفتم کنار مینسو
جین هم دقیقا پشت سرمون بود کوک . همون دانشجو جدیده هم بغل دستی جین بود. درس شروع شد.
فیزیک داشتیم حوصله ام داشت سر میرفت روی یه کاغذ برای مینسو نوشتم(حوصلم سر رفته) استادمون رفت تخته رو پاک کنه البته وقت استراحت هم بهمون داد مینسو رو به من گفت
÷چه قدر این استاده حرف میزنه حوصله ام داشت سر میرفت
+منم حوصلم داشت جر میخورد
هر دومون زدیم زیر خنده که جین گفت
=چی شده دوتاتون دارین هرهر کرکر میکنید؟
+هیجی من یه چیزی گفتم خنده دار بود)
ابرو بالا انداخت و داشت با بغل دستیش حرف میزد که استاد رو به کل کلاس گفت(خب بچه ها بریم برای ادامه ی درس) به ساعتم نگاه کردم و گفتم
+ببخشید استاد. اما پنج دقیقه دیگه کلاس تموم میشه. بهتره بزارین وسایلامون رو جمع کنیم.
بقیه ی بچه ها هم حرفم رو تایید کردن استاد گفت(باشه جمع کنید) شرع کردیم وسایلمون رو جمع کردیم و رفتیم بیرون از کلاس من و مینسو رفتیم بوفه برای خودمون بابل تی بگیریم جین هم داشت با دوستاش وقت میگذرون.
*کوک
جین داداش اون دختر بود بزارین بگم منو جین و چند تا از دیگه از دوستامون مجازی باهم اشنا شدیم و من نمیدونستم که ما باهم توی یه کلاسیم اما وقتی فهمیدم مخم پوکید اره دیگه باهم حرف زدیم و از زندگیامون توی این چند سال گفتیم طفلی مامان باباش فوت کردن اضافه کنم ما بعد از تصادف مامان باباش باهم اشنا شدیم.
*پرش زمانی*
*ا/ت ویو*
بعد از دانشگاه جین به من گفت
=برو خونه استراحت کن من یکم چیز میز میخرم و میام
+خب یه خرید چه قدر طول میکشه منم میام باهات
قبول کرد باهم رفتیم فروشگاه چیزایی که میخواست خریدیم.
=میخوام شب شام درست کنم نظرت چیه؟
+قبوله
رفتیمو خریدامون رو کردیم .بعد از یه چند مین رسیدیم خونه. ساعت هفت بود جین شروع کرد به درست کردن شام منم خودمو روی مبل پرت کردم جین گفت
=ا/ت میگم که امشب میخوام دوستم رو دعوت کنم مشکلی که نداری؟
+نه. ما نمردیم و رفاقت تو رو دیدیم منم به مینسو میگم بیاد
همین که اسم مینسو رو گفتم لپاش گل انداخت . لبخند پر از شکی زدم
+چیشده هاا چرا تا اسم مینسو رو اوردم لپات گل انداخت هاااا؟
=چی من کی کی گفته(استرس)
+باشه. توو راست میگی . فکر نکن نفهمیدم عاشق شدی(خنده)
=چه طوری میفهمیییی!!
+خواهرتم به هر حال
بعدشم رفتم تا به مینسو زنگ بزنم
جین هم همین کارو کرد و به دوستش زنگ زد . دوست جین بعد از یک ربع رسید وقتی اومد توی خونه شوک شدم شتت این کوکه . اونم وقتی منو دید شوکه شد و گفت
-عه کوچولو تو خواهرشی
=یاااا شماها همدیگه رو میشناسید!!
+کوک من و با اسم خودم صدام کن چرا باید بهم بگی کوچولو؟
رو به جین گفتم
+اره دیروز خیلی اتفاقی بهم خوردیم و موچیم افتاد . ولی بعد از کلاس برام یه ظرف موچی خرید داشتم توضیه میدادم که مینسو هم رسید اومد تو و گفت
÷یاااا کوک تو اینجا چیکار میکنیی؟؟؟
-با جین دوستم
=میگم حرفاتون تموم شد. شام الان سرد میشه بیاید بریم)
اسلاید دوم(استایل ا/ت)
اسلاید سوم(استایل جین)
صبح با صدای جین بیدار شدم که صدام میزد و میگفت
=پاشووو الان دیرمون میشه!
بلند شد بهش نگاه کردم و از روی تخت بلند شدم رفتم دستشویی و اودم توی اشپزخونه که دیدم جین صبخونه رو چینده رفتم نشستم خودشم اومد
=نظرت چیه؟ خوبه؟
+معلومه که خوبه !
صبحونمون رو خوردیم و اماده شدیم و رفتیم سمت دانشگاه رسیدیم سمت دانشگاه بدو بدو رفتیم سمت کلاس من رفتم کنار مینسو
جین هم دقیقا پشت سرمون بود کوک . همون دانشجو جدیده هم بغل دستی جین بود. درس شروع شد.
فیزیک داشتیم حوصله ام داشت سر میرفت روی یه کاغذ برای مینسو نوشتم(حوصلم سر رفته) استادمون رفت تخته رو پاک کنه البته وقت استراحت هم بهمون داد مینسو رو به من گفت
÷چه قدر این استاده حرف میزنه حوصله ام داشت سر میرفت
+منم حوصلم داشت جر میخورد
هر دومون زدیم زیر خنده که جین گفت
=چی شده دوتاتون دارین هرهر کرکر میکنید؟
+هیجی من یه چیزی گفتم خنده دار بود)
ابرو بالا انداخت و داشت با بغل دستیش حرف میزد که استاد رو به کل کلاس گفت(خب بچه ها بریم برای ادامه ی درس) به ساعتم نگاه کردم و گفتم
+ببخشید استاد. اما پنج دقیقه دیگه کلاس تموم میشه. بهتره بزارین وسایلامون رو جمع کنیم.
بقیه ی بچه ها هم حرفم رو تایید کردن استاد گفت(باشه جمع کنید) شرع کردیم وسایلمون رو جمع کردیم و رفتیم بیرون از کلاس من و مینسو رفتیم بوفه برای خودمون بابل تی بگیریم جین هم داشت با دوستاش وقت میگذرون.
*کوک
جین داداش اون دختر بود بزارین بگم منو جین و چند تا از دیگه از دوستامون مجازی باهم اشنا شدیم و من نمیدونستم که ما باهم توی یه کلاسیم اما وقتی فهمیدم مخم پوکید اره دیگه باهم حرف زدیم و از زندگیامون توی این چند سال گفتیم طفلی مامان باباش فوت کردن اضافه کنم ما بعد از تصادف مامان باباش باهم اشنا شدیم.
*پرش زمانی*
*ا/ت ویو*
بعد از دانشگاه جین به من گفت
=برو خونه استراحت کن من یکم چیز میز میخرم و میام
+خب یه خرید چه قدر طول میکشه منم میام باهات
قبول کرد باهم رفتیم فروشگاه چیزایی که میخواست خریدیم.
=میخوام شب شام درست کنم نظرت چیه؟
+قبوله
رفتیمو خریدامون رو کردیم .بعد از یه چند مین رسیدیم خونه. ساعت هفت بود جین شروع کرد به درست کردن شام منم خودمو روی مبل پرت کردم جین گفت
=ا/ت میگم که امشب میخوام دوستم رو دعوت کنم مشکلی که نداری؟
+نه. ما نمردیم و رفاقت تو رو دیدیم منم به مینسو میگم بیاد
همین که اسم مینسو رو گفتم لپاش گل انداخت . لبخند پر از شکی زدم
+چیشده هاا چرا تا اسم مینسو رو اوردم لپات گل انداخت هاااا؟
=چی من کی کی گفته(استرس)
+باشه. توو راست میگی . فکر نکن نفهمیدم عاشق شدی(خنده)
=چه طوری میفهمیییی!!
+خواهرتم به هر حال
بعدشم رفتم تا به مینسو زنگ بزنم
جین هم همین کارو کرد و به دوستش زنگ زد . دوست جین بعد از یک ربع رسید وقتی اومد توی خونه شوک شدم شتت این کوکه . اونم وقتی منو دید شوکه شد و گفت
-عه کوچولو تو خواهرشی
=یاااا شماها همدیگه رو میشناسید!!
+کوک من و با اسم خودم صدام کن چرا باید بهم بگی کوچولو؟
رو به جین گفتم
+اره دیروز خیلی اتفاقی بهم خوردیم و موچیم افتاد . ولی بعد از کلاس برام یه ظرف موچی خرید داشتم توضیه میدادم که مینسو هم رسید اومد تو و گفت
÷یاااا کوک تو اینجا چیکار میکنیی؟؟؟
-با جین دوستم
=میگم حرفاتون تموم شد. شام الان سرد میشه بیاید بریم)
اسلاید دوم(استایل ا/ت)
اسلاید سوم(استایل جین)
۸.۴k
۱۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.