*still with me*PT4
همه دنبال جین رفتیم توی اشپز خونه من نشستم کنار مینسو جین و کوک هم کنار هم نشتن(جینکوک)
قبلش با مینسو هماهنگ کرده بودم که یکم اذیتشون کنیم به خاطر اتفاق دیشب دکتر گفته بود اگر روی من فشار زیادی باشه حالم بد میشه چند تا لقمه خوردم که یه هو خودمو انداختم توی بغل مینسو جین از جاش بلند شد و گفت
=ا/ت!!! مینسو برو یه لیوان اب بیار
مینسو من و داد بغل کوک و رفت اب اورد و داد دست جین توی همین فاصله زمانی کوک داشت به من میگفت
-کوچولو چیشد یه هو خوبی؟؟ حرفش تموم شد که جین یه لیوان اب با تیکه های یخ ریخت روم جیغ زدم و بلند شدم و گفتم
+عوضی کدوم خری اخه وقتی یکی حالش بد میشه اب با تیکه های یخ میزیه رو طرففف
هم کوک هم جین هر دوشون بهم نگاه میکردن مینسو هم جر خورد ا خنده جین رو به من داد زد
=خداوکیلی من خر فرض کردی.خیلی تابلو بود سختگیه برا همین یخ ریختم روت(خنده)
خندیدیم بعدش نشستیم سر میز شام و شاممون رو تموم کردیم ظرفارو باهم جمع کردیم و رفتیم توی حال نشستم منم رفتم لباسم رو عوض کردم اومدم نشستم و گفتم
+بچه ها فردا تعطیله امشب رو اینجا بمونید فرداهم باهم باشیم
همشون قبول کردن جین پرسید
=خب حالا بازی کنیم یا فیلم ببینیم؟
هممون گفتیم(بازییی) من و جین رفتیم تا یه خورده وسیله بیاریم جین بالشت و پتو و تشک اورد منم کلی بازی فکری بزدم مثل(منچ. مار و پله تخته و یه بطری برای جرعت حقیقت) رفتم نشستم پیششون و گفتم خب اول منچ بازی کنیم نه؟ همشون قبول کردن و بازی کردیم چند ساعت داشتیم بازی میکردیم ساعت سه بود
=تا چهار جرعت حقیقت بازی کنیم؟
شروع کردیم بازی کردن دور افتاد روی جین و کوک کوک
-جرعت یا حقیقت؟
=حقیقت.
-الا توی این جمع روی کسی کراش داری؟
اینو که گفت لپای جین قرمز شد
+بگو دیگهه!
=می...می...مینسو
÷چییی؟ واقعاااا
=اهوم
-+مبارگههههههه
÷اوکی قرار میزاریم
+(لبخند و قرمز شدن صورت)
داشتیم میرفتیم بخوابیم من و کوک توی اشپز خونه بودیم و داشتیم اب برمیداشتیم همین که اومدیم بریم بخوابیم دیدیم که جین و مینسو مثل تازه عروس دومادا دار قربون صدقه ی هم میرن بهم نگاه کردیم و باهم گفتیم(اییشششششش.) رفتیم توی لاحاف منیسو و جین کار هم خوابیدن و من و کوک هم همین طور بلند شدم برم توی اتاق شارژ مبایلم رو بیارم جین و مینسو توی بغل هم خواب رفته بودن کوک هم داشت گیم میزد وقتی برگشتم
-میشه بلغت کنم؟ اخه وقتی اراایش نداری با پیژامه خیلی کیوت میشی:)
بهش نگاه کردم و رفتم توی بغلش خودم رو جا دادم.
(فلش بک .چند دقیقه قبل. از دید کوک)
چم شده چرا من اینجوری شدم
اما خیلی کیوته دلم میخواد بچلونمش وقتی اومد ازش میخوام که بیاد توی بغلم
امیدوارم قبول کنه
(پایان فلش بک)
نمیدونم چرا توی بغلش یه ارامش عجیبی داشتم یه حسایی بهش داشتم اما با خودم فکر کردم که ازین حس زود گذراست. اما مثل این که نیست. همینجوری داشت با موهام بازی میکرد که خوابم برد.
*جین ویو*
صبح زود تر از همه بیدار شدم صبحونه رو چیندم و اومدم که مینسو رو بیدار کنم که با صحنه ای که دیدم میخواستم داد بزنم اما خب نزدم از ا/تو کوک یه عکس گرفتم و مینسو رو بیدار کردم و ازش خواستم که اون دوتا رو بیدار کنه.
*ا/ت ویو*
با جیغ جیغای مینسو که داشت میگفت
÷یااااا خرسای گنده بیدار شین میخوایم بریم شهر بازی . بیدار که نمیشین که هیچ توی بغل هم هم فرو رفتین
کوک یه بالشت برداشت و پرت کرد سمت مینسو و گفت
-عشق خودمه به خودم مربوطه.
قبلش با مینسو هماهنگ کرده بودم که یکم اذیتشون کنیم به خاطر اتفاق دیشب دکتر گفته بود اگر روی من فشار زیادی باشه حالم بد میشه چند تا لقمه خوردم که یه هو خودمو انداختم توی بغل مینسو جین از جاش بلند شد و گفت
=ا/ت!!! مینسو برو یه لیوان اب بیار
مینسو من و داد بغل کوک و رفت اب اورد و داد دست جین توی همین فاصله زمانی کوک داشت به من میگفت
-کوچولو چیشد یه هو خوبی؟؟ حرفش تموم شد که جین یه لیوان اب با تیکه های یخ ریخت روم جیغ زدم و بلند شدم و گفتم
+عوضی کدوم خری اخه وقتی یکی حالش بد میشه اب با تیکه های یخ میزیه رو طرففف
هم کوک هم جین هر دوشون بهم نگاه میکردن مینسو هم جر خورد ا خنده جین رو به من داد زد
=خداوکیلی من خر فرض کردی.خیلی تابلو بود سختگیه برا همین یخ ریختم روت(خنده)
خندیدیم بعدش نشستیم سر میز شام و شاممون رو تموم کردیم ظرفارو باهم جمع کردیم و رفتیم توی حال نشستم منم رفتم لباسم رو عوض کردم اومدم نشستم و گفتم
+بچه ها فردا تعطیله امشب رو اینجا بمونید فرداهم باهم باشیم
همشون قبول کردن جین پرسید
=خب حالا بازی کنیم یا فیلم ببینیم؟
هممون گفتیم(بازییی) من و جین رفتیم تا یه خورده وسیله بیاریم جین بالشت و پتو و تشک اورد منم کلی بازی فکری بزدم مثل(منچ. مار و پله تخته و یه بطری برای جرعت حقیقت) رفتم نشستم پیششون و گفتم خب اول منچ بازی کنیم نه؟ همشون قبول کردن و بازی کردیم چند ساعت داشتیم بازی میکردیم ساعت سه بود
=تا چهار جرعت حقیقت بازی کنیم؟
شروع کردیم بازی کردن دور افتاد روی جین و کوک کوک
-جرعت یا حقیقت؟
=حقیقت.
-الا توی این جمع روی کسی کراش داری؟
اینو که گفت لپای جین قرمز شد
+بگو دیگهه!
=می...می...مینسو
÷چییی؟ واقعاااا
=اهوم
-+مبارگههههههه
÷اوکی قرار میزاریم
+(لبخند و قرمز شدن صورت)
داشتیم میرفتیم بخوابیم من و کوک توی اشپز خونه بودیم و داشتیم اب برمیداشتیم همین که اومدیم بریم بخوابیم دیدیم که جین و مینسو مثل تازه عروس دومادا دار قربون صدقه ی هم میرن بهم نگاه کردیم و باهم گفتیم(اییشششششش.) رفتیم توی لاحاف منیسو و جین کار هم خوابیدن و من و کوک هم همین طور بلند شدم برم توی اتاق شارژ مبایلم رو بیارم جین و مینسو توی بغل هم خواب رفته بودن کوک هم داشت گیم میزد وقتی برگشتم
-میشه بلغت کنم؟ اخه وقتی اراایش نداری با پیژامه خیلی کیوت میشی:)
بهش نگاه کردم و رفتم توی بغلش خودم رو جا دادم.
(فلش بک .چند دقیقه قبل. از دید کوک)
چم شده چرا من اینجوری شدم
اما خیلی کیوته دلم میخواد بچلونمش وقتی اومد ازش میخوام که بیاد توی بغلم
امیدوارم قبول کنه
(پایان فلش بک)
نمیدونم چرا توی بغلش یه ارامش عجیبی داشتم یه حسایی بهش داشتم اما با خودم فکر کردم که ازین حس زود گذراست. اما مثل این که نیست. همینجوری داشت با موهام بازی میکرد که خوابم برد.
*جین ویو*
صبح زود تر از همه بیدار شدم صبحونه رو چیندم و اومدم که مینسو رو بیدار کنم که با صحنه ای که دیدم میخواستم داد بزنم اما خب نزدم از ا/تو کوک یه عکس گرفتم و مینسو رو بیدار کردم و ازش خواستم که اون دوتا رو بیدار کنه.
*ا/ت ویو*
با جیغ جیغای مینسو که داشت میگفت
÷یااااا خرسای گنده بیدار شین میخوایم بریم شهر بازی . بیدار که نمیشین که هیچ توی بغل هم هم فرو رفتین
کوک یه بالشت برداشت و پرت کرد سمت مینسو و گفت
-عشق خودمه به خودم مربوطه.
۹.۶k
۱۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.