تک پارتی جیمین
وقتی بعد از یه سفر طولانی مدت برمیگرده
جیمین : امروز قراره ساعت 5 صبح از لندن به کره برگردم. وسایلامو جمع کردم و یه دوش 20 دقیقه ای گرفتم. تقریبا ساعت ۲:۱۵ دیقه بود. خیلی خسته بود ساعت مو روی ساعت ۴:۳۰ تنظیم کردم که برم فرودگاه . رفتم روی تخت دراز کشیدم و خواب برد
پزش زمان به ساعت ۴:۳۰
( صدای زنگ )
جیمین : با صدای زنگ پا شدم. لباسامو پوشیدم و چمدونم و برداشتم و به سمت فرودگاه حرکت کردم.
30 دقیقه ای گذشت و سوار هواپیما شدم. توی هواپیما اهنگ گوش میدادم که خوابم برد.
پرش زمان به صبح
جیمین : با نور خورشیدی که توی چشمام میخورد بیدار شدم . کم کم داشتیم به کره میرسیدیم.
هواپیما توی فرودگاه ایستاد. از هواپیما پایین اومدم. وسایلامو برداشتم
جیمین : کاشکی ا/ت هم اومده باشه خیلی دلم براش تنگ شده . همینطور داشتم میرفتم که دیدم یکی داره برام دست تکون میده. اره خودشه اون ا/ت هست
ا/ت: جیمینو دیدم و با سرعت پیشش رفتم و محکم بغلش کردم . دلم برات تنگ شده بود جیمین
جیمین : منم همینطور. خوبی؟
ا/ت : اره خوبم.
جیمین : نظرت چیه بریم خونه تا برات کل ماجرارو تعریف کنم
ا/ت : اره بریم......
پایان
حمایت شه 🌸
جیمین : امروز قراره ساعت 5 صبح از لندن به کره برگردم. وسایلامو جمع کردم و یه دوش 20 دقیقه ای گرفتم. تقریبا ساعت ۲:۱۵ دیقه بود. خیلی خسته بود ساعت مو روی ساعت ۴:۳۰ تنظیم کردم که برم فرودگاه . رفتم روی تخت دراز کشیدم و خواب برد
پزش زمان به ساعت ۴:۳۰
( صدای زنگ )
جیمین : با صدای زنگ پا شدم. لباسامو پوشیدم و چمدونم و برداشتم و به سمت فرودگاه حرکت کردم.
30 دقیقه ای گذشت و سوار هواپیما شدم. توی هواپیما اهنگ گوش میدادم که خوابم برد.
پرش زمان به صبح
جیمین : با نور خورشیدی که توی چشمام میخورد بیدار شدم . کم کم داشتیم به کره میرسیدیم.
هواپیما توی فرودگاه ایستاد. از هواپیما پایین اومدم. وسایلامو برداشتم
جیمین : کاشکی ا/ت هم اومده باشه خیلی دلم براش تنگ شده . همینطور داشتم میرفتم که دیدم یکی داره برام دست تکون میده. اره خودشه اون ا/ت هست
ا/ت: جیمینو دیدم و با سرعت پیشش رفتم و محکم بغلش کردم . دلم برات تنگ شده بود جیمین
جیمین : منم همینطور. خوبی؟
ا/ت : اره خوبم.
جیمین : نظرت چیه بریم خونه تا برات کل ماجرارو تعریف کنم
ا/ت : اره بریم......
پایان
حمایت شه 🌸
۱۸.۹k
۱۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.