پارت۷
پارت۷
اون لحظه انکار آبجوش ریخته بودن رو سرم دلم خالی شد
حالا مونده بودم کدوم آرشه ولی فعلا به این بیشتر اعتماد داشتم
هانا: سریع باید بریم، باید بریم
آرش: چی داری میگی کجا بریم؟ چیزی شده هانا؟
دور و ورای ساختمونو گشتیم وهمش آرش میگفت: چیزی شده؟ چی میگی؟ چی شده؟
مغزم داشت میترکید و انگار داخل مغزم اتشفشان راه انداخته بودن
هانا: بیا بریم داخل پارکینگم بگردیم
آرش: باشه ولی اول برای من بگو چی شده؟
کلافه بودم و با هزارتا خلاقه براش تعریف کردم
که آرش زد زیر خنده
آرش: چی داری میگی؟ خل شدی؟
هانا: الان وقت ندارم برات ثابت کنم فعلا بیا دنبالم
به هزارتا بدبختی رازیش کردم
رفتیم داخل پارکینگ کلی گشتیم پارکینگ خیلی تاریک بود و ترس برم داشته بود که یهو صدای فریاد و خنده خالم و زنه اومد
بچه ها نمیدونم ویسگون چش شده چندبار پارتارو حذف کرد
حالا منم چندبار گذاشتم
شما میدونین چشه؟
من کدوم قانونو نقص کردم؟
حمایت فراموش نشه❤
اون لحظه انکار آبجوش ریخته بودن رو سرم دلم خالی شد
حالا مونده بودم کدوم آرشه ولی فعلا به این بیشتر اعتماد داشتم
هانا: سریع باید بریم، باید بریم
آرش: چی داری میگی کجا بریم؟ چیزی شده هانا؟
دور و ورای ساختمونو گشتیم وهمش آرش میگفت: چیزی شده؟ چی میگی؟ چی شده؟
مغزم داشت میترکید و انگار داخل مغزم اتشفشان راه انداخته بودن
هانا: بیا بریم داخل پارکینگم بگردیم
آرش: باشه ولی اول برای من بگو چی شده؟
کلافه بودم و با هزارتا خلاقه براش تعریف کردم
که آرش زد زیر خنده
آرش: چی داری میگی؟ خل شدی؟
هانا: الان وقت ندارم برات ثابت کنم فعلا بیا دنبالم
به هزارتا بدبختی رازیش کردم
رفتیم داخل پارکینگ کلی گشتیم پارکینگ خیلی تاریک بود و ترس برم داشته بود که یهو صدای فریاد و خنده خالم و زنه اومد
بچه ها نمیدونم ویسگون چش شده چندبار پارتارو حذف کرد
حالا منم چندبار گذاشتم
شما میدونین چشه؟
من کدوم قانونو نقص کردم؟
حمایت فراموش نشه❤
۳.۳k
۲۷ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.