"چند پارتی"
"چند پارتی"
وقتی طلاق گرفتین ولی....🤍🐚پارت اخر:////
دستم از پشت کشیده شدم افتادم بغل یکی... به خوبی میتونستم بوی عطرش رو تشخیص بدم... بدون اینکه تغیری تو پوزیشن بده کنار گوشم لب زد.
یونگی{اگر میشه فردا بیا خونه ی قبلیمون کار مهمی باهات دارم ساعت 8 شب اونجا باش.
اچا{باشه... میشه ولم کنی؟
اچا{بعد از اینکه ولم کردم تو ماشین شستم و به سمت خونه روندم.
نلی{مامانی من امروز خیلی دختر خوبی بودم... الان میریم بیرون؟
اچا{آره عزیزم الان میریم دنبال خاله جینهو بعد میریم بیرون.
*ساعت 11:07 شب*
اچا{هرچقدر تو جام تکون میخوردم خواب نمی برد و ذهن درگیر فردا بود تصمیم گرفتم برم پیش جینهو... آروم از بلندشدم و رفتم بیرون سمت اتاقش رفتم و در و باز کردم... یاا جینهویا بیداری؟
جینهو{آره کاری داری؟
اچا{میخواستم درباره یه چیزی باهات حرف بزنم
جینهو{البته بیا
اچا{رو تخت نشستم و ماجرا ی امروز رو براش تعریف کردم... جینهویا نکنه میخواد بگه نلی رو بده من اگه اینکارو کنه من چه غلطی کنم هااا؟
جینهو{نفوذ بد نزن شاید میخواد بگه هروز ببریش کمپانی پیشش.
.اچا{خب پس چرا ازم جدا شد؟ ها؟ اونکه میخواست بچش رو ببینه چرا ازم جداشد.
جینهو{برو بگیر بخوای اینقدر به مغز فندوقیت فشار نیار.
اچا{اومم شب بخیر.
جینهو{شب بخیر فندوقی.
*شب ساعت 7:52*
یونگی{نامجونا استرس دارم اگر قبول نکنه چی؟
نامجون{هیونگ قبول میکنه نگران نباش.
یونگی{با صدای زنگ در دستپاچه خداحافظی کردم و در رو باز کردم... سلام خوش امدی
اچا{سلام مرسی... وارد خونه که شدم خاطرات از جلوی چشمام رد شد... دکور خونه رو عوض نکردی!
یونگی{عااا... نه عوض نکردم... بیا بشین... خب ببین خودت میدونی آدمی نیستم که مقدمه چینی نیستم پس میرم سر اصل مطلب...اچا میدونم با جدا شدن ازت خیلی اذیت شدی و حرف های زیادی شنیدی ولی ازت میخوام درکم کنی... مطمئنم اگر توهم جای من بودی همین کار و می کردی... اچا میشه بهم یه فرصت بدی تا خودم رو بهت ثابت کنم؟ ایندفعه قول میدم ترکت نکنم... بهم فرصت دوباره میدی؟
اچا{از حرفاش شکه شده بودم و از طرفی هم منم دوسش داشتم... اگر بهم قول بدی همیشه مواظبمون باشی و ترکمون نکنی قبول میکنم.
یونگی{بغلش کردم و موهاش رو بوسیدم... قول میدم زندگیم.
*1سال بعد*
اچا{زیر شکمم رو گرفتم و به سختی وارد حال شدم... یونگیا بچرو بده شیر بدم.
یونگی{با دیدن اچا تو اون وضعیت به طرفش رفتم و بغلش کردم و رو کاناپه نشوندمش...مگه دکتر نگفت نباید تحرک داشته باشی.
اچا{من خوبم عزیزم
یونگی{بیا اینم پسرت.
اچا{می سون رو از یونگی گرفتم و اونم نشست پشت سرم... سر می سون رو بوسیدم اونم شروع کرد به شیر خوردن... سرم رو به سینه یونگی چسبوندم و اونم گردنم رو بوسید.
اچا{اوممم دوست دارم پیشی.
یونگی{منم دوست دارم شکلاتم:)))
وقتی طلاق گرفتین ولی....🤍🐚پارت اخر:////
دستم از پشت کشیده شدم افتادم بغل یکی... به خوبی میتونستم بوی عطرش رو تشخیص بدم... بدون اینکه تغیری تو پوزیشن بده کنار گوشم لب زد.
یونگی{اگر میشه فردا بیا خونه ی قبلیمون کار مهمی باهات دارم ساعت 8 شب اونجا باش.
اچا{باشه... میشه ولم کنی؟
اچا{بعد از اینکه ولم کردم تو ماشین شستم و به سمت خونه روندم.
نلی{مامانی من امروز خیلی دختر خوبی بودم... الان میریم بیرون؟
اچا{آره عزیزم الان میریم دنبال خاله جینهو بعد میریم بیرون.
*ساعت 11:07 شب*
اچا{هرچقدر تو جام تکون میخوردم خواب نمی برد و ذهن درگیر فردا بود تصمیم گرفتم برم پیش جینهو... آروم از بلندشدم و رفتم بیرون سمت اتاقش رفتم و در و باز کردم... یاا جینهویا بیداری؟
جینهو{آره کاری داری؟
اچا{میخواستم درباره یه چیزی باهات حرف بزنم
جینهو{البته بیا
اچا{رو تخت نشستم و ماجرا ی امروز رو براش تعریف کردم... جینهویا نکنه میخواد بگه نلی رو بده من اگه اینکارو کنه من چه غلطی کنم هااا؟
جینهو{نفوذ بد نزن شاید میخواد بگه هروز ببریش کمپانی پیشش.
.اچا{خب پس چرا ازم جدا شد؟ ها؟ اونکه میخواست بچش رو ببینه چرا ازم جداشد.
جینهو{برو بگیر بخوای اینقدر به مغز فندوقیت فشار نیار.
اچا{اومم شب بخیر.
جینهو{شب بخیر فندوقی.
*شب ساعت 7:52*
یونگی{نامجونا استرس دارم اگر قبول نکنه چی؟
نامجون{هیونگ قبول میکنه نگران نباش.
یونگی{با صدای زنگ در دستپاچه خداحافظی کردم و در رو باز کردم... سلام خوش امدی
اچا{سلام مرسی... وارد خونه که شدم خاطرات از جلوی چشمام رد شد... دکور خونه رو عوض نکردی!
یونگی{عااا... نه عوض نکردم... بیا بشین... خب ببین خودت میدونی آدمی نیستم که مقدمه چینی نیستم پس میرم سر اصل مطلب...اچا میدونم با جدا شدن ازت خیلی اذیت شدی و حرف های زیادی شنیدی ولی ازت میخوام درکم کنی... مطمئنم اگر توهم جای من بودی همین کار و می کردی... اچا میشه بهم یه فرصت بدی تا خودم رو بهت ثابت کنم؟ ایندفعه قول میدم ترکت نکنم... بهم فرصت دوباره میدی؟
اچا{از حرفاش شکه شده بودم و از طرفی هم منم دوسش داشتم... اگر بهم قول بدی همیشه مواظبمون باشی و ترکمون نکنی قبول میکنم.
یونگی{بغلش کردم و موهاش رو بوسیدم... قول میدم زندگیم.
*1سال بعد*
اچا{زیر شکمم رو گرفتم و به سختی وارد حال شدم... یونگیا بچرو بده شیر بدم.
یونگی{با دیدن اچا تو اون وضعیت به طرفش رفتم و بغلش کردم و رو کاناپه نشوندمش...مگه دکتر نگفت نباید تحرک داشته باشی.
اچا{من خوبم عزیزم
یونگی{بیا اینم پسرت.
اچا{می سون رو از یونگی گرفتم و اونم نشست پشت سرم... سر می سون رو بوسیدم اونم شروع کرد به شیر خوردن... سرم رو به سینه یونگی چسبوندم و اونم گردنم رو بوسید.
اچا{اوممم دوست دارم پیشی.
یونگی{منم دوست دارم شکلاتم:)))
۳۹.۷k
۱۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.