ابنباتتلخ
#ابنبات_تلخ
PaRt:۱۱
. . ___ . .
لینا:راه دوم چی؟
کوک:راه دوم اینه که کلا از کره بری و همچی بهت بدم و بری کشور دیگه و هرچقدرم بخوای بهت پول میدم و با هویت جدیدت زندگی کنی هویت کیم لینا به کل بمیره
لینا:اولن اقای کوک من برای هویتی که دارم زندم دومن من پارک لینام کیم لینا مال موقعی بود که با اون رفیق افریطتت بودم
کوک:تموم شد
لینا:خب راه بعد
کوک:زنم شو
لینا:جک خوبی بود
کوک:جک برات نگفتم که میخندی
لینا:اخه نه من تو رو دوست دارم نه تو منو چرا پس الکی زر زر میکنی
کوک: کدوم گزینه پس
لینا:کشته شدن به دست تو
کوک:اوکی تا سه بشمار چهار رو نگفته میزنم
لینا:حله
کوک:شروع
لینا 1 2 3 بنگگ
کوک:اسلحه میزاره زمین
لینا: بزن دیگه
کوک:نمیتونم فردا برات بلیط میگیرم از کره میری حرفم نمیزنی
لینا:نمیخوام میخوام خودم خودمو بکشم
کوک چیکار میکنی دیوونه
لینا:میخوام راحت شم
کوک:همین که گفتم فردا میری برو اتاقت
لینا :میره اونجا کلی گریه میکنه
کوک :صدای گریه هاش میومد رفتم پیشش لینا بگو میشنوم
لینا:خستم دلم مرگ میخواد عشقم بهم خیانت کرده خوانوادم نمیخوانم کلی درد
کوک واقعا درد داره تاحالا اینارو به کسی گفتی؟
لینا تو اولین کسی هستی بهش میگم
کوک:اینا رو ولش کن بخواب فردا کلی کار داریم
لینا:نمیگفتیم هم میخوابیدم ایش
*صبح*
کوک:هویییی خرس قطبی پاشو
لینا:الهی صدات قطع شه
کوک:پاشو بریم فرودگاه
لینا:چه زود
کوک:ماینیم دیگه
لینا:ارع الاغی عین ته
کوک:زر نزن برو لباساتو بپوش بریم
*10 دقیقه بعد*
لینا:عروس خانم حاضر نشدن هنوز
کوک:اومدممممم
لینا:چه عجب نمیومدی تعجب میکردیم میخوایم بریم فرودگاه نه مهمونی که میرسی به خودت
کوک:میخوام جذاب وارد فرودگاه شم
*میرن و بعد 1 ساعت میرسن فرودگاه*
لینا:میاد بره سمت هواپیما ولی برمیگرده سمت کوک و میگه
ادامه دارد....
. . ____ . .
PaRt:۱۱
. . ___ . .
لینا:راه دوم چی؟
کوک:راه دوم اینه که کلا از کره بری و همچی بهت بدم و بری کشور دیگه و هرچقدرم بخوای بهت پول میدم و با هویت جدیدت زندگی کنی هویت کیم لینا به کل بمیره
لینا:اولن اقای کوک من برای هویتی که دارم زندم دومن من پارک لینام کیم لینا مال موقعی بود که با اون رفیق افریطتت بودم
کوک:تموم شد
لینا:خب راه بعد
کوک:زنم شو
لینا:جک خوبی بود
کوک:جک برات نگفتم که میخندی
لینا:اخه نه من تو رو دوست دارم نه تو منو چرا پس الکی زر زر میکنی
کوک: کدوم گزینه پس
لینا:کشته شدن به دست تو
کوک:اوکی تا سه بشمار چهار رو نگفته میزنم
لینا:حله
کوک:شروع
لینا 1 2 3 بنگگ
کوک:اسلحه میزاره زمین
لینا: بزن دیگه
کوک:نمیتونم فردا برات بلیط میگیرم از کره میری حرفم نمیزنی
لینا:نمیخوام میخوام خودم خودمو بکشم
کوک چیکار میکنی دیوونه
لینا:میخوام راحت شم
کوک:همین که گفتم فردا میری برو اتاقت
لینا :میره اونجا کلی گریه میکنه
کوک :صدای گریه هاش میومد رفتم پیشش لینا بگو میشنوم
لینا:خستم دلم مرگ میخواد عشقم بهم خیانت کرده خوانوادم نمیخوانم کلی درد
کوک واقعا درد داره تاحالا اینارو به کسی گفتی؟
لینا تو اولین کسی هستی بهش میگم
کوک:اینا رو ولش کن بخواب فردا کلی کار داریم
لینا:نمیگفتیم هم میخوابیدم ایش
*صبح*
کوک:هویییی خرس قطبی پاشو
لینا:الهی صدات قطع شه
کوک:پاشو بریم فرودگاه
لینا:چه زود
کوک:ماینیم دیگه
لینا:ارع الاغی عین ته
کوک:زر نزن برو لباساتو بپوش بریم
*10 دقیقه بعد*
لینا:عروس خانم حاضر نشدن هنوز
کوک:اومدممممم
لینا:چه عجب نمیومدی تعجب میکردیم میخوایم بریم فرودگاه نه مهمونی که میرسی به خودت
کوک:میخوام جذاب وارد فرودگاه شم
*میرن و بعد 1 ساعت میرسن فرودگاه*
لینا:میاد بره سمت هواپیما ولی برمیگرده سمت کوک و میگه
ادامه دارد....
. . ____ . .
- ۲.۱k
- ۲۵ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط