دلبر کوچولو

دلبر کوچولو

#PART_107🎀
به راحتی می‌تونستم اشک و ترس رو تو نگاه دیانا بخونم.
هر چقدر هم تظاهر به شجاع بودن کنه، بازم یه دختره.
قطعا میترسید از عکس العمل ممد، اونم وقتی تو خونه با دوتا مرد تنها بود.

ممد با خشمی که کم ازش می‌دیدم ازش جاش پرید و غرید:
_چه غلطی کردی؟

دیانا ترسیده از بلند شدن یهویی‌ش، قدمی به عقب برداشت.
و در همون حال گفت:
_غلط رو که تو کردی، کشیده‌ای که مامانت باید میزد تو دهنت رو من زدم، تا بدونی...

ادامه حرفش با جهش ممد به سمتش قطع شد و با جیغ خفیفی دوید سمتم، فرز از زیر دست ممد رد شد و خودش رو پرت کرد تو بغلم.

بهت زده دست‌هام تو هوا معلق موند.

وضعیت طوری بود که من رو مبل لم داده بودم دیانا هم ترسیده خودش رو تو آغوشم جمع کرده بود.

بهتم با دیدن دست ممد که میومد سمت شونه‌ی دیانا پر کشید و خشم جاش رو گرفت.
با خشم زدم زیر دستش و از بین دندون‌های جفت شده‌ام غریدم:

_دستت رو بکش یابو، معلوم هست داری چه گوهی میخوری؟
دیدگاه ها (۳)

دلبر کوچولو#PART_108🎀خوب می‌دونستم ممد اهل این حرف‌ها نیست، ...

دلبر کوچولو#PART_109🎀•با صدای کوبیده شدن در نگاهم به جای خال...

دلبر کوچولو#PART_106🎀•طبق انتظاری که داشتم، اخم ظریفی بین اب...

دلبر کوچولو#PART_105🎀•با شنیدن صدای پاش دوباره نگاهم رو چرخو...

رمان بغلی من پارت های ۸۶و۸۷و۸۸ارسلان: من که باورم نمیشه دیان...

black flower(p,288)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط