همسر اجباری ۲۷۷
#همسر_اجباری #۲۷۷
سالم بر نوازندگان گمنام...
واسش دارم یه بشقاب کوچیک که یکمی گود بود و عسل داخلش ریخته بودن و گذاشتم رو تنها جای خالی که
کنارم بودو مال احسان میشد احسان از گاز فاصله گرفت و چایی واسه خودش ریخته بود و اومد و کامال عادی
نشست رو صندلی.
یهویی قیافش مچاله شدو و چایی رو روی میز گذاشت و دستشو برد و که بفهمه چیه... یه آخ گفت
پاشد که رضا گفت
چیی ش..د
حرف تو دهنش موند با دیدن بشقاب که به باسن احسان چسبیده بود. و احسان کاسه رو با دست برداشتو جلو
صورتش گرفتو گفت...نننننننننننه....
همه از خنده منفجر شدن و یه نگاه مرموز به من کردو گفت کار تواه.
یه لبخند زدم و گفتم به من چه ....
-پس به تو چه ها....
تا به خودم بیام احسان آب پرتغالو خالی کرد تو صورتم. و فرار کرد منم عصبی شده بودم ....و احسان دور میز
میچرخید . منم دنبال احسان...
-آریا عزیزم هاپو نشو ....توکه امروز صبحی بهت خوش گذشت پس چته....
آنا کمک....
صبحونه با شوخی و خنده خورده شد. وبعد رفتیم آماده بشیم.منو آنا با هم ست کردیم لباسامونو کرم قهوه ای .اما
بازم آنا منو واسه تعویض لباس پیچوند...و جلو من عوض نکرد و رفت تو اتاق دخترا
بعد تعویض لباسام رفتم پایین. دوتا ماشین بردیم مال منو احسان .آذین با ما اومد و بقیه بچه ها با احسان رفتن
راه افتادیم سمت گرگان
و قرارمون رو واسه یه پارک معروف به اسم .... گذاشتیمو راه افتادیم...
آنی جان انقدر استرس نداشته باش گلم دستات عین یخ شده ظهرم که همش دوتیکه خوردی...
این تازه شروع کار تواه منم تا تهش همراهتم این مسابقه واسه کسب تجربه است..
-ممنون آریا اما نمیدونم چمه دلم شور میزنه دست خودم نیست. وارده سالن بزرگی شدیم که مراسم خوش آمد
گویی بود.
احسان رو کرد به سمت بچه ها گفت زیاد بخورین که این آریا خسیسه و از شام خبری نیست امشب ...
-نخیرررر داداش من خسیس نیست
-آها به روباه میگن شاهدت کیه میگه دمم.
....
گروه ها خیلی مرتب میومدن و اجرا هاشونو انجام میدادن نوبت به ما رسید دست آنارو گرفتم .و گفتم آنا ما با همیم
عزیزم...آروم باش.
آنا توی لباس های اجرا خیلی زیبا شده بود ...کنار گوشش گفتم ....هربار که میبینمت از بار قبل خوشگل تر میشی
نمیدونم عشقم بیشتر میشه یا خوشگلی تو...
دیگه وارده سالن شدیمو نتونست چیزی بگه فقط یه نگاه و یه لبخند سر جاهایی که از قبل تایین شده بود قرار
گرفتیمو پرده کنار رفت...
زوج جوان آریا و آنا با گروه جوانشون .جوونترین گروه این مسابقات هستن.
این صدای مجری بود که گروه مارو معرفی میکرد.
سالم بر نوازندگان گمنام...
واسش دارم یه بشقاب کوچیک که یکمی گود بود و عسل داخلش ریخته بودن و گذاشتم رو تنها جای خالی که
کنارم بودو مال احسان میشد احسان از گاز فاصله گرفت و چایی واسه خودش ریخته بود و اومد و کامال عادی
نشست رو صندلی.
یهویی قیافش مچاله شدو و چایی رو روی میز گذاشت و دستشو برد و که بفهمه چیه... یه آخ گفت
پاشد که رضا گفت
چیی ش..د
حرف تو دهنش موند با دیدن بشقاب که به باسن احسان چسبیده بود. و احسان کاسه رو با دست برداشتو جلو
صورتش گرفتو گفت...نننننننننننه....
همه از خنده منفجر شدن و یه نگاه مرموز به من کردو گفت کار تواه.
یه لبخند زدم و گفتم به من چه ....
-پس به تو چه ها....
تا به خودم بیام احسان آب پرتغالو خالی کرد تو صورتم. و فرار کرد منم عصبی شده بودم ....و احسان دور میز
میچرخید . منم دنبال احسان...
-آریا عزیزم هاپو نشو ....توکه امروز صبحی بهت خوش گذشت پس چته....
آنا کمک....
صبحونه با شوخی و خنده خورده شد. وبعد رفتیم آماده بشیم.منو آنا با هم ست کردیم لباسامونو کرم قهوه ای .اما
بازم آنا منو واسه تعویض لباس پیچوند...و جلو من عوض نکرد و رفت تو اتاق دخترا
بعد تعویض لباسام رفتم پایین. دوتا ماشین بردیم مال منو احسان .آذین با ما اومد و بقیه بچه ها با احسان رفتن
راه افتادیم سمت گرگان
و قرارمون رو واسه یه پارک معروف به اسم .... گذاشتیمو راه افتادیم...
آنی جان انقدر استرس نداشته باش گلم دستات عین یخ شده ظهرم که همش دوتیکه خوردی...
این تازه شروع کار تواه منم تا تهش همراهتم این مسابقه واسه کسب تجربه است..
-ممنون آریا اما نمیدونم چمه دلم شور میزنه دست خودم نیست. وارده سالن بزرگی شدیم که مراسم خوش آمد
گویی بود.
احسان رو کرد به سمت بچه ها گفت زیاد بخورین که این آریا خسیسه و از شام خبری نیست امشب ...
-نخیرررر داداش من خسیس نیست
-آها به روباه میگن شاهدت کیه میگه دمم.
....
گروه ها خیلی مرتب میومدن و اجرا هاشونو انجام میدادن نوبت به ما رسید دست آنارو گرفتم .و گفتم آنا ما با همیم
عزیزم...آروم باش.
آنا توی لباس های اجرا خیلی زیبا شده بود ...کنار گوشش گفتم ....هربار که میبینمت از بار قبل خوشگل تر میشی
نمیدونم عشقم بیشتر میشه یا خوشگلی تو...
دیگه وارده سالن شدیمو نتونست چیزی بگه فقط یه نگاه و یه لبخند سر جاهایی که از قبل تایین شده بود قرار
گرفتیمو پرده کنار رفت...
زوج جوان آریا و آنا با گروه جوانشون .جوونترین گروه این مسابقات هستن.
این صدای مجری بود که گروه مارو معرفی میکرد.
۹.۵k
۲۵ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.