پارت ۱۲
ویو باران *
رو ی مبل تو مخفیگاه دراز کشیده بودم و داشتم سیگار می کشیدم... یهو صدای چند تا قدم شنیدم
مایکی : ملکه ... ماموریت جدید داری
ته سیگار رو پرت کردم تو جا سیگاری
مایکی : باید بری به ی مهمونی ... به ی مرده نزدیک بشی و ی فلش مهم رو ازش بدزدی
باران : باشه
مایکی : سانزو ، ران و ریندو نقش تک تیر انداز رو دارن و وقتی که تو رقص تو فلش رو گرفتی به سر اون شلیک میکنن ... تو باید وحشت کنی ولی بعدش قبل اومدن پلیس از اونجا در بیای
باران : خیلی خب
بلند شدم و ی لباس مشکی ی ماهی پوشیدم که روی سینه هام یکم باز بود وگردنم پوشیده و کنار پام چاک داشت ... رفتم تو اون مکان که مرده همین نیومده اومد سمتم
مرده : چه بانوی زیبایی ... ببینم شما تنها اومدین ؟
باران : کاملا
مرده : خوشحال میشم این شب و شب های بعدی رو اگه مایل هستید باهم بگذرونیم
من ی بیسیم مخفی تو بلیزم بود و پسرا داشتن صدامو میشنیدن
باران : همه چی بعدا معلوم میشه
مرده بلندم کرد برای رقص ... دوتا فلش بود یکیش رو گذاشت تو ی جیب کوچیک زیر موهام ... و اون یکی رو ناچار بین گلو و دهنم نگه داشتم که شلیک شد به مغزش
ران: زدمش
الکی مثلا ادای وحشت زده هارو انجام دادم و بدون اینکه کسی بفهمه از اونجا جیم زدم بیرون ... صورتم خونی بود جفت فلش هارو دادم به سانزو و خون روی صورتمو پاک کردم
ران : ببخشید ... ( دوستان من امروز چهاردهم تولدمه و کسی یادش نبود و اینکه خواستم به خواطر اون انقدر پارت بدم *)
ران # ریندو # سانزو #
رو ی مبل تو مخفیگاه دراز کشیده بودم و داشتم سیگار می کشیدم... یهو صدای چند تا قدم شنیدم
مایکی : ملکه ... ماموریت جدید داری
ته سیگار رو پرت کردم تو جا سیگاری
مایکی : باید بری به ی مهمونی ... به ی مرده نزدیک بشی و ی فلش مهم رو ازش بدزدی
باران : باشه
مایکی : سانزو ، ران و ریندو نقش تک تیر انداز رو دارن و وقتی که تو رقص تو فلش رو گرفتی به سر اون شلیک میکنن ... تو باید وحشت کنی ولی بعدش قبل اومدن پلیس از اونجا در بیای
باران : خیلی خب
بلند شدم و ی لباس مشکی ی ماهی پوشیدم که روی سینه هام یکم باز بود وگردنم پوشیده و کنار پام چاک داشت ... رفتم تو اون مکان که مرده همین نیومده اومد سمتم
مرده : چه بانوی زیبایی ... ببینم شما تنها اومدین ؟
باران : کاملا
مرده : خوشحال میشم این شب و شب های بعدی رو اگه مایل هستید باهم بگذرونیم
من ی بیسیم مخفی تو بلیزم بود و پسرا داشتن صدامو میشنیدن
باران : همه چی بعدا معلوم میشه
مرده بلندم کرد برای رقص ... دوتا فلش بود یکیش رو گذاشت تو ی جیب کوچیک زیر موهام ... و اون یکی رو ناچار بین گلو و دهنم نگه داشتم که شلیک شد به مغزش
ران: زدمش
الکی مثلا ادای وحشت زده هارو انجام دادم و بدون اینکه کسی بفهمه از اونجا جیم زدم بیرون ... صورتم خونی بود جفت فلش هارو دادم به سانزو و خون روی صورتمو پاک کردم
ران : ببخشید ... ( دوستان من امروز چهاردهم تولدمه و کسی یادش نبود و اینکه خواستم به خواطر اون انقدر پارت بدم *)
ران # ریندو # سانزو #
۳.۴k
۱۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.