p

p.1

هوا سرد بود، برف آروم روی شیشه‌ی ماشین می‌نشست. سکوت سنگینی بینشون بود، جز صدای لاستیک‌های ماشین روی آسفالت خیس.

ا.ت با لباس شبش که هنوز برق مهمونی روش مونده بود، دستاشو توی هم گره کرده بود. سعی می‌کرد چیزی بگه، ولی نگاه یخ‌زده‌ی کوک از آینه عقب دست نمی‌کشید.

– ا.ت (آهسته): کوکی... حرف نمی‌زنی؟

– جونگ‌کوک (بدون نگاه کردن): حرف خاصی نیست.

– ا.ت: بخاطر لباسم؟... من فقط می‌خواستم برای تو قشنگ باشم. همین.

جونگ‌کوک فقط یه لحظه نگاهش کرد. چشم‌هاش سرد بود. برف‌های روی شیشه جلو رو با یه حرکت برف‌پاک‌کن کنار زد.

– جونگ‌کوک: تو جلوی کلی مرد ناشناس با لباسی ظاهر شدی که حتی محافظ‌هام سرشون رو پایین انداخته بودن. این قشنگ بودن نیست، این بی‌احتیاطیه.

– ا.ت (لبش لرزید): تو الان داری قضاوتم می‌کنی؟

– جونگ‌کوک: نه. فقط دارم حد و مرز می‌ذارم. شاید بهتره از این به بعد توی همچین مهمونی‌هایی تنها بری.

سکوت.

قلب ا.ت ریخت. حتی تصور اینکه ازش فاصله بگیره، دردناک بود. اما چیزی نگفت. به خودش گفت که نباید التماس کنه. نه الان.

– ا.ت (زمزمه): فهمیدم.

جونگ‌کوک بدون حتی یه نگاه دیگه، به مسیرش ادامه داد. سکوت، دوباره همه‌چی رو بلعید.

این‌بار نه دست گرمی در کار بود، نه بوسه‌ای، نه آغوشی. فقط فاصله... و یک دلخوری که بین‌شون بزرگ‌تر از همیشه شده بود.
دیدگاه ها (۴)

p.2صدای لاستیک‌های ماشین روی جاده‌ی برفی هنوز ادامه داشت. دو...

p.3جاده هنوزم کش‌دار و سفید بود، ولی یه لحظه صدای فشردن پدال...

p.3جونگ کوک آب دهنش و به سختی قورت داد و صورت ا.ت و گرفت جون...

p.2که ...جونگ‌کوک دست ا.ت رو محکم گرفت و با گام‌های سریع به ...

WISH MEET YOUPART 16ویو روز بعدادمین. ا/ت صبح زود بیدار شد و...

Forest Vampire 2 ( Bloody Return)خون آشام جنگل 2 (بازگشت خون...

"سرنوشت "p,35..ساعت ۳ صبح .....با حس باد سردی چشمامو باز کرد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط