عشق بد پارت 19
ویو ات
صبح با صدای آلارم گوشیم بیدار شدم بازم یاد پدر و مادرم افتادم اما من به خودم و بابام قول دادم افسرده نباشم به هرحال..رفتم دستشویی و کارای لازممو انجام دادم و یه لباس پوشیدم رفتم صبحونه خوردم خاله سارا هنوز بیدار نشده بود برای همین منم بعد از صبحونه به سمت کافه راه افتادم تا الان رییس کافه خیلی ازم راضی بوده هیچ خطایی ازم ندیده و برای همینم حقوقم رو زیاد کرده و این عالیه
سوار تاکسی شدم ...رسیدم کافه و پول تاکسی رو واریز کردم و از ماشین پیاده شدم و رفتم داخل کافه
رییس رو دیدم که روی یه صندلی نشسته بود و لپ تاپ کنارش بود و داشت قهوه میخورد رفتم پیشش
+سلام رییس صبح بخیر
رییس:صبح بخیر ات خوش اومدی
+ممنون...من برم سر کارم
رییس:باشه
(ات رفـــــت)
ویو رییس ات
از وقتی که ات اومده عاشقش شدم خیلی دختر خوشگلیه ازش خوشم اومده منم برای اینکه ازم خوشش بیاد باهاش مهربونم و حتی حقوقش رو هم زیاد کردم من هر جور شده اونو به دست میارم ..
(اول یه توضیحی راجب جونگکوک بدم...جونگکوک از وقتی فهمیده که ات پدر و مادرش مرده داره دنبالش میگرده اما هنوزم نتوانسته پیداش کنه ولی به خودش قول داده که هر جا باشه پیداش میکنه👊)(لایک داری کوک جونم😂👍)
ویو جونگکوک
2 ماهه که ات رو ندیدم دلم براش تنگ شده..هوف...پس فردا یه جلسه داریم که توی تایلنده باید امروز راه بیوفتم ..جیمین همه ی کارای فرودگاه رو انجام داده و قراره با هم بریم ..وسایل هامو خدمتکار ها جمع کردن و چمدونم رو گذاشتم یه گوشه ای تا جیمین بیاد ...به ساعتم نگاهی کردم..ساعت12:29 بود ...ترانه که برسه ...نگاهی به پنجره کردم ...
_دلم برات تنگ شده...امیدوارم هر جا که باشی عالی زندگی کنی.... اما...من پیدات میکنم و با خودم میارمت عمارت و با هم به خوبی و خوشی زندگی میکنیم
(تق تق صدای در)
_بیا تو
جیمین:جونگ...(حرفش با دیدن جونگکوک قطع شد)
جیمین:ا...چی شده؟..چرا انقد ناراحتی
_خودت میدونی جیمین لازم نیس بگم
جیمین:بخاطر ات ...درسته؟
_اره
جیمین:بسه دیگه جونگکوک اون دیگه رفته شاید دیگه نخواد تورو ببینه و رفته یه کشور دیگه
_ولی من برام مهم نیس....هرجا که باشه پیداش میکنم ...تو سوراخ موش هم رفته باشه پیداش میکنم
جیمین:باشه حالا بیا بریم وگرنه دیر میرسیم فرودگاه
_باشه
با جیمین سوار ماشین شدیم و راه افتادیم سمت فرودگاه...
شرایط ندارن پارت بعد رو هم میزارم🫐🕸️
صبح با صدای آلارم گوشیم بیدار شدم بازم یاد پدر و مادرم افتادم اما من به خودم و بابام قول دادم افسرده نباشم به هرحال..رفتم دستشویی و کارای لازممو انجام دادم و یه لباس پوشیدم رفتم صبحونه خوردم خاله سارا هنوز بیدار نشده بود برای همین منم بعد از صبحونه به سمت کافه راه افتادم تا الان رییس کافه خیلی ازم راضی بوده هیچ خطایی ازم ندیده و برای همینم حقوقم رو زیاد کرده و این عالیه
سوار تاکسی شدم ...رسیدم کافه و پول تاکسی رو واریز کردم و از ماشین پیاده شدم و رفتم داخل کافه
رییس رو دیدم که روی یه صندلی نشسته بود و لپ تاپ کنارش بود و داشت قهوه میخورد رفتم پیشش
+سلام رییس صبح بخیر
رییس:صبح بخیر ات خوش اومدی
+ممنون...من برم سر کارم
رییس:باشه
(ات رفـــــت)
ویو رییس ات
از وقتی که ات اومده عاشقش شدم خیلی دختر خوشگلیه ازش خوشم اومده منم برای اینکه ازم خوشش بیاد باهاش مهربونم و حتی حقوقش رو هم زیاد کردم من هر جور شده اونو به دست میارم ..
(اول یه توضیحی راجب جونگکوک بدم...جونگکوک از وقتی فهمیده که ات پدر و مادرش مرده داره دنبالش میگرده اما هنوزم نتوانسته پیداش کنه ولی به خودش قول داده که هر جا باشه پیداش میکنه👊)(لایک داری کوک جونم😂👍)
ویو جونگکوک
2 ماهه که ات رو ندیدم دلم براش تنگ شده..هوف...پس فردا یه جلسه داریم که توی تایلنده باید امروز راه بیوفتم ..جیمین همه ی کارای فرودگاه رو انجام داده و قراره با هم بریم ..وسایل هامو خدمتکار ها جمع کردن و چمدونم رو گذاشتم یه گوشه ای تا جیمین بیاد ...به ساعتم نگاهی کردم..ساعت12:29 بود ...ترانه که برسه ...نگاهی به پنجره کردم ...
_دلم برات تنگ شده...امیدوارم هر جا که باشی عالی زندگی کنی.... اما...من پیدات میکنم و با خودم میارمت عمارت و با هم به خوبی و خوشی زندگی میکنیم
(تق تق صدای در)
_بیا تو
جیمین:جونگ...(حرفش با دیدن جونگکوک قطع شد)
جیمین:ا...چی شده؟..چرا انقد ناراحتی
_خودت میدونی جیمین لازم نیس بگم
جیمین:بخاطر ات ...درسته؟
_اره
جیمین:بسه دیگه جونگکوک اون دیگه رفته شاید دیگه نخواد تورو ببینه و رفته یه کشور دیگه
_ولی من برام مهم نیس....هرجا که باشه پیداش میکنم ...تو سوراخ موش هم رفته باشه پیداش میکنم
جیمین:باشه حالا بیا بریم وگرنه دیر میرسیم فرودگاه
_باشه
با جیمین سوار ماشین شدیم و راه افتادیم سمت فرودگاه...
شرایط ندارن پارت بعد رو هم میزارم🫐🕸️
۷.۲k
۱۰ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.