«عشق مافیا»
«عشق مافیا»
پارت ۴
جیسو : راه دیگه ای نیست
کوک : نه اینجوری نمیشه تو لیاقت زنده موندنو نداری
جیسو : نه غلط کردم بریم بهشون می گم
کوک : اگه بخوای فرار کنی یا از کسی کمک بگیری زنده زنده آتیشت میزنم
جیسو : باشه قول میدم کاری نکنم.
*جیسو و کوک باهم به طرف تالار رفتن
لیا : جیسو اومدی داشتم از نگرانی میمردم دختر کجا بودی چیشد
جیسو : هیچی فقط با تفنگ شکار یه پرنده رو زدن
لیا : اها پس چیز خاصی نشد خوب بریم تو
جیسو : آره فقط من یکاری دارم با مامان و بابام
لیا : باشه من اینجا منتظر میمونم تا بیای .
*جیسو رفت تا به مامان باباش بگه کوک هم داشت از دور نگاش میکرد
جیسو : می می خواستم یه چیزی بهتون بگم اینکه راستش من دیگه ۱۶ سالمه و میخوام مستقل باشم و تو یه خونه ی جدا زندگی کنم البته اگه مشکلی نداشته باشین
م و ب جیسو : معلومه که مشکل داریم حق نداری جایی بری مگه ما تو این ۷ سال بر تو کم کاری کردیم که میخوای بری برات هرچی خواستی فراهم کردیم و تورو مثل دختر خودمون بزرگ کردیم چرا یه همچین تصمیمی گرفتی البته اگه واقعا اینطور بخوای ما به تصمیمت احترام میذاریم و اینو بدون که خیلی خیلی دوست داریم .
جیسو : منم هردوتونو خیلی دوس دارم و برای کارایی که واسم کردید ممنونم
*بعد هردوشونو بوسید و اونا هم جیسو رو بوسیدن بعد جیسو به سمت کوک رفت
کوک : چیشد قبول کردن ؟
جیسو : آره
کوک : خوبه پس فعلا زنده میمونی
جیسو : حالا از کی و کجا باید زندگی کنم ؟
کوک : فردا بعد مدرسه بیا کافه ی پشت اونجا باهم حرف میزنیم
( پرش زمانی به ۴ ساعت بعد )
جیسو ویو
بالاخره از مهمونی به خونه برگشتیم من خیلی خسته لباسامو عوض کردم ( اسلاید بعد) و خوابیدم
صبح بر مدرسه پاشدم بعد از اینکه آماده شدم با لیا رفتم مدرسه
لیا : مطمئنی دیشت چیزی نشده بود آخه انگار زیاد حالت خوب نیستا
جیسو : نه چیزی نشده بود منم حالم خوبه فقط یکم خسته ام
جیسو ویو
اون روزم مثل روزای دیگه کسل کننده بود امروز کوک سر کلاس نیومده بود نمی دونم چیشده شاید بتونم به بقیه بگم و اونا کمکم کنن اگه همه بدونن شاید دیگه مجبور نباشم با کوک زندگی کنم البته نمیشه چون اون رئیس بزرگ ترین و خطرناک ترین باند مافیای کره ست حتما منو میکشه
بعد تعطیل شدن مدرسه تصمیم گرفتم برم لباس عوض کنم بعد برم کافه (اسلاید سوم)
بعد عوض کردن لباسم راه افتادم تا برم کافه تقریبا نیم ساعت طول کشید تا به کافه برسم
کوک ویو
دیر کرده بود معلوم نیست کجاست نکنه منو پیچونده گذاشته و رفته اگه اینطور باشه خودم پیداش می کنم و میکشمش
اِ اومد
پارت ۴
جیسو : راه دیگه ای نیست
کوک : نه اینجوری نمیشه تو لیاقت زنده موندنو نداری
جیسو : نه غلط کردم بریم بهشون می گم
کوک : اگه بخوای فرار کنی یا از کسی کمک بگیری زنده زنده آتیشت میزنم
جیسو : باشه قول میدم کاری نکنم.
*جیسو و کوک باهم به طرف تالار رفتن
لیا : جیسو اومدی داشتم از نگرانی میمردم دختر کجا بودی چیشد
جیسو : هیچی فقط با تفنگ شکار یه پرنده رو زدن
لیا : اها پس چیز خاصی نشد خوب بریم تو
جیسو : آره فقط من یکاری دارم با مامان و بابام
لیا : باشه من اینجا منتظر میمونم تا بیای .
*جیسو رفت تا به مامان باباش بگه کوک هم داشت از دور نگاش میکرد
جیسو : می می خواستم یه چیزی بهتون بگم اینکه راستش من دیگه ۱۶ سالمه و میخوام مستقل باشم و تو یه خونه ی جدا زندگی کنم البته اگه مشکلی نداشته باشین
م و ب جیسو : معلومه که مشکل داریم حق نداری جایی بری مگه ما تو این ۷ سال بر تو کم کاری کردیم که میخوای بری برات هرچی خواستی فراهم کردیم و تورو مثل دختر خودمون بزرگ کردیم چرا یه همچین تصمیمی گرفتی البته اگه واقعا اینطور بخوای ما به تصمیمت احترام میذاریم و اینو بدون که خیلی خیلی دوست داریم .
جیسو : منم هردوتونو خیلی دوس دارم و برای کارایی که واسم کردید ممنونم
*بعد هردوشونو بوسید و اونا هم جیسو رو بوسیدن بعد جیسو به سمت کوک رفت
کوک : چیشد قبول کردن ؟
جیسو : آره
کوک : خوبه پس فعلا زنده میمونی
جیسو : حالا از کی و کجا باید زندگی کنم ؟
کوک : فردا بعد مدرسه بیا کافه ی پشت اونجا باهم حرف میزنیم
( پرش زمانی به ۴ ساعت بعد )
جیسو ویو
بالاخره از مهمونی به خونه برگشتیم من خیلی خسته لباسامو عوض کردم ( اسلاید بعد) و خوابیدم
صبح بر مدرسه پاشدم بعد از اینکه آماده شدم با لیا رفتم مدرسه
لیا : مطمئنی دیشت چیزی نشده بود آخه انگار زیاد حالت خوب نیستا
جیسو : نه چیزی نشده بود منم حالم خوبه فقط یکم خسته ام
جیسو ویو
اون روزم مثل روزای دیگه کسل کننده بود امروز کوک سر کلاس نیومده بود نمی دونم چیشده شاید بتونم به بقیه بگم و اونا کمکم کنن اگه همه بدونن شاید دیگه مجبور نباشم با کوک زندگی کنم البته نمیشه چون اون رئیس بزرگ ترین و خطرناک ترین باند مافیای کره ست حتما منو میکشه
بعد تعطیل شدن مدرسه تصمیم گرفتم برم لباس عوض کنم بعد برم کافه (اسلاید سوم)
بعد عوض کردن لباسم راه افتادم تا برم کافه تقریبا نیم ساعت طول کشید تا به کافه برسم
کوک ویو
دیر کرده بود معلوم نیست کجاست نکنه منو پیچونده گذاشته و رفته اگه اینطور باشه خودم پیداش می کنم و میکشمش
اِ اومد
۱۵.۱k
۲۲ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.