«عشق مافیا»
«عشق مافیا»
پارت ۵
جیسو ویو
بعد اینکه به کافه رسیدم دیدم کوک یه گوشه رو یه صندلی نشسته و منتظره رفتم سمتش
کوک : بالاخره اومدی خوب رو این برگه ای که بهت می دم آدرسو نوشته تو فردا ساعت ۴ وسایلاتو جمع میکنی و به این آدرس میای
جیسو :چیییی؟ فردااااا
کوک : مشکلی داری میتونیم با پیشنهاد اول که ینی کشتن توعه پیش بریم
جیسو : نه مشکلی ندارم فقط یکم زود نیست
کوک : نه همین که شنیدی
* بعد پاشد کتشو برداشت و رفت
جیسو ویو
خیلی نگران بودم نمیدونستم باید به مامان بابام چی بگم
*بعد یه ساعت راه رفتن رف خونه وقتی رسید و در و باز کرد رفت تو و میخواست با مامان باباش حرف بزنه که یدفه دید براشون مهمون اومده
مامان جیسو : دختر عزیزم عمو زن عمو و پسر عموت کوک اومدن فک کنم تو مهمونی دیشب دیده باشیشون بهشون سلام کن
جیسو : سلام از آشنایی باهاتون خوش بختم
جیسو ویو
رفتم تو خونه و از دیدن این صحنه خیلی تعجب کردم کوک و مامان باباش اومده بودن خونمون نمیدونستم چیکار کنم پس فقط بهشون سلام کردم و رفتم تو اتاقم لباسم رو عوض کردم ( اسلاید بعد ) بعد رفتم پایین پیششون از اونجایی که جا نبود مجبور شدم پیش کوک بشینم
کوک ویو
بالاخره جیسو اومد خونه . بعد اینکه لباسشو عوض کرد اومد بیرون و پیش من نشست . بعد اینکه پیش من نشست یه حس عجیبی بهم دس داد . ینی من ازش خوشم میاد ؟ نه امکان نداره دوس نداشتم به این موضوع فک کنم
زن عموی جیسو : به به چه دختر خوشگلی دارید شاید در آینده عروسم بشه انتخاب خوبیه مگه نه پسرم
کوک : چی میگی مامان
مامان جیسو: اون هنوز سنش کمه فقط ۱۶ سالشه
زن عموی جیسو : بله درسته منظورم الان نبود کوک هم سنش کمه هنوز ۱۸ سالشه . میبینم که پیش هم نشستین چقدر به هم میاین مگه نه عزیزم
بابای کوک : همینطوره
*کوک و جیسو هردوشون خجالت کشیدن
جیسو ویو
بعد رفتن کوک و خوانوادش رفتم تا با پدر مادرم حرف بزنم
جیسو : مخواستم بگم من از فردا میخوام برم تو خونه ی جدیدم زنگی کنم
پ و م جیسو : چییی؟ خونه از کجا گیر آوردی به همین زودی کجاست خونهه
جیسو : (آدرسو بهشون نشون داد) اینجاست با کمک لیا خریدمش
پ و م جیسو : ولی امکان نداره این خونه یکی از گرونترین خونه های شهره چجوری خریدیش
جیسو : من پولامو جمع کردم از بچگیم و الان تونستم این خونه رو بخرم
پ و م جیسو : پس باشه تو میتونی بری از فردا اونجا زندگی کنی .
پارت ۵
جیسو ویو
بعد اینکه به کافه رسیدم دیدم کوک یه گوشه رو یه صندلی نشسته و منتظره رفتم سمتش
کوک : بالاخره اومدی خوب رو این برگه ای که بهت می دم آدرسو نوشته تو فردا ساعت ۴ وسایلاتو جمع میکنی و به این آدرس میای
جیسو :چیییی؟ فردااااا
کوک : مشکلی داری میتونیم با پیشنهاد اول که ینی کشتن توعه پیش بریم
جیسو : نه مشکلی ندارم فقط یکم زود نیست
کوک : نه همین که شنیدی
* بعد پاشد کتشو برداشت و رفت
جیسو ویو
خیلی نگران بودم نمیدونستم باید به مامان بابام چی بگم
*بعد یه ساعت راه رفتن رف خونه وقتی رسید و در و باز کرد رفت تو و میخواست با مامان باباش حرف بزنه که یدفه دید براشون مهمون اومده
مامان جیسو : دختر عزیزم عمو زن عمو و پسر عموت کوک اومدن فک کنم تو مهمونی دیشب دیده باشیشون بهشون سلام کن
جیسو : سلام از آشنایی باهاتون خوش بختم
جیسو ویو
رفتم تو خونه و از دیدن این صحنه خیلی تعجب کردم کوک و مامان باباش اومده بودن خونمون نمیدونستم چیکار کنم پس فقط بهشون سلام کردم و رفتم تو اتاقم لباسم رو عوض کردم ( اسلاید بعد ) بعد رفتم پایین پیششون از اونجایی که جا نبود مجبور شدم پیش کوک بشینم
کوک ویو
بالاخره جیسو اومد خونه . بعد اینکه لباسشو عوض کرد اومد بیرون و پیش من نشست . بعد اینکه پیش من نشست یه حس عجیبی بهم دس داد . ینی من ازش خوشم میاد ؟ نه امکان نداره دوس نداشتم به این موضوع فک کنم
زن عموی جیسو : به به چه دختر خوشگلی دارید شاید در آینده عروسم بشه انتخاب خوبیه مگه نه پسرم
کوک : چی میگی مامان
مامان جیسو: اون هنوز سنش کمه فقط ۱۶ سالشه
زن عموی جیسو : بله درسته منظورم الان نبود کوک هم سنش کمه هنوز ۱۸ سالشه . میبینم که پیش هم نشستین چقدر به هم میاین مگه نه عزیزم
بابای کوک : همینطوره
*کوک و جیسو هردوشون خجالت کشیدن
جیسو ویو
بعد رفتن کوک و خوانوادش رفتم تا با پدر مادرم حرف بزنم
جیسو : مخواستم بگم من از فردا میخوام برم تو خونه ی جدیدم زنگی کنم
پ و م جیسو : چییی؟ خونه از کجا گیر آوردی به همین زودی کجاست خونهه
جیسو : (آدرسو بهشون نشون داد) اینجاست با کمک لیا خریدمش
پ و م جیسو : ولی امکان نداره این خونه یکی از گرونترین خونه های شهره چجوری خریدیش
جیسو : من پولامو جمع کردم از بچگیم و الان تونستم این خونه رو بخرم
پ و م جیسو : پس باشه تو میتونی بری از فردا اونجا زندگی کنی .
۱۵.۱k
۲۲ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.