★𝒓𝒆𝒗𝒆𝒏𝒈𝒆★
★𝒓𝒆𝒗𝒆𝒏𝒈𝒆★
♡𝐓𝐚𝐞𝐤𝐨𝐨𝐤♡
«14»
جین=پسرا و به جلو راهنمایی کردم و واکنشاشون خیلی خنده دار بود...
جیمین=جین هیونگ داشت حرف میزد که یهو ساکت شد،و چند لحظه با تعجب زیاد داشت به روبروش نگاه میکرد،بعد بهمون گفت که ساکت باشیم و فقط به منظره جلومون نگاه کنیم،من که خیلی کنجکاو شده بودم،اول رفتم جلو و اول صدای گریه شدیدی شنیدم،بعدش با دیدن صحنه روبروم برگام ریخت!چشمام چهار تا شده بود و از تعجب نزدیک بود بیوفتم،که جین هیونگ گرفتم و نذاشت بیوفتم،پسرا بعد از دیدن من سریع همشون هجوم آوردن به سمت من،و بعد جلوشونو نگاه کردن...
نامجون=نمیدونم چی شده بود که جیمین و جین آنقدر تعجب کرده بودن،بعدش منم کنجکاو شدم و رفتم ببینم چی شده،با صحنه ای که دیدم،دهنم از تعجب باز مونده بود!امکان نداره اون تهیونگ باشه!اون پسره توی بغلش،همونیه که دیروز میخواست بکشتش؟نه نه نه امکان نداره!
یونگی=پسرا خیلی از دیدن صحنه روبروشون تعجب کرده بودن،منم رفتم ببینم چه خبره،اما با صحنه ای که دیدم،برگای نداشتم ریخت!نه نه اون تهیونگ نیست!تهیونگ هیچ وقت همچین کاری نمیکنه،اون پسره،که دیروز میخواست بکشتش،الان پاهاش رو دور کمر تهیونگ حلقه کرده بود و محکم بغلش کرده بود و داشت زار زار گریه میکرد!
جیهوپ=من فکر کردم با این واکنشاتی که پسرا نشون دادن،خدمتکاری،کسی مرده! خیلی سریع دویدم جلو،دیدم داخل آشپزخونه،روی صندلی دوتا پسر نشستن،یه پسر با موهای بلند که جلوی صورتش با موهاش پوشونده شده بود،و همینطور داشت زار زار بغل یکی دیگه که روی صندلی نشسته بود گریه میکرد،نتونستم صورت پسره رو تشخیص بدم،ولی اون یکی...تهیونگ بودددددددددد؟؟؟امکان نداره،یکم بیشتر که دقت کردم،اونی که تهیونگ دیشب دزدیده بود و امروز میخواست به بد ترین روش بکشتش،همونی بود که تو بغلش محکم فشرده شده بود...
#تهیونگ#جونگ_کوک#بی_تی_اس#فیک#فیک_بی_تی_اس
♡𝐓𝐚𝐞𝐤𝐨𝐨𝐤♡
«14»
جین=پسرا و به جلو راهنمایی کردم و واکنشاشون خیلی خنده دار بود...
جیمین=جین هیونگ داشت حرف میزد که یهو ساکت شد،و چند لحظه با تعجب زیاد داشت به روبروش نگاه میکرد،بعد بهمون گفت که ساکت باشیم و فقط به منظره جلومون نگاه کنیم،من که خیلی کنجکاو شده بودم،اول رفتم جلو و اول صدای گریه شدیدی شنیدم،بعدش با دیدن صحنه روبروم برگام ریخت!چشمام چهار تا شده بود و از تعجب نزدیک بود بیوفتم،که جین هیونگ گرفتم و نذاشت بیوفتم،پسرا بعد از دیدن من سریع همشون هجوم آوردن به سمت من،و بعد جلوشونو نگاه کردن...
نامجون=نمیدونم چی شده بود که جیمین و جین آنقدر تعجب کرده بودن،بعدش منم کنجکاو شدم و رفتم ببینم چی شده،با صحنه ای که دیدم،دهنم از تعجب باز مونده بود!امکان نداره اون تهیونگ باشه!اون پسره توی بغلش،همونیه که دیروز میخواست بکشتش؟نه نه نه امکان نداره!
یونگی=پسرا خیلی از دیدن صحنه روبروشون تعجب کرده بودن،منم رفتم ببینم چه خبره،اما با صحنه ای که دیدم،برگای نداشتم ریخت!نه نه اون تهیونگ نیست!تهیونگ هیچ وقت همچین کاری نمیکنه،اون پسره،که دیروز میخواست بکشتش،الان پاهاش رو دور کمر تهیونگ حلقه کرده بود و محکم بغلش کرده بود و داشت زار زار گریه میکرد!
جیهوپ=من فکر کردم با این واکنشاتی که پسرا نشون دادن،خدمتکاری،کسی مرده! خیلی سریع دویدم جلو،دیدم داخل آشپزخونه،روی صندلی دوتا پسر نشستن،یه پسر با موهای بلند که جلوی صورتش با موهاش پوشونده شده بود،و همینطور داشت زار زار بغل یکی دیگه که روی صندلی نشسته بود گریه میکرد،نتونستم صورت پسره رو تشخیص بدم،ولی اون یکی...تهیونگ بودددددددددد؟؟؟امکان نداره،یکم بیشتر که دقت کردم،اونی که تهیونگ دیشب دزدیده بود و امروز میخواست به بد ترین روش بکشتش،همونی بود که تو بغلش محکم فشرده شده بود...
#تهیونگ#جونگ_کوک#بی_تی_اس#فیک#فیک_بی_تی_اس
۶.۱k
۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.