۳۴
#۳۴
دلم میخواست خودمو از روی زمین محو کنم..دلو رودم تو هم میپیچید..چشمام سیاهی میرفتن..
نالیدم..!
-توسکا!
ولی دیگه نبود..!
توسکای من!
خواهر من!
کسی که بچگیامو باهاش سر کردم..!
تنهایی هامو باهاش پر کردم..!
رفته!
دیگه هم برنمیگرده..!
روی زمین زانو زدم..!
جیغای اوا منو به خودم نمی اورد..
توسکا به طرز وحشتناکی سوخته و گوشتای تنش همه به کمد چسپیده بودن..!
سر از تن جدا شدش مثله تکه ذغالی روی زمین افتاده بود..لای چشماش و دهنش باز بودن..مویی روی سرش نداشت همه چرزیده بودن!
خون همه جا رو پر کرده بود..
چطور تحمل میکردم؟!
چطور داغ از دست دادن یه عزیز دیگمو توی دلم جا بدم؟!
زدم زیر گریه..!
جیغ میکشیدم..!
زجه میزدم!
ولی کدوم یک از این کارام اونو برمیگردوند؟
.
.
.
(راوی)
زجه ها و گریه های بچها دل سنگو آب میکرد..
توسکا مرده بود!
و چه کسی بجز یاشا میتونست باعث بانی مرگ اون باشه..
اریا جلوی خودشو نمیگرفت..غرور مردانش دیگه براش مهم نبود..بی محبا زار میزد..
توسکا رو کنار لیلی به خاک سپردند..
یاشا سه قبر خالی کنده بود!
چه کسی دو قبر خالی دیگر را پر میکند؟!
چه کسی زنده میماند؟!
.
.
.
(یلدا)
هیچ جونی توی تنم نبود..
چه نگفته هایی که نداشتیم..!
لحظه ها مثله تصویری توی ذهنم میومدن..
تکه تکه های لیلی توی صندوق..
عرشیا!
و سوخته ها توسکا..!
""نیستیو حالا موندم فقط
با این چشای خیسم
حرفای نگفتمو میخوام بازم واست بنویسم
بیا برگرد که دل من
(یاد خنده های توسکا)
طاقت دوری نداره
چند روزه اشکای چشمام
(یاد اخمای لیلی)
منو تنها نمیزاره
مطمئن باش کسی جز تو
تو دلم جایی نداره""
هیچ کس و هیچ چیز نمیتونست جاشونو تو دلم پر کنه!
با پشت دست اشکامو پس زدم..
یاشا داشت موفق میشد!
اون داشت تک تک ماها رو نابود میکرد!
.
.
.
پله ها رو آروم آروم پایین رفتم..
هیچ حسی نداشتم..!
حتی نفرتم توی دلم نبود!
چراغا روشن و شد..
صدای جیغو داد میومد..
سمت اتاق یاشا رفتم..درو باز کردم..
شاهین بلند بلند میخندید..
تن یاشا خیس بود..
شاهین مشعل رو هی سمت یاشا میبرد هی عقب میکشید و میخندید..
یاشا-شاهین دلت به حال من نمیسوزه دلت به حال آنا بسوزه!..منو نکش!
شاهین-مال من نشدی خوشگلم!..پس مال کس دیگه هم نیستی..!
یاشا زجه زد..
یاشا-کاری که با من کردی دشمن با من نمیکرد..
شاهین-خدانگهدار..یاشای من!
یاشا-نــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه!
مشعل رو روی یاشا گذاشت..یاشا شروع کرد به سوختن!
چشام گرد شدن..پس اونا نفت بودن!
یاشا دستو پا میزد و جیغ میکشید و توی آتیش میسوخت!
انگار با تیغ روی دلم خط مینداختن..
چشمامو روی هم گذاشتم..هر لحظه جیغاش گوش خراش تر میشد..
صدای جیغش قطع شد!
چشمامو اروم باز کردم..
ولی اثری ازشون نبود..
یهو صدای خنده ظریفی از توی سالن هال توجهمو جلب کرد..
خوب اتاق رو از نظر گذروندم..ولی یاشا نبود!
نفس عمیقی کشیدم..
صورتم خیس از اشک بود..
پس یاشا اینطوری مرد!
خدا لعنتت کنه شاهین!
خدا لعنتت کنه!
سمت سالن رفتم..با دیدن دختر بچه ایی حدودا چهار پنج ساله که سر مست میخندید و شاهینم دنبالش از تعجب چشام داشت از حدقه میزد بیرون..
موهای طلایی مواج دختر هنگام دویدنش موج مینداختن..لباس عروسکی به رنگ نارنجی و زرد به تن داشت..
واقعا زیبایی حیرت انگیزی داشت..
شاهین ایستاد و نفس نفس میزد...
شاهین-آنا!..بسه اینقدر ندو..خسته شدم!
آنا؟
آنا اینه؟
همون بچه؟
بچه ی یاشا؟!
آنا با شیطونی زبونکی انداخت..
آنا-اگه میتونی بیا منو بگیر..ع ع ع ع!
و دوباره خنده سر داد و شروع به دویدن کرد!
دلم میخواست خودمو از روی زمین محو کنم..دلو رودم تو هم میپیچید..چشمام سیاهی میرفتن..
نالیدم..!
-توسکا!
ولی دیگه نبود..!
توسکای من!
خواهر من!
کسی که بچگیامو باهاش سر کردم..!
تنهایی هامو باهاش پر کردم..!
رفته!
دیگه هم برنمیگرده..!
روی زمین زانو زدم..!
جیغای اوا منو به خودم نمی اورد..
توسکا به طرز وحشتناکی سوخته و گوشتای تنش همه به کمد چسپیده بودن..!
سر از تن جدا شدش مثله تکه ذغالی روی زمین افتاده بود..لای چشماش و دهنش باز بودن..مویی روی سرش نداشت همه چرزیده بودن!
خون همه جا رو پر کرده بود..
چطور تحمل میکردم؟!
چطور داغ از دست دادن یه عزیز دیگمو توی دلم جا بدم؟!
زدم زیر گریه..!
جیغ میکشیدم..!
زجه میزدم!
ولی کدوم یک از این کارام اونو برمیگردوند؟
.
.
.
(راوی)
زجه ها و گریه های بچها دل سنگو آب میکرد..
توسکا مرده بود!
و چه کسی بجز یاشا میتونست باعث بانی مرگ اون باشه..
اریا جلوی خودشو نمیگرفت..غرور مردانش دیگه براش مهم نبود..بی محبا زار میزد..
توسکا رو کنار لیلی به خاک سپردند..
یاشا سه قبر خالی کنده بود!
چه کسی دو قبر خالی دیگر را پر میکند؟!
چه کسی زنده میماند؟!
.
.
.
(یلدا)
هیچ جونی توی تنم نبود..
چه نگفته هایی که نداشتیم..!
لحظه ها مثله تصویری توی ذهنم میومدن..
تکه تکه های لیلی توی صندوق..
عرشیا!
و سوخته ها توسکا..!
""نیستیو حالا موندم فقط
با این چشای خیسم
حرفای نگفتمو میخوام بازم واست بنویسم
بیا برگرد که دل من
(یاد خنده های توسکا)
طاقت دوری نداره
چند روزه اشکای چشمام
(یاد اخمای لیلی)
منو تنها نمیزاره
مطمئن باش کسی جز تو
تو دلم جایی نداره""
هیچ کس و هیچ چیز نمیتونست جاشونو تو دلم پر کنه!
با پشت دست اشکامو پس زدم..
یاشا داشت موفق میشد!
اون داشت تک تک ماها رو نابود میکرد!
.
.
.
پله ها رو آروم آروم پایین رفتم..
هیچ حسی نداشتم..!
حتی نفرتم توی دلم نبود!
چراغا روشن و شد..
صدای جیغو داد میومد..
سمت اتاق یاشا رفتم..درو باز کردم..
شاهین بلند بلند میخندید..
تن یاشا خیس بود..
شاهین مشعل رو هی سمت یاشا میبرد هی عقب میکشید و میخندید..
یاشا-شاهین دلت به حال من نمیسوزه دلت به حال آنا بسوزه!..منو نکش!
شاهین-مال من نشدی خوشگلم!..پس مال کس دیگه هم نیستی..!
یاشا زجه زد..
یاشا-کاری که با من کردی دشمن با من نمیکرد..
شاهین-خدانگهدار..یاشای من!
یاشا-نــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه!
مشعل رو روی یاشا گذاشت..یاشا شروع کرد به سوختن!
چشام گرد شدن..پس اونا نفت بودن!
یاشا دستو پا میزد و جیغ میکشید و توی آتیش میسوخت!
انگار با تیغ روی دلم خط مینداختن..
چشمامو روی هم گذاشتم..هر لحظه جیغاش گوش خراش تر میشد..
صدای جیغش قطع شد!
چشمامو اروم باز کردم..
ولی اثری ازشون نبود..
یهو صدای خنده ظریفی از توی سالن هال توجهمو جلب کرد..
خوب اتاق رو از نظر گذروندم..ولی یاشا نبود!
نفس عمیقی کشیدم..
صورتم خیس از اشک بود..
پس یاشا اینطوری مرد!
خدا لعنتت کنه شاهین!
خدا لعنتت کنه!
سمت سالن رفتم..با دیدن دختر بچه ایی حدودا چهار پنج ساله که سر مست میخندید و شاهینم دنبالش از تعجب چشام داشت از حدقه میزد بیرون..
موهای طلایی مواج دختر هنگام دویدنش موج مینداختن..لباس عروسکی به رنگ نارنجی و زرد به تن داشت..
واقعا زیبایی حیرت انگیزی داشت..
شاهین ایستاد و نفس نفس میزد...
شاهین-آنا!..بسه اینقدر ندو..خسته شدم!
آنا؟
آنا اینه؟
همون بچه؟
بچه ی یاشا؟!
آنا با شیطونی زبونکی انداخت..
آنا-اگه میتونی بیا منو بگیر..ع ع ع ع!
و دوباره خنده سر داد و شروع به دویدن کرد!
۵.۲k
۱۱ آبان ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.