چند پارتی چان
پارت 2
میمیرم تو خیلی خود خواهی کریستوفر بنگ چان
از سر قبر اون پسر بلند شد و اونجا رو ترک کرد اینبار مصمم تر شده بود که همه چی رو تموم کنه و با عجله قدم بر میداشت تا به خونه اش برسه و اون تیغی که بار ها فقط بهش نگاه کرده بود رو الوده به خون قرمز رنگش کنه
« فلش بک »
ا.ت میخواست خودشو از زندگی که فکر میکرد فلاکت باره خلاص کنه و تنها دلیلش هم زور گویی هایی بود که تو مدرسه براش اتفاق افتاده بود و اون حتی جرعت گفتن اون حرف ها رو به کسی نداشت درست همون لحظه پسری با یک هدفون رو گوشش وارد پشت بام شد و با ا.ت که قصد خود کشی داره روبرو شد به سرعت سمتش دوید و اون رو سمت خودش کشید محکم بغلش کرد و این همون چیزی بود که ا.ت نیاز داشت یه اغوش گرم
ا.تبا صدای بلند شروع به گریه کرد و پسر فقط اون رو به اغوش کشید با این که اولین بار بود با هم برخورد داشتن جسم هاشون بدون فرمان گرفتن از مغزهاشون فقط عاجزانه به حرف قلب هاشون گوش کرد
ا.ت خودش رو جمع و جور کرد تعظیم 90 درجه ای به پسری که به نظر بزرگتر از اون به نظر میرسید کرد و داشت با سرعت از اونجا خارج میشد که ناگهان با صدای چان متوفق شد
چان : میتونم اسمتو بدونم ؟
ا.ت : کیم ا.ت
برق چشم های ناجی ا.ت باعث به تپش افتادن دوباره قلبش شد انگار حالا دلیلی برای زندگی داشت
شاید اگه ا.ت به سرعت از اون مکان خارج میشد ، شاید اگه پسرک شروع به حرف زدن با ا.ت نمیکرد و شاید ... اون پسر الان زنده بود همه این شاید ها بود که ا.ت رو عذاب میداد درمورد هیچکدوم از این شاید ها مطمئن نبود ولی یه چیز رو خوب میدونست که اون روز همونجا اون رابطه عاشقانه شروع شد و فقط با مرور زمان اونها جرعت اعتراف کردن به هم رو پیدا کردن
همونطور که زمان میگذشت و این دو نفر به هم نزدیک تر میشدن عشق بینشون هم بیشتر میشد و روزی که چان حس کرد دیگه وقت اعتراف به ا.ت هست ، تموم شجاعتش رو جمع کرد و ...
#تهیونگ #جونگ_کوک #اسکیز #هیونجین #فلیکس #چان #چانگبین #لینو #هان #سونگمین #جونگین #بلک_پینک #جنی #لیسا #رزی #جیسو #جنلیسا
#بی_تی_اس
میمیرم تو خیلی خود خواهی کریستوفر بنگ چان
از سر قبر اون پسر بلند شد و اونجا رو ترک کرد اینبار مصمم تر شده بود که همه چی رو تموم کنه و با عجله قدم بر میداشت تا به خونه اش برسه و اون تیغی که بار ها فقط بهش نگاه کرده بود رو الوده به خون قرمز رنگش کنه
« فلش بک »
ا.ت میخواست خودشو از زندگی که فکر میکرد فلاکت باره خلاص کنه و تنها دلیلش هم زور گویی هایی بود که تو مدرسه براش اتفاق افتاده بود و اون حتی جرعت گفتن اون حرف ها رو به کسی نداشت درست همون لحظه پسری با یک هدفون رو گوشش وارد پشت بام شد و با ا.ت که قصد خود کشی داره روبرو شد به سرعت سمتش دوید و اون رو سمت خودش کشید محکم بغلش کرد و این همون چیزی بود که ا.ت نیاز داشت یه اغوش گرم
ا.تبا صدای بلند شروع به گریه کرد و پسر فقط اون رو به اغوش کشید با این که اولین بار بود با هم برخورد داشتن جسم هاشون بدون فرمان گرفتن از مغزهاشون فقط عاجزانه به حرف قلب هاشون گوش کرد
ا.ت خودش رو جمع و جور کرد تعظیم 90 درجه ای به پسری که به نظر بزرگتر از اون به نظر میرسید کرد و داشت با سرعت از اونجا خارج میشد که ناگهان با صدای چان متوفق شد
چان : میتونم اسمتو بدونم ؟
ا.ت : کیم ا.ت
برق چشم های ناجی ا.ت باعث به تپش افتادن دوباره قلبش شد انگار حالا دلیلی برای زندگی داشت
شاید اگه ا.ت به سرعت از اون مکان خارج میشد ، شاید اگه پسرک شروع به حرف زدن با ا.ت نمیکرد و شاید ... اون پسر الان زنده بود همه این شاید ها بود که ا.ت رو عذاب میداد درمورد هیچکدوم از این شاید ها مطمئن نبود ولی یه چیز رو خوب میدونست که اون روز همونجا اون رابطه عاشقانه شروع شد و فقط با مرور زمان اونها جرعت اعتراف کردن به هم رو پیدا کردن
همونطور که زمان میگذشت و این دو نفر به هم نزدیک تر میشدن عشق بینشون هم بیشتر میشد و روزی که چان حس کرد دیگه وقت اعتراف به ا.ت هست ، تموم شجاعتش رو جمع کرد و ...
#تهیونگ #جونگ_کوک #اسکیز #هیونجین #فلیکس #چان #چانگبین #لینو #هان #سونگمین #جونگین #بلک_پینک #جنی #لیسا #رزی #جیسو #جنلیسا
#بی_تی_اس
۳.۲k
۱۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.