شب دردناک

شب دردناک )
پارت ۳۲


هو : هیچ اشکالی نداره نوشه جان
ات بشقاب رو کمی هول داد و گفت
ات : خب چرا گفته بودی که بیام تو اصلا منو نمیشناسی درسته ؟
هو : نه اصلا ... اینجوری نیست من .. نه راستش من آدم روکی هستیم پس روک میگم من وقتی اونجا ترو دیدم عاشقت شدم ... و میدونم دوست دختره جونکوک نیستی
جونکوک: عه نه بابا میخواهی شاهد عقد شما باشم
دختره با صدا جونکوک زود از نگاهش را به جونکوک دوخت
هو اصلا به جونکوک اهمیت نداده و دستمال را برداشت و کنج لب ات را با دستمال پاک کرد و خامه سفید از رو لب هایش تمیز شد همین حرکت باعث عصبی شدن جونکوک شد و سمتش آن ها رفت مچ دست ات را گرفت و از رو صندلی بلندش کرد
جونکوک: جو هو چرا ردتو گم نمیکنی بعدشم به دوست دختره من میگی عاشقتم مرتیکه تو اصلا کی هستی
هو : رفیقت
از رو صندلی بلند شد و روبه رو جونکوک ایستاد
هو : وقتشه حساب ها برسن سره جا هاشون
دختره مچ دست اش را از تو دست جونکوک کشید و ازش کمی فاصله گرفت زود کیفش را برداشت و اون دو پسر را تنها گذاشت با قدم های تند سمته در رفت بغضی تو گلوش پیچیده شد چطور تو این کره زندگی میکرد یک پسر شدن دوتا چطور از دست این دو فرار میکرد ...

وارد اتاق اش شد و در را قفل کرد خرگوش سفید رنگ را دید که رو تخت نشسته بود با بغضی تو گلوش سمته تخت رفت و نشست خرگوش رو در اغوشش گرفت
ات : دیگه میرم و دیگه هیچ وقت به این عمارت کوفتی نمیام
بوسی رو سر خرگوشه گذاشت و رو تخت گذاشتش ... سمته ساک اش رفت و از رو کمد برداشت اش زیپ اش را باز کرد و سمته کمد رفت یکی یکی لباس هایش را گذاشت تو ساک اش یکی از هودی به رنگ آبی پسرانه افتاد رو زمین و هواسش به اون هودی نبود ...
لباس کوتاه مشکی را برداشت با کفش و کیف سطح همیشه ایل سونگ از استایل خواهرش خوشش می‌آمد چون با این لباس ها خوشگل میشد
با یاد آوری برادر اش تماسی به گوشی اش آمد و اسم ایل سونگ رو اش نوشته بود زود گوشی را برداشت و زود جواب داد
ات: هیونگ ..
ایل سونگ: قربون هیونگ گفتنت برم
دختره با بفض‌تو گلو اش گفت
ات : ایل سونگ ...
داداش اش نگران گفت
ایل سونگ: ات چی شده چرا گریه میکنی
ات : چیزی نیست گریه نمی‌کنم
ایل سونگ: کسی چیزی گفته کی ناراحتت کرده بگو نکنه و پدر چیزی گفته
ات : نه نه هیچ کس هیچی نگفت راستی تو چرا زنگ زدی
ایل سونگ: هیچی آبجی جون فقد دیدم تو خوابم اومده بودی نگرانت شدم
ات : نگران نباش چیزی نیست..
اشکی از گوشه چشم اش سرازیر شد و زود گفت
ات : هیونگ من قراره برم جشن کاری که نداری
ایل سونگ: نه راستش ...
دیدگاه ها (۲۶)

( شب دردناک )پارت ۳۳حرفش نا تمام ماند و ایل سونگ شوکه به گوش...

(شب دردناک )پارت ۳۴کنار یکی از میز ایستادن شوهوآ دم گوشه ات ...

( شب دردناک )پارت ۳۱شوهوآ: نه نه ... اصلا هیچ وقت و ابدا ات ...

( شب دردناک )پارت ۳۰چشم هایش را باز کرد و با نوری زیادی در ا...

( گناهکار ) ۱۱۲ part روی صندلی جلوی میز آرایش نشسته، با تعجب...

گناهکار ) ۵۸ part گوشه لبش رو گزید و یه لباس خواب های ساده م...

پارت ۴۴ات: جیمین اخرین هشدارمه جیمین: عوم... منتظرم جیمین : ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط