tough love part23 🗝️🪦⛓️🫦
tough love part23 🗝️🪦⛓️🫦
از زبان ات
کفشای پاشنه بلندمو در آوردم و پرت کردم سمت یه طرف اتاق که صدای سرعت برخوردش با دیوار به گوشم رسید
گج دیوار براثر ضربه شدید پاشنه های کفش خورد شد و ریخت
دستامو روی صورتم گذاشتم تا جلوی اشکامو بگیرم اما در مقابلش مقاومتی نداشتم بی اراده اشکام از چشمام سرازیر می شدن
تو همین حین که حال خراب و داغونی داشتم صدای زنگ موبایلم از داخل کیفم به گوشم رسید دست بردار نبود با وجود اینکه نمی دونستم کیع و چیکارم داره حوصله ی جواب دادن تلفنش رو نداشتم اما انگار بی خیالم نمیشد
دیگه داشتم حتی از صدای زنگ موبایلمم حالم بهم می خورد دیوونه شده بودم از رو تخت بلند شدم و سمت کیفم هجوم آوردم و از داخلش موبایلمو برداشتم خواستم خاموشش کنم که دیدم میویسه
بعد از چند ثانیه بالاخره تصمیم گرفتم جواب بدم
میویس: الو ات حالت خوبه؟ چرا هرچی زنگ میزنم بهت جوابمو نمیدی؟ می دونی چقدر نگرانت شدم؟ خیلی بیخیالی یکمم به من اهمیت بده که انقدر نگران حالتم
بازم قصدش فقط گیر دادن بهم بود احتمالا می خواست دوباره درباره ی جونگ کوک باهام حرف بزنه
➕: میویس حالم خوب نیست
میشه بیای پیشم شدیداً الان بهت نیاز دارم
میویس: متأسفم که فعلا نمی تونم کنارت باشم الان تو بیمارستانم
➕: چرا بیمارستان مگه چی شده حالت خوبه؟
میویس: نه چیزی نشده من خوبم فقط...
راستش جونگ کوک... خب اون
چشمام چهارتا شد یعنی چی شده چرا جونگ کوک بیمارستانه؟ چه اتفاقی براش افتاده کاری که دست خودش نداده؟ نه معلومه که قطعاً یه کاری دست خودش داده از اون بیمار سنجیری هر چیزی ممکنه حتی آسیب زدن به خودش
➕:کدوم بیمارستان؟ میویس برام توضیح بده جونگ کوک چیزیش شده؟
میویس: نه...یعنی اینکه... نگران نباش من مراقبم همه چی هم سر جاشه
➕:میویس من جونگ کوک رو میشناسم بهم نگو که یه کاری دست خودش داده
میویس: نه انقدر هم احمق نبست زنگ زدم که بهت بگم می دونی فردا شب تولد مادر بزرگه
اون می خواد تو و جونگ کوک رو با هم ببینه خودتم می دونی که به اون پیر دم مرگ چیزی نگفتیم که شما از هم جدا شدین
ازت التماس می کنم برای اینکه مادر بزرگ بیمارم هم این دم وقت سکته نکنه با جونگ کوک بیا جشن تولدش
فقط لازمه حلقه ازدواجو دستت کنی و وانمود کنی که هنوز زن داداشمی و عاشقشی
تو این موقعیت فقط همینم کم داشتم مامان بزرگ جونگ کوک و میویس فقط یک ماهه دیگه می تونست از خوشی های زندگیش لذت ببره اما خودش نمی دونه که فقط یک ماه دیگه فرصت داره
➕:میویس خواهش میکنم ازم همچین چیزی رو نخواه نمی تونم
نمی تونم وانمود کنم که هنوز زن و شوهریم
میویس: ات التماست میکنم فقط یه شبه هزار شب که نیست تروخدا بخاطر مادر بزرگم
اون بخاطر طلاق شما داره میمیره
شرط
۱۰۰ لایک ۱۰۰ کام
از زبان ات
کفشای پاشنه بلندمو در آوردم و پرت کردم سمت یه طرف اتاق که صدای سرعت برخوردش با دیوار به گوشم رسید
گج دیوار براثر ضربه شدید پاشنه های کفش خورد شد و ریخت
دستامو روی صورتم گذاشتم تا جلوی اشکامو بگیرم اما در مقابلش مقاومتی نداشتم بی اراده اشکام از چشمام سرازیر می شدن
تو همین حین که حال خراب و داغونی داشتم صدای زنگ موبایلم از داخل کیفم به گوشم رسید دست بردار نبود با وجود اینکه نمی دونستم کیع و چیکارم داره حوصله ی جواب دادن تلفنش رو نداشتم اما انگار بی خیالم نمیشد
دیگه داشتم حتی از صدای زنگ موبایلمم حالم بهم می خورد دیوونه شده بودم از رو تخت بلند شدم و سمت کیفم هجوم آوردم و از داخلش موبایلمو برداشتم خواستم خاموشش کنم که دیدم میویسه
بعد از چند ثانیه بالاخره تصمیم گرفتم جواب بدم
میویس: الو ات حالت خوبه؟ چرا هرچی زنگ میزنم بهت جوابمو نمیدی؟ می دونی چقدر نگرانت شدم؟ خیلی بیخیالی یکمم به من اهمیت بده که انقدر نگران حالتم
بازم قصدش فقط گیر دادن بهم بود احتمالا می خواست دوباره درباره ی جونگ کوک باهام حرف بزنه
➕: میویس حالم خوب نیست
میشه بیای پیشم شدیداً الان بهت نیاز دارم
میویس: متأسفم که فعلا نمی تونم کنارت باشم الان تو بیمارستانم
➕: چرا بیمارستان مگه چی شده حالت خوبه؟
میویس: نه چیزی نشده من خوبم فقط...
راستش جونگ کوک... خب اون
چشمام چهارتا شد یعنی چی شده چرا جونگ کوک بیمارستانه؟ چه اتفاقی براش افتاده کاری که دست خودش نداده؟ نه معلومه که قطعاً یه کاری دست خودش داده از اون بیمار سنجیری هر چیزی ممکنه حتی آسیب زدن به خودش
➕:کدوم بیمارستان؟ میویس برام توضیح بده جونگ کوک چیزیش شده؟
میویس: نه...یعنی اینکه... نگران نباش من مراقبم همه چی هم سر جاشه
➕:میویس من جونگ کوک رو میشناسم بهم نگو که یه کاری دست خودش داده
میویس: نه انقدر هم احمق نبست زنگ زدم که بهت بگم می دونی فردا شب تولد مادر بزرگه
اون می خواد تو و جونگ کوک رو با هم ببینه خودتم می دونی که به اون پیر دم مرگ چیزی نگفتیم که شما از هم جدا شدین
ازت التماس می کنم برای اینکه مادر بزرگ بیمارم هم این دم وقت سکته نکنه با جونگ کوک بیا جشن تولدش
فقط لازمه حلقه ازدواجو دستت کنی و وانمود کنی که هنوز زن داداشمی و عاشقشی
تو این موقعیت فقط همینم کم داشتم مامان بزرگ جونگ کوک و میویس فقط یک ماهه دیگه می تونست از خوشی های زندگیش لذت ببره اما خودش نمی دونه که فقط یک ماه دیگه فرصت داره
➕:میویس خواهش میکنم ازم همچین چیزی رو نخواه نمی تونم
نمی تونم وانمود کنم که هنوز زن و شوهریم
میویس: ات التماست میکنم فقط یه شبه هزار شب که نیست تروخدا بخاطر مادر بزرگم
اون بخاطر طلاق شما داره میمیره
شرط
۱۰۰ لایک ۱۰۰ کام
۴۵.۴k
۱۹ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.