تقاص عشق فصل part
تقاص عشق/ فصل ۲ / part ۱۶۲
جیمین و بیتگرام وارده اتاق جلسه شدن هر دو سمته صندلی های مخصوص شون رفتن بیتگرام رویه روی جیمین نشست سوا که از قبل تو اتاق جلسه بود وقتی جیمین رو دید سریع آمد کنارش نشست
سوا : جیمین چرا دیروز کل روز رو نیومدی شرکت
جیمین درحالی که برگه ها تو دست اش بود و داشت باهاشون ور میرفت حتا لحظه ای هم نگاهی بهش نگاه نکرد همینطوری که سرش تو برگه ها بود جوابش اش را داد
جیمین : خواستم با همسر و بچه هام وقت بگذرونم
سوا : آه اشکالی نداره جیمین هرجور تو خوشحال میشی
جیمین بدون توجه به حرف های سوا برگه تو دست از رویه صندلی بلند شد و سمته بیتگرام رفت
سوا عصبانی شد از این رفتار جیمین فکر کرد تونسته دلش رو ببره اما نه موفق نشد
//اشکالی نداره پارک جیمین بلاخره که بهت میرسم من بعد از مدت ها عشق زندگیم رو پیدا کردم به این آسونی ها ازت دست بر نمیدارم //
.....
جلسه تموم شده بود جیمین همراه بیتگرام از اتاق جلسه خارج شد تویه راه روی شرکت راه میرفتن آن دو داداش با صدای کسی که پشته سرشون شنیدن ایستادن و نگاهی به پشته سرشون انداختن سوا سمتشون آمد دستش رو گذاشت رویه سرش و با لحنی که مثلاً سرش درد میکنه گفت
سوا : ایییی سرم خیلی درد میکنه جیمین میشه منو برسونی
جیمین نگاهی به ساعت مچی اش انداخت دیرش شده بود باید میرفت خودش رو واسه شام می رسوند نمیخواست دفعه دیگه ای هم عشق اش ازش ناراحت بشه
جیمین : سوا من نمیتونم برسونمت باید برم عمارت دلم خیلی برای ات تنگ شده و نمیخوام تنهایی شام بخوره
سوا : اخخ سرم ..من نمیتونم اینجوری رانندگی کنم جیمین منو
بیتگرام سریع وسطه حرف سوا پرید
بیتگرام: من میرسونمت واسم اشکالی نداره اگه دیر کنم
سوا : اما
بیتگرام: جیمین تو برو
جیمین لبخندی زد و از آنجا رفت سوا که عصبی به رفتن جیمین خیره شده بود بیتگرام با پوزخند گفت
بیتگرام: مثلاً که سرت درد میکنه بریم برسونمت
بیتگرام قدم برداشت و راهی شد سوا هم عصبی زیر لب غرید و دنباله بیتگرام راه افتاد
سوار ماشین شدن و حرکت کردن سمته خونه سوا
در طی راه بیتگرام آهنگ خفن Music.5kb.ir
گوش میکرد صداش رو خیلی هم برده بود بالا بعد از مدتی رسیدن بیتگرام ..
جیمین و بیتگرام وارده اتاق جلسه شدن هر دو سمته صندلی های مخصوص شون رفتن بیتگرام رویه روی جیمین نشست سوا که از قبل تو اتاق جلسه بود وقتی جیمین رو دید سریع آمد کنارش نشست
سوا : جیمین چرا دیروز کل روز رو نیومدی شرکت
جیمین درحالی که برگه ها تو دست اش بود و داشت باهاشون ور میرفت حتا لحظه ای هم نگاهی بهش نگاه نکرد همینطوری که سرش تو برگه ها بود جوابش اش را داد
جیمین : خواستم با همسر و بچه هام وقت بگذرونم
سوا : آه اشکالی نداره جیمین هرجور تو خوشحال میشی
جیمین بدون توجه به حرف های سوا برگه تو دست از رویه صندلی بلند شد و سمته بیتگرام رفت
سوا عصبانی شد از این رفتار جیمین فکر کرد تونسته دلش رو ببره اما نه موفق نشد
//اشکالی نداره پارک جیمین بلاخره که بهت میرسم من بعد از مدت ها عشق زندگیم رو پیدا کردم به این آسونی ها ازت دست بر نمیدارم //
.....
جلسه تموم شده بود جیمین همراه بیتگرام از اتاق جلسه خارج شد تویه راه روی شرکت راه میرفتن آن دو داداش با صدای کسی که پشته سرشون شنیدن ایستادن و نگاهی به پشته سرشون انداختن سوا سمتشون آمد دستش رو گذاشت رویه سرش و با لحنی که مثلاً سرش درد میکنه گفت
سوا : ایییی سرم خیلی درد میکنه جیمین میشه منو برسونی
جیمین نگاهی به ساعت مچی اش انداخت دیرش شده بود باید میرفت خودش رو واسه شام می رسوند نمیخواست دفعه دیگه ای هم عشق اش ازش ناراحت بشه
جیمین : سوا من نمیتونم برسونمت باید برم عمارت دلم خیلی برای ات تنگ شده و نمیخوام تنهایی شام بخوره
سوا : اخخ سرم ..من نمیتونم اینجوری رانندگی کنم جیمین منو
بیتگرام سریع وسطه حرف سوا پرید
بیتگرام: من میرسونمت واسم اشکالی نداره اگه دیر کنم
سوا : اما
بیتگرام: جیمین تو برو
جیمین لبخندی زد و از آنجا رفت سوا که عصبی به رفتن جیمین خیره شده بود بیتگرام با پوزخند گفت
بیتگرام: مثلاً که سرت درد میکنه بریم برسونمت
بیتگرام قدم برداشت و راهی شد سوا هم عصبی زیر لب غرید و دنباله بیتگرام راه افتاد
سوار ماشین شدن و حرکت کردن سمته خونه سوا
در طی راه بیتگرام آهنگ خفن Music.5kb.ir
گوش میکرد صداش رو خیلی هم برده بود بالا بعد از مدتی رسیدن بیتگرام ..
- ۹.۳k
- ۰۳ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط