سلطنت بی رحم
سلطنت بی رحم
پارت 40
فلاویا : اح انگار این رسم تازه به این قصر آمده که دوشیزه های این قصر میتوانند با لباس خواب شان در قصر بگردن
پادشاه با عصبانیت گفت
پادشاه : فلاویا این چه حرف های هست که میزنی
آنائل سریع به آدریانو نگاه کرد
گابریلا: دخترم این چه حرف هایه
فلاویا : من نمیدانم از این دوشیزه که مثلاً همسره شاهزاده ست بپرسید
شاهزاده سریع به آنائل نگاه کرد
جونکوک : آنائل این چه ربطی به تو داره
آنائل : او اون
فلاویا : بزار من به جایش بگم امروز صبح با لباس خواب اش در قصر میگشت حتا آدریانو هم دیدش مگه نه برادر
شاهزاده که چشمانش از عصبانیت قرمز شده بودن با عصبانیت به آنائل گفت
جونکوک : این ها راست هستن
آنائل : فقط یه اتفاق بود
ملکه : شرم آور است
شاهزاده با عصبانیت از رویه صندلی اش بلند شد و دسته آنائل را گرفت و بلند اش کرد
آدریانو سریع گفت
آدریانو : اون فقط یه اتفاق بود همین
شاهزاده بدون اینکه به حرف های آدریانو گوش بود همانطور که مچ دست آنائل را گرفته بود به سمته اتاق اش رفت
آنائل تقلا میکرد تا دست اش را از دست اش جدا کند اما شاهزاده خیلی عصبانی بود
وارده اتاق شدن شاهزاده درو بست و آنائل را به سمته تخت هول داد و با عصبانیت گفت
جونکوک : چطور تو با لباس خوابت از اتاق رفتی بیرون بعدشم که آدریانو دیدتت
آنائل با بغض گفت
آنائل : چرا نمیفهمی فقط یه اتفاق بود همین بعدشم من که نرفتم به عالیجناب آدریانو نگفتم بیاید مرا ببیند
شاهزاده با این حرف آنائل عصبی به سمت اش رفت
آنائل خواست از تخت برود پایین اما شاهزاده دست اش را گرفته و هول اش داد به سمته تخت و رو اش خی • مه
زد
آنائل با ترس به چشم های شاهزاده خیره شده بود
جونکوک : نه میرفتی بهش میگفتی تا بیاید تو را ببیند
آنائل چرا باید بهش
با گذاشتن لب های جونکوک رویه لب های آنائل حرف اش قطع شد خیلی عمیق میبوسید
آنائل که خشک اش زده بود حسی را بهش میداد که تا حالا تجربه اش نکرده بود شاهزاده از لب های آنائل جدا شد و آن لباس های بلند آنائل را از شانه هایش پایین کشید و دست اش را بر شانه های آنائل کشید
جونکوک : امشب کاری میکنم تا دیگه هیچوقت جرعت نکنی غیر از من این بد • نت را به کسی نشان دهی
لب هایش را گذاشت رویه گر • دنه آنائل مک عمیقی زد بهش
آنائل از داغی لب های شاهزاده که رویه گر • ن اش بودن تمام بد • ن اش می لرزید
آنائل : اخخ در درد داره نکن .....
( اسمات )
( بقیه اش رو با ذهنه خودتون پیش برید )
پارت 40
فلاویا : اح انگار این رسم تازه به این قصر آمده که دوشیزه های این قصر میتوانند با لباس خواب شان در قصر بگردن
پادشاه با عصبانیت گفت
پادشاه : فلاویا این چه حرف های هست که میزنی
آنائل سریع به آدریانو نگاه کرد
گابریلا: دخترم این چه حرف هایه
فلاویا : من نمیدانم از این دوشیزه که مثلاً همسره شاهزاده ست بپرسید
شاهزاده سریع به آنائل نگاه کرد
جونکوک : آنائل این چه ربطی به تو داره
آنائل : او اون
فلاویا : بزار من به جایش بگم امروز صبح با لباس خواب اش در قصر میگشت حتا آدریانو هم دیدش مگه نه برادر
شاهزاده که چشمانش از عصبانیت قرمز شده بودن با عصبانیت به آنائل گفت
جونکوک : این ها راست هستن
آنائل : فقط یه اتفاق بود
ملکه : شرم آور است
شاهزاده با عصبانیت از رویه صندلی اش بلند شد و دسته آنائل را گرفت و بلند اش کرد
آدریانو سریع گفت
آدریانو : اون فقط یه اتفاق بود همین
شاهزاده بدون اینکه به حرف های آدریانو گوش بود همانطور که مچ دست آنائل را گرفته بود به سمته اتاق اش رفت
آنائل تقلا میکرد تا دست اش را از دست اش جدا کند اما شاهزاده خیلی عصبانی بود
وارده اتاق شدن شاهزاده درو بست و آنائل را به سمته تخت هول داد و با عصبانیت گفت
جونکوک : چطور تو با لباس خوابت از اتاق رفتی بیرون بعدشم که آدریانو دیدتت
آنائل با بغض گفت
آنائل : چرا نمیفهمی فقط یه اتفاق بود همین بعدشم من که نرفتم به عالیجناب آدریانو نگفتم بیاید مرا ببیند
شاهزاده با این حرف آنائل عصبی به سمت اش رفت
آنائل خواست از تخت برود پایین اما شاهزاده دست اش را گرفته و هول اش داد به سمته تخت و رو اش خی • مه
زد
آنائل با ترس به چشم های شاهزاده خیره شده بود
جونکوک : نه میرفتی بهش میگفتی تا بیاید تو را ببیند
آنائل چرا باید بهش
با گذاشتن لب های جونکوک رویه لب های آنائل حرف اش قطع شد خیلی عمیق میبوسید
آنائل که خشک اش زده بود حسی را بهش میداد که تا حالا تجربه اش نکرده بود شاهزاده از لب های آنائل جدا شد و آن لباس های بلند آنائل را از شانه هایش پایین کشید و دست اش را بر شانه های آنائل کشید
جونکوک : امشب کاری میکنم تا دیگه هیچوقت جرعت نکنی غیر از من این بد • نت را به کسی نشان دهی
لب هایش را گذاشت رویه گر • دنه آنائل مک عمیقی زد بهش
آنائل از داغی لب های شاهزاده که رویه گر • ن اش بودن تمام بد • ن اش می لرزید
آنائل : اخخ در درد داره نکن .....
( اسمات )
( بقیه اش رو با ذهنه خودتون پیش برید )
۴.۳k
۲۰ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.