انگیزه.ای.برای.عشق
#انگیزه.ای.برای.عشق
#پارت۲۸
تهیونگ اخم کرد
_جنی داری اعصبانیم میکنی
_اخه تو کی عصبی نیستی؟؟؟
تهیونگ یقمو گرفت
_خفه شو
دستشو جدا کردم
_اونی که باید هیچی نگه من نیستم تویی
بعدش رفتم تو اتاق به در تکیه دادم زانومو بغل کردم
_لعنتی
****
با جیمین رفتیم سمت قراری که با شوگا داشتیم
_جیمین
_بله؟
_پس کجاس
_یکم وایسا خودش میاد
_باشه
_جنی
برمیگردم سمت شوگا بغلش میکنم
_داداشی
_ابجی خوبی
_آره
_خوبه
خندیدم که شوگا گفت
_این دو سال کجا بودی
_قضیش مفصله برات تعریف میکنم
_باشه
جیمین دستمو گرفت
_داره دیر میشه باید بریم
_باشه
با جیمین راه افتادیم سمت عمارت
_من میرم بالا
_باشه
رفتم سمت بالا درو قفل کردم رفتم سمت حمام آبو باز کردم داخلش دراز کشیدم تیغو برداشتم روی دستم خط خطی کردم آب وان پر خون بود
_سرنوشتمو ببین چقدر شومه مگه نه؟؟؟
تلخ خندیدم
_اما باید با سرنوشتم بجنگم
#پارت۲۸
تهیونگ اخم کرد
_جنی داری اعصبانیم میکنی
_اخه تو کی عصبی نیستی؟؟؟
تهیونگ یقمو گرفت
_خفه شو
دستشو جدا کردم
_اونی که باید هیچی نگه من نیستم تویی
بعدش رفتم تو اتاق به در تکیه دادم زانومو بغل کردم
_لعنتی
****
با جیمین رفتیم سمت قراری که با شوگا داشتیم
_جیمین
_بله؟
_پس کجاس
_یکم وایسا خودش میاد
_باشه
_جنی
برمیگردم سمت شوگا بغلش میکنم
_داداشی
_ابجی خوبی
_آره
_خوبه
خندیدم که شوگا گفت
_این دو سال کجا بودی
_قضیش مفصله برات تعریف میکنم
_باشه
جیمین دستمو گرفت
_داره دیر میشه باید بریم
_باشه
با جیمین راه افتادیم سمت عمارت
_من میرم بالا
_باشه
رفتم سمت بالا درو قفل کردم رفتم سمت حمام آبو باز کردم داخلش دراز کشیدم تیغو برداشتم روی دستم خط خطی کردم آب وان پر خون بود
_سرنوشتمو ببین چقدر شومه مگه نه؟؟؟
تلخ خندیدم
_اما باید با سرنوشتم بجنگم
۳۷.۲k
۲۷ آذر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.