اجوما: (سر تکون داد)
اجوما: (سر تکون داد)
بعد از رفتن جونکوک اجوما ب سمت اتاق ا.ت رفت و با ا.تی ک داره گریه میکنه مواجه شد···*
اجوما:ا.ت؟····خوبی؟
ا.ت:هقق اجوما! (افتاد بغلش)
اجوما:گریه نکن دختر کوچولو ی من
خب من اجوماشو مهربون کردم😅*
ا.ت:هقق کوک···کوک گفت هقققق··· تا ۳ماه بیرون نرم
اجوما:باید خدا رو شکر کنی ک بد تر از این تنبیهت نکرد!
ا.ت:آخه هققق هفته بعد·····تولده····هقق·······تولد لیاست!
اجوما:من راضیش میکنم نگران نباش!
ا.ت:مرسی···هق
ا.ت ناهارشو خورد····میخواست ب لیا زنگ بزنه ک یادش اومد کوک گوشیشو گرفته*
ویو ا.ت:
من باید گوشیمو پیدا کنم! اره من میتونم···باید بتونم
با هزاران بدبختی اونو توی کشو لباس های کوک پیدا کردم!
*ب خدا اگه همین حرفارو برای امتحان میزدی الان کند نمیدی ب امتحان اشک😐*
زنگشون:
ا.ت:الو (آروم)
لیا:الو؟
ا.ت:لیا
لیا: تویی؟ اشک قورمساخ چیشد؟
ا.ت:اولشم اشک قورمساخ خودتی. دومن هیچی کوک مثل همیشه تنبیهم کرد!
لیا:یعنی زدتت؟
ا.ت:ن····فقط تا ۳ماه نمیزاره برم بیرون و گوشیمم قایم کرد و بود ک من پیداش کردم! هه
لیا:پشمک مغزت همین قده؟
ا.ت:چرا؟ (تعجب)
لیا:ب جای این ک ب فکر این باشی چجوری بیای تولد من
داری میگی من گوشیمو پیدا کردم هه گگگ (اداشو در میاره)
ا.ت:خب اجوما گفت اون با من!
لیا:اگه نتونست راضیش کنه چی؟
ا.ت:عاممم···نمیدونم!······وای حتما میتونه سوس توله
(بازم اوای باران😔💅🏻)
لیا:سوس توله عمته
ا.ت:عمه خودته!
لیا:عمه عمته کص*کش 😔
ا.ت:بیناموس دلقک
لیا:گراز میمون
ا.ت:کو*نی!
تو همین حال فوش دادن بودن ک صدای کوک از پایین اومد*
ا.ت:اوه لیا من باید برم کوک اومد!
لیا:باشه خدافظ
پایان زنگ دو عدد مریض سادیسمی😂🤍*
کوک:ا.ت؟ بیا پایین
ا.ت:برو بابا منو تنبیه میکنی بعد من بیام پایین؟···خیلی هم منطقه:/
بعد از رفتن جونکوک اجوما ب سمت اتاق ا.ت رفت و با ا.تی ک داره گریه میکنه مواجه شد···*
اجوما:ا.ت؟····خوبی؟
ا.ت:هقق اجوما! (افتاد بغلش)
اجوما:گریه نکن دختر کوچولو ی من
خب من اجوماشو مهربون کردم😅*
ا.ت:هقق کوک···کوک گفت هقققق··· تا ۳ماه بیرون نرم
اجوما:باید خدا رو شکر کنی ک بد تر از این تنبیهت نکرد!
ا.ت:آخه هققق هفته بعد·····تولده····هقق·······تولد لیاست!
اجوما:من راضیش میکنم نگران نباش!
ا.ت:مرسی···هق
ا.ت ناهارشو خورد····میخواست ب لیا زنگ بزنه ک یادش اومد کوک گوشیشو گرفته*
ویو ا.ت:
من باید گوشیمو پیدا کنم! اره من میتونم···باید بتونم
با هزاران بدبختی اونو توی کشو لباس های کوک پیدا کردم!
*ب خدا اگه همین حرفارو برای امتحان میزدی الان کند نمیدی ب امتحان اشک😐*
زنگشون:
ا.ت:الو (آروم)
لیا:الو؟
ا.ت:لیا
لیا: تویی؟ اشک قورمساخ چیشد؟
ا.ت:اولشم اشک قورمساخ خودتی. دومن هیچی کوک مثل همیشه تنبیهم کرد!
لیا:یعنی زدتت؟
ا.ت:ن····فقط تا ۳ماه نمیزاره برم بیرون و گوشیمم قایم کرد و بود ک من پیداش کردم! هه
لیا:پشمک مغزت همین قده؟
ا.ت:چرا؟ (تعجب)
لیا:ب جای این ک ب فکر این باشی چجوری بیای تولد من
داری میگی من گوشیمو پیدا کردم هه گگگ (اداشو در میاره)
ا.ت:خب اجوما گفت اون با من!
لیا:اگه نتونست راضیش کنه چی؟
ا.ت:عاممم···نمیدونم!······وای حتما میتونه سوس توله
(بازم اوای باران😔💅🏻)
لیا:سوس توله عمته
ا.ت:عمه خودته!
لیا:عمه عمته کص*کش 😔
ا.ت:بیناموس دلقک
لیا:گراز میمون
ا.ت:کو*نی!
تو همین حال فوش دادن بودن ک صدای کوک از پایین اومد*
ا.ت:اوه لیا من باید برم کوک اومد!
لیا:باشه خدافظ
پایان زنگ دو عدد مریض سادیسمی😂🤍*
کوک:ا.ت؟ بیا پایین
ا.ت:برو بابا منو تنبیه میکنی بعد من بیام پایین؟···خیلی هم منطقه:/
۶.۹k
۰۲ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.