پارت ۱۵۶
پارت ۱۵۶
#تهیونگ
پشت سفیدش خیلی تحریک کننده بود!
نمیشد کامل روغن بریزم پس به خاطر همین قفل سوتینش روباز کردم
جویی: یا تهیونگ چیکار میکنی؟ 😑
من: ک..کاری ندارم آ..اخه نمیشد کامل کمرت رو چرب کنم !
روغن رو ریختم و ماساژ میدادم بعد از نیم ساعت بهش گفتم تموم شد ولی خوابش برده بود... با دستمال مرطوب پشتش رو پاک کردم و قفل سوتینش رو بستم.. اونو به پشت کردم ...
سینه های سفیدش که دلم میخواست همون لحظه ازش بخورم خیلی خودنمایی میکرد. لباس خواب کردم تنش .. انقدرم خوابش عمیق بود که اصلا بلند نشد
خودم کنارش خوابیدم و صورتش رو نوازش میکردم ... یهو چشماشو باز کرد
من: ت..تو مگه !...
جویی: تهیونگ ممنونم ازت !
من: بهتری ؟
جویی: تا حالا انقدر خوب نبودم !
اومد و سرشو گذاشت روی دستم! پاشو انداخت روی باسنم و بعد از چند دقیقه خوابش برد . منم چشمام سنگین شد و خوابیدم !
#جونگکوک
توی اتاقش تا ساعت ۸ شب بود .. قصد نداره استراحت کنه؟
رفتم تو اتاقش داشت وسایلش رو جمع میکرد
من: سومی میخوایی بری خونه !؟
سومی: اره دیگه کار دارم خونه هم ..
من: سومی نرو بیا پیش خودم حس خوبی ندارم
سومی: میایی باهام بیرون جونگ کوک !؟
من: کجا ؟
سومی: بیا بریم کنار دریا دلم میخواد صدای امواج دریا رو بشنوم
من: باشه بیا میبرمت !
سوار شد و شیشه رو داد پایین و دستشو بیرون می گرفت!
بعد از یه ساعت رسیدیم کنار دریا نشستیم روی شن های ساحل .. داغ بود و بودن اون کنارم بیشتر منو داغ میکرد
یهو یه جعبه کوچیک در آورد و داد دستم ...
من: این چیه سومی؟
نگاهشون ازم برداشت و نگاه انگشت های دستش میکرد
سومی: خ..خب تو همش برام چیز میخریدی ولی من چیزی برات نخریده بودم .. امیدوارم خوشت بیاد ک..کوک !
درش رو باز کردم. یه حلقه برای انگشت اشاره ام گرفته بود .. خیلی خوشگل بود و مردونه بود... کردم دستم زیر چشمی نگاه دستم میکرد
من: خیلی قشنگه سومی!!
سومی: به قشنگی کادو های تو نمیشه !
من: توش که جی پی اس نزاشتی؟
سومی: نه نزاشتم ...
نگاهم میکرد. باد میخورد توی صورتش و موهاشو کنار میزد لبامو روی لباش گذاشتم و آروم بوسش کردم
من: آرامش زندگیم !!
سومی: میشه برگردیم کوک تو خسته ای برو بخواب !
من: باشه بلند شو بریم قشنگم
سوار شدیم و جلوی در خونه اش پیاده اش کردم از دور دست تکون میداد و منم باهاش بای بای میکردم
نشستم تو ماشین و روشن کردم و داشتم میرفتم که یهو صدای انفجار مهیبی اومد از تو اینه ماشین نگاه کردم... باورم نمیشد
اومدم بیرون .. خونه سومی بود داشت میسوخت
من: ن..نه !! سومی!! نهههه 🥺😭😭😭
بعدش چی میشه به نظرتون؟
#تهیونگ
پشت سفیدش خیلی تحریک کننده بود!
نمیشد کامل روغن بریزم پس به خاطر همین قفل سوتینش روباز کردم
جویی: یا تهیونگ چیکار میکنی؟ 😑
من: ک..کاری ندارم آ..اخه نمیشد کامل کمرت رو چرب کنم !
روغن رو ریختم و ماساژ میدادم بعد از نیم ساعت بهش گفتم تموم شد ولی خوابش برده بود... با دستمال مرطوب پشتش رو پاک کردم و قفل سوتینش رو بستم.. اونو به پشت کردم ...
سینه های سفیدش که دلم میخواست همون لحظه ازش بخورم خیلی خودنمایی میکرد. لباس خواب کردم تنش .. انقدرم خوابش عمیق بود که اصلا بلند نشد
خودم کنارش خوابیدم و صورتش رو نوازش میکردم ... یهو چشماشو باز کرد
من: ت..تو مگه !...
جویی: تهیونگ ممنونم ازت !
من: بهتری ؟
جویی: تا حالا انقدر خوب نبودم !
اومد و سرشو گذاشت روی دستم! پاشو انداخت روی باسنم و بعد از چند دقیقه خوابش برد . منم چشمام سنگین شد و خوابیدم !
#جونگکوک
توی اتاقش تا ساعت ۸ شب بود .. قصد نداره استراحت کنه؟
رفتم تو اتاقش داشت وسایلش رو جمع میکرد
من: سومی میخوایی بری خونه !؟
سومی: اره دیگه کار دارم خونه هم ..
من: سومی نرو بیا پیش خودم حس خوبی ندارم
سومی: میایی باهام بیرون جونگ کوک !؟
من: کجا ؟
سومی: بیا بریم کنار دریا دلم میخواد صدای امواج دریا رو بشنوم
من: باشه بیا میبرمت !
سوار شد و شیشه رو داد پایین و دستشو بیرون می گرفت!
بعد از یه ساعت رسیدیم کنار دریا نشستیم روی شن های ساحل .. داغ بود و بودن اون کنارم بیشتر منو داغ میکرد
یهو یه جعبه کوچیک در آورد و داد دستم ...
من: این چیه سومی؟
نگاهشون ازم برداشت و نگاه انگشت های دستش میکرد
سومی: خ..خب تو همش برام چیز میخریدی ولی من چیزی برات نخریده بودم .. امیدوارم خوشت بیاد ک..کوک !
درش رو باز کردم. یه حلقه برای انگشت اشاره ام گرفته بود .. خیلی خوشگل بود و مردونه بود... کردم دستم زیر چشمی نگاه دستم میکرد
من: خیلی قشنگه سومی!!
سومی: به قشنگی کادو های تو نمیشه !
من: توش که جی پی اس نزاشتی؟
سومی: نه نزاشتم ...
نگاهم میکرد. باد میخورد توی صورتش و موهاشو کنار میزد لبامو روی لباش گذاشتم و آروم بوسش کردم
من: آرامش زندگیم !!
سومی: میشه برگردیم کوک تو خسته ای برو بخواب !
من: باشه بلند شو بریم قشنگم
سوار شدیم و جلوی در خونه اش پیاده اش کردم از دور دست تکون میداد و منم باهاش بای بای میکردم
نشستم تو ماشین و روشن کردم و داشتم میرفتم که یهو صدای انفجار مهیبی اومد از تو اینه ماشین نگاه کردم... باورم نمیشد
اومدم بیرون .. خونه سومی بود داشت میسوخت
من: ن..نه !! سومی!! نهههه 🥺😭😭😭
بعدش چی میشه به نظرتون؟
۱۳.۹k
۱۹ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.