پارت ۱۰
پارت ۱۰
جونگ کوک ویو:
داشتم کتاب میخوندم که حس کردم یک طرف شونم سنگین شد.دیدم لارا خوابش برده. آروم سرم رو بردم لای موهاش . موهاش واقعا بوی خوبی میداد
جونگ کوک:کوچولوی کیوت کاش میفهمیدی که این قلب لعنتی فقط برای تو میتپه«لبخند»
منم خیلی خوابم میومد برای همین سرم و گذاشتم رو سرش و آروم خوابم برد
..............................................................................................
تهیونگ:این دوتا جدیدن مشکوک نمیزنن؟
نیلا:چمیدونم والا من که فازشونو درک نمیکنم
تهیونگ:جونگ کوک که این چند روز واقعا تو خودش گم شده
نیلا:چرا؟
تهیونگ:آخه جونگ کوک عاشق لارا شده ولی نمیتونه بهش بگه و میترسه لارا حسی نسبت بهش نداشته باشه و این موضوع باعث بشه که دیگه مثل قبل هم نتونه با لارا دوست باشه«آروم طوری که فقط نیلا بشنوه»
نیلا:لارا هم جدیدن مشکوک میزنه...میدونی...من که این موضوع رو ازش پرسیدم گفت مثل اینکه جونگ کوک و دوست داره ولی هنوز نمیدونه که چی کار کنه
تهیونگ:واییی اینا چقدر لوس بازی در میارنننننن اه اه اه
نیلا:همه که مثل ما نیستن تو یه شب هم با م آشنا شدیم هم به هم اعتراف کردیم
تهیونگ:بله بله شما درست میفرمایین
نیلا:من یه فکری دارم
تهیونگ:چه فکری
نیلا:اینا به خودشون باشه صد سال سیاه هم به هم اعتراف نمیکنن برای همین من و تو باید یه کاری کنیم که اینا بهم برسن
تهیونگ:آآآآآآهان خب چی کار باید بکنیم؟
نیلا:باید......
............................................................................................
لارا ویو:
با احساس صدایی به خودم اومدم و دیدم که مهماندار داشت میگفت که هواپیما درحال فروز آمدن است
تا به خودم اومدم دیدم که سرم روی شونه جونگ کوکه و اون هم سرش رو سر منه
وایییییییی خیلی خجالت کشیدممممممممممم
باید پیاده میشدیم پس تصمیم گرفتم بیدارش کنم
لارا:جونگ کوک
جونگ کوک :..............
لارا:جونگ کوک
جونگ کوک:...
لارا :جونگ کوکییییی
جونگ کوک:......
ای بابا این چرا بیدار نمیشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟حالا چی کار کنم؟؟؟؟؟
دستم و آروم به سمت اوهاش بردم.وایییی خدا چقدر موهاش نرم بوددددددد
لارا:جونگ کوکیییی بیدار شو رسیدیم هاااا
جونگ کوک ویو:
با حس اینکه یه دستی لای موهامه و موهام رو داره نوازش میکنه کم کم چشمام و باز کردم و دیدم که اون لاراس
واقعا اون لحظه فقط دلم میخواست زمان متوقف بشه و من توی همون حالت بمونم
لارا:جونگ کوک
جونگ کوک:هوممممممم
لارا:عه بیدار شدی؟
جونگ کوک :آره«خوابالو»
لارا:ههه موهات چرا اینطوری شدههههه«خنده در حال مردن»
جونگ کوک:ای واییییی «هول»
لارا:ههههههههههه
جونگ کوک:عهههه نخند دیگهههههه«کیوت»
لارا:وایییی جونگ کوک تو شبیه خرگوش میمونییییی«خندههه»
لارا:وایستا صبر کن من برات درست کنم
جونگ کوک:باش
لارا:صبر کن الان درستش میکنم
و........
جونگ کوک ویو:
داشتم کتاب میخوندم که حس کردم یک طرف شونم سنگین شد.دیدم لارا خوابش برده. آروم سرم رو بردم لای موهاش . موهاش واقعا بوی خوبی میداد
جونگ کوک:کوچولوی کیوت کاش میفهمیدی که این قلب لعنتی فقط برای تو میتپه«لبخند»
منم خیلی خوابم میومد برای همین سرم و گذاشتم رو سرش و آروم خوابم برد
..............................................................................................
تهیونگ:این دوتا جدیدن مشکوک نمیزنن؟
نیلا:چمیدونم والا من که فازشونو درک نمیکنم
تهیونگ:جونگ کوک که این چند روز واقعا تو خودش گم شده
نیلا:چرا؟
تهیونگ:آخه جونگ کوک عاشق لارا شده ولی نمیتونه بهش بگه و میترسه لارا حسی نسبت بهش نداشته باشه و این موضوع باعث بشه که دیگه مثل قبل هم نتونه با لارا دوست باشه«آروم طوری که فقط نیلا بشنوه»
نیلا:لارا هم جدیدن مشکوک میزنه...میدونی...من که این موضوع رو ازش پرسیدم گفت مثل اینکه جونگ کوک و دوست داره ولی هنوز نمیدونه که چی کار کنه
تهیونگ:واییی اینا چقدر لوس بازی در میارنننننن اه اه اه
نیلا:همه که مثل ما نیستن تو یه شب هم با م آشنا شدیم هم به هم اعتراف کردیم
تهیونگ:بله بله شما درست میفرمایین
نیلا:من یه فکری دارم
تهیونگ:چه فکری
نیلا:اینا به خودشون باشه صد سال سیاه هم به هم اعتراف نمیکنن برای همین من و تو باید یه کاری کنیم که اینا بهم برسن
تهیونگ:آآآآآآهان خب چی کار باید بکنیم؟
نیلا:باید......
............................................................................................
لارا ویو:
با احساس صدایی به خودم اومدم و دیدم که مهماندار داشت میگفت که هواپیما درحال فروز آمدن است
تا به خودم اومدم دیدم که سرم روی شونه جونگ کوکه و اون هم سرش رو سر منه
وایییییییی خیلی خجالت کشیدممممممممممم
باید پیاده میشدیم پس تصمیم گرفتم بیدارش کنم
لارا:جونگ کوک
جونگ کوک :..............
لارا:جونگ کوک
جونگ کوک:...
لارا :جونگ کوکییییی
جونگ کوک:......
ای بابا این چرا بیدار نمیشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟حالا چی کار کنم؟؟؟؟؟
دستم و آروم به سمت اوهاش بردم.وایییی خدا چقدر موهاش نرم بوددددددد
لارا:جونگ کوکیییی بیدار شو رسیدیم هاااا
جونگ کوک ویو:
با حس اینکه یه دستی لای موهامه و موهام رو داره نوازش میکنه کم کم چشمام و باز کردم و دیدم که اون لاراس
واقعا اون لحظه فقط دلم میخواست زمان متوقف بشه و من توی همون حالت بمونم
لارا:جونگ کوک
جونگ کوک:هوممممممم
لارا:عه بیدار شدی؟
جونگ کوک :آره«خوابالو»
لارا:ههه موهات چرا اینطوری شدههههه«خنده در حال مردن»
جونگ کوک:ای واییییی «هول»
لارا:ههههههههههه
جونگ کوک:عهههه نخند دیگهههههه«کیوت»
لارا:وایییی جونگ کوک تو شبیه خرگوش میمونییییی«خندههه»
لارا:وایستا صبر کن من برات درست کنم
جونگ کوک:باش
لارا:صبر کن الان درستش میکنم
و........
۸.۷k
۳۰ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.