ادامه ی پارت

ادامه ی پارت ۵0 ....

ویو تهیونگ:
اروم دستم رو روی صورت کوچولوش میکشیدم که چشماش رو اروم باز کرد و بهم خیره شد ...

ات : تو اینجا چی کار میکنی ...

نیم خیز شد و پتو رو روی شونه های لختش انداخت و تو خودش جمع شد ...

ات: برو بیرون ...
تهیونگ: میخوام باهات حرف بزنم !
ات: نمی...

نزدیکش رفتم و دستاش رو از زیر پتو درآورد و گرفتم ....

تهیونگ: بخاطره اون روز متاسفم ...
ات: و ...ولی تقصیره تو نبود!
تهیونگ: ولی میبینی که از دستم ناراحتی پس تقصیر کار منم!
ات: نه تهیونگ تقصیره تو نیست!! (بلند، گریه) م..من ...دلم برات تنگ شده بود!

یهو پرید بغلم و محکم بغلم کرد ...ای عوضی تو که مشتاق بودی منو ببینی پس چرا خودت رو ازم قایم میکردی!

ادامه دارد .....

حمایت؟ نظر؟🍒
دیدگاه ها (۱۵)

#عروس_فراری 🤍👀Part: ⁵¹#فصل_دوماروم از بغلم دراومد و‌ پتو رو ...

بعد مدت ها سلام .... آم راستش من دیگه فیک/رمان نمی نویسم ولی...

#عروس_فراری 🤍👀Part: ⁵⁰#فصل_دومجونکوک: تهیونگ تو داری تنهایی ...

#عروس_فراری 🤍👀Part: ⁴⁹#فصل_دومیک هفته بعد: ویو جونکوک: یه هف...

(وقتی با پسر عموت گرم میگیری..) P3

دوست پسر دمدمی مزاج

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط