رمان همسر اجباری پارت شانزدهم
#رمان_همسر_اجباری #پارت_شانزدهم
زیبا:دیدی آریا دیگه یقینم بیشتر شد به اینکه اون حرفا درسته
من-نه زیبا بشین پنج دقیقه واست توضیح بدم.
-باشه پس همونجا گوش کنتوضیحی نمونده
کاری با شانسو زندگیه خودم ندارم که بی گناه سوختم اما آریا گناهش چیه؟من نمیخوام آریا به پای من بسوزه.کاش
بودی این چند روزی که آریا با من تو خونه تنها بود.کاش همه مردا مثل آریا به زناشون وفادار باشن.تو این چند روز
جز بی تابی واسه تو از آریا چیزی ندیدم با من عین یه هم خونه که حتی دوست نداره قیافشم ببینه رفتار میکنه
آریا نه اون شب مهمونی نه حتی هیچ دفعه ی دیگه ای حتی یه نگاه بد به من نداشته.چه برسه به اون حرفا.منی که
دوروزه تو خونه اشم اینو فهمیدم توکه یک سال نامزدشی االن بفهم .
آریا -زیبا آنا راست میگه عکساتو با چه ذوقی چسبوندم ببین.
زیبا-اماآریا حنای تو دیگه پیش من رنگی نداره دادگاه که دروغ نمیگه اینا نقشه تو و آناست.شاید آنا بتونه با من
کنار بیاد.امامن نمیتونم
-زیبا من از زندگیه آریا بیرون میرم اگه تو بیای من میرم.
-آریا برو کنار چرندیات زیاد شنیدم.تا اینجا اومدم که بگم دیگه مسخره بازیاتو تموم کنی و رفت و درو بست
آریا پا شدعین دیوونه ها رفتار میکرد تمام مجسمه هارو کوبوند کف زمین قاب عکسو مینداخت با مشت میزد تو
گلدون.دیگه تنها چیزی که مونده بود بوفه بود ک با پا زد تو بوفه.بامشت زد داخل بوفه ای که کامال شیشه ای بود
داخل بوفه با صدای بدی شکست
منم بودم باور نمیکردمچکار کنم زیبا باور کنه خدااااا
انگار تازه منو دید که به سمتم هجوم اور-د هرچی میکشم از توئه ازتو عوضی
داشت به طرفم میومد...
Comments please ^_^🎈
زیبا:دیدی آریا دیگه یقینم بیشتر شد به اینکه اون حرفا درسته
من-نه زیبا بشین پنج دقیقه واست توضیح بدم.
-باشه پس همونجا گوش کنتوضیحی نمونده
کاری با شانسو زندگیه خودم ندارم که بی گناه سوختم اما آریا گناهش چیه؟من نمیخوام آریا به پای من بسوزه.کاش
بودی این چند روزی که آریا با من تو خونه تنها بود.کاش همه مردا مثل آریا به زناشون وفادار باشن.تو این چند روز
جز بی تابی واسه تو از آریا چیزی ندیدم با من عین یه هم خونه که حتی دوست نداره قیافشم ببینه رفتار میکنه
آریا نه اون شب مهمونی نه حتی هیچ دفعه ی دیگه ای حتی یه نگاه بد به من نداشته.چه برسه به اون حرفا.منی که
دوروزه تو خونه اشم اینو فهمیدم توکه یک سال نامزدشی االن بفهم .
آریا -زیبا آنا راست میگه عکساتو با چه ذوقی چسبوندم ببین.
زیبا-اماآریا حنای تو دیگه پیش من رنگی نداره دادگاه که دروغ نمیگه اینا نقشه تو و آناست.شاید آنا بتونه با من
کنار بیاد.امامن نمیتونم
-زیبا من از زندگیه آریا بیرون میرم اگه تو بیای من میرم.
-آریا برو کنار چرندیات زیاد شنیدم.تا اینجا اومدم که بگم دیگه مسخره بازیاتو تموم کنی و رفت و درو بست
آریا پا شدعین دیوونه ها رفتار میکرد تمام مجسمه هارو کوبوند کف زمین قاب عکسو مینداخت با مشت میزد تو
گلدون.دیگه تنها چیزی که مونده بود بوفه بود ک با پا زد تو بوفه.بامشت زد داخل بوفه ای که کامال شیشه ای بود
داخل بوفه با صدای بدی شکست
منم بودم باور نمیکردمچکار کنم زیبا باور کنه خدااااا
انگار تازه منو دید که به سمتم هجوم اور-د هرچی میکشم از توئه ازتو عوضی
داشت به طرفم میومد...
Comments please ^_^🎈
۲.۶k
۲۹ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.