رمانهمسراجباری پارتپانزدهم

#رمان_همسر_اجباری #پارت_پانزدهم

_زیبای من خوش آمدی به خونه...
_ممنون آریا دلیل اینجا آمدن من چیه بگو حالا وقتشه..
-هیچی میخوام بنرهاروببینی
- ممنون اما الزم به این کارا نیست تو نباید به من خیانت میکردی .
اون موقع که بغل اون دختره بودی باید فکر اینجارو میکردی آریا تو دیگه برام تموم شده ای.
- نه عزیزم تو تاج سرمی زیبا تونامزدمی من بهت پشت نکردم￾هه من خرم دیگه￾چی میگی زیبا اون یه اتهامه.من االنم با اون دختر کاری ندارم تو تنها عشق منی.
-ببین آقای مدرس االنم اینجام که بگم همه چی تموم شد اون موقع که بغل اون دختر الس میزدی باید فکر
میکردی تازه این یکی بود که بیرون افتاد از تمام کثافت کاریات.
-اما زیبا توباید منو باور کنی من واسه تو جون میدم .
-اما من دیگه بهت فکر نمیکنم.
-زیبا توروخدا تویکی باورکن.
من تواتاق داشتم دق مرگ میشدم آخه آریا این رفتارا چیه؟دلم واسش سوخت باعث وبانیش من بودم.
اشک چشمام مثل همیشه راهشونو بلد بودن من باید برای زیبا تعریف میکردم.زندگیه آریا نباید خراب شه.
در اتاقو باز کردم رفتم بیرون
رفتم بیرون زیبا پشت به من بود میخواست بره که آریا نمیذاشت تکیه اش به در بود صداش زدم زیبا
شوکه شده نگاهم کرد.
Comments please ^_^😘 🌹 🎈
دیدگاه ها (۲)

#رمان_همسر_اجباری #پارت_شانزدهمزیبا:دیدی آریا دیگه یقینم بیش...

#رمان_همسر_اجباری #پارت_هفدهمخدایا تو خودت کمکم کن آریابادست...

#رمان_همسر_اجباری #پارت_چهاردهمچشماشو باز کرد دید منم دارم ص...

#رمان_همسر_اجباری #پارت_سیزدهمدوستای اریا ساعت چهار دل از او...

جیمین جونگکوک True untold :🐰ما اون موقع... که توی ارتش بود...

the other side of the world

نام:وقتی پسر داییت بود و بعد از ۱۵ سال دیدیشپارت:۳ جیمین:هنو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط