رمان همسر اجباری پارت هیجدهم
#رمان_همسر_اجباری #پارت_هیجدهم
بسه ساکت بزار به کارم بر
لباسو با کمک خودش در اوردم و زخم های دستشو باید پانسمان کنم. بتادینو برداشتم ریختم رو زخماش آی آناآروم بریزوی
خب حاال لوس
-من لوس نیستم
باندو زدم به دستش اون یکی همینطور روانیه سادیسمی.ببین چی کردی خودتوباشه
پنجه پاتو داغون کردی آریا
آره خیلی درد داره بزار آرمان بیاد
-آرمان مگه اینجا بود
تموم شدن حرف آرمان اومد داخلآره االناس که برسه رفت یه سری دارو بیاره.گوشیت داشت زنگ میزد منم دیدم اون بود بهش گفتم بیاد کمک.با
زن داداش میتونم بشینم
رو صندلی کنار کامپیوترنشستبله بفرمایید
-ببین آنا من میدونم که تو دختر کامال فهمیده ای هستی چون در موردت تحقیق کردم .آنا من در مورد زیبا همه
چیزو میدونستم واالنم میدونم اما آریا همیشه حرفامونو گوش ندادچون عشق کورش کرده بود.آنا رو من حساب کن
به عنوان برادر هر کاری از دستم بر بیاد برات انجام میدم آریا عشقشو با زیبا بسته تموم زندگیش زیباست ازت
میخوام باهاش بمونی.از زندگی نا امید نشو آریا خیلی عاشقه. زیبا آدم تنوع طلبیه تو مواظب آریا باش . زیبا آریا رو
از خونواده ما دور کرد چون من میشناختمش و همه چیزو واسه بابا تعریف کردم.بابا هرکاری کرد آریا رو جدا کنه
Comments please 😘 ^_^
بسه ساکت بزار به کارم بر
لباسو با کمک خودش در اوردم و زخم های دستشو باید پانسمان کنم. بتادینو برداشتم ریختم رو زخماش آی آناآروم بریزوی
خب حاال لوس
-من لوس نیستم
باندو زدم به دستش اون یکی همینطور روانیه سادیسمی.ببین چی کردی خودتوباشه
پنجه پاتو داغون کردی آریا
آره خیلی درد داره بزار آرمان بیاد
-آرمان مگه اینجا بود
تموم شدن حرف آرمان اومد داخلآره االناس که برسه رفت یه سری دارو بیاره.گوشیت داشت زنگ میزد منم دیدم اون بود بهش گفتم بیاد کمک.با
زن داداش میتونم بشینم
رو صندلی کنار کامپیوترنشستبله بفرمایید
-ببین آنا من میدونم که تو دختر کامال فهمیده ای هستی چون در موردت تحقیق کردم .آنا من در مورد زیبا همه
چیزو میدونستم واالنم میدونم اما آریا همیشه حرفامونو گوش ندادچون عشق کورش کرده بود.آنا رو من حساب کن
به عنوان برادر هر کاری از دستم بر بیاد برات انجام میدم آریا عشقشو با زیبا بسته تموم زندگیش زیباست ازت
میخوام باهاش بمونی.از زندگی نا امید نشو آریا خیلی عاشقه. زیبا آدم تنوع طلبیه تو مواظب آریا باش . زیبا آریا رو
از خونواده ما دور کرد چون من میشناختمش و همه چیزو واسه بابا تعریف کردم.بابا هرکاری کرد آریا رو جدا کنه
Comments please 😘 ^_^
۶.۸k
۲۹ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.