part7
#part7
#رها
فریال: پشمام...خوبی الان؟
رها: آره بابا خوبم ولی یاد پسره میوفتمااااا حرصممیگیره
فریال: حرص نخور بابا دنیا دو روزه
رها: هییی...نگهدار همین ساختمون
فریال ماشینشو پارک کرد و باهم پیاده شدیم
فریال: ولی رها مطمئنی به تیپت گیر نمیدن؟
رها: بابا مگه قراره تو خود شرکتشون کار کنیم؟ ما فقط نقش آبدارچی داریم
فریال: امیدوارم از اونچیزی که فکرشو میکنم بهتر باشه
رها: ایشالا بیا بریم
باهم وارد آسانسور شدیم
طبقه شیشم و رو زدم
فریال: ولی چه جای خوبی نه؟
رها: آره
تو آینه نگاه کردم موهام یکم نامرتب شده بود.
مرتبشون کردم و کلاه هودیمو کشیدم جلوتر.
بلاخره آسانسور ایستاد و پیاده شدیم.
فریال: پیش کی باید بریم؟
رها: نمیدونم.
یه دختره اومد سمتمون و گفت.
ترانه: بفرمایید کارتون؟
رها: برای استخدام تو کافه شرکت اومدیم.
دختره نگاهی به تیپ من انداخت و با اکراه گفت.
ترانه: از طرف نازی اومدین؟
رها: بله.
ترانه: دنبال من بیاین.
دنبالش رفتیم که یه برگه بهمون داد و گفت.
ترانه: این فرم رو پر کنید و وقتی تموم شد برید اتاق طاها.
رها: ببخشید من از کجا بودنم اتاق این شخصی که گفتید کجاست؟
ترانه: یه اتاق که درش شیشهای...حلع؟
فریال: بله ممنون.
نشستیم رو صندلی و سریع فرم رو پر کردم و نگاهی به فریال انداختم.
رها: تموم شد؟
فریال: آره.
بلند شدم و راه افتادم سمت اتاق اونی که گفته بود.
فریال: اینه؟
رها: اینجا همه اتاقش دراشون شیشهای.
فریال: بالای این در زده اتاق مدیر.
رها: همینه حتمن.
رفتم سمتش و در زدم.
وقتی کهگفت بیاید داخل وارد اتاق شدیم.
نگاهی به پسره انداختم که چشم تو چشم شدیم.
با دیدنش چشمام چهارتا شد.
همزمان گفتیم.
طاها: توووو!
رها: تووووو!
رها: بیخیال حاجی...من استخدام نشده استعفا میدم.
برگه رو گذاشتم رو میزش و اومدم برم که فریال بازومو گرفت و گفت.
فریال: رها دیونه شدی؟
رها: دیونه شدم؟ نه نشدم فقط دلم نمیخاد ریخت نحس این یارو رو ببینم.
طاها: هردوتاتون استخدامید.
برگشتم سمتش و گفتم.
رها: تو هنوز برگه هارو چک نکردی استخدام میکنی؟ بیخیال حاجی من من نمیخام اینجا بمونم.
طاها: از طرف نازی اومدین دیگه؟ برای همین میگم استخدامید.
رها: حاجی بیخیال...من جایی که تو باشی نمیمونم.
طاها: من همچین دلمنمیخواد استخدامت کنم...فقط بخاطر نازی.
عصبی شدم و داد زدم.
رها: آقا مگه زوره نمیخوام اینجا کار کنم!
طاها: صداتو نبر بالا گفتم استخدامی یعنی استخدامی.
رها: میگم نمیخوام اینجا کار کنم چرا نمیفهمی؟
طاها: تو چرا نمیفهمی استخدام شدی؟
رها: حاجیییی تو خیلی زبون نفهمی...مگه جایی کار کردن زوریه؟ استخدام شدم؟ استعفا میدم.
طاها: قانون داره اینجا.
رها: چه قانونی مثلا؟
طاها: تا وقتی کسی پیدا نشده جات بیاد باید اینجا کار کنی!
رها: بیا برو بابا انگار زوریه کار کردن.
هردوتامون با داد باهم حرف میزدیم.
در باز شد و همون دختره اومد داخل.
ترانه: چخبرتونه؟ صداتون کل شرکت و برداشته شدین مثل فیلم سینمایی برای بقیه.
طاها: از ایشون بپرس.
دختره برگشت سمت منو عصبی گفت.
ترانه: چته نیومده داد و بیداد راه انداختی؟
رها: چمه؟ آقا میگم نمیخوام اینجا کار کنم این یارو گیر داده باید کار کنی...استخدام شدی باید کار کنی حتی هنوز نگاه به فرم استخدام منم ننداخته میگه استخدام شدی.
ترانه: جانممممم؟ نمیخوای کار کنی؟ همه از خداشونه فقط یه بار پاشونو بزارن تو این شرکت بعد تو خودتو لوس میکنی؟
رها: ارزونی همونا من نمیخوام تو جای که این یارو هست کار کنم.
ترانه: نمیخوای؟ نخواه برو بیرون.
طاها: چی چیو برو بیرون؟ باید اینجا کار کنه تا یکی به جاش پیدا بشه.
مبین: چتونه؟ چخبره اینجا؟
فریال.رها: مبین؟!
مبین: رها؟ فریال؟ اینجا چکار میکنید؟
طاها: به به آشنا هم دراومدن.
برگشتم سمتش و تند گفتم.
رها: آره مشکلیه؟
مبین: چرا مثل سگ و گربه میپرید بهم؟
رها: من با این آقا مشکل دارمممممم الانم میگم نمیخوام استخدام بشم گیر داده استخدام شدی باید کار کنی.
مبین: آروم باش رها داد نزن.
طاها: نفهم نمیفهمه.
رها: نفهم خودتی.
مبین: رها فریال بیاید اتاق من.
طاها: استخدام شدنااا.
برگشتم سمت پسره و با غیظ نگاهش کردم که نیشخندی زد.
از اتاقش خارج شدم و رفتم سمت مبین و گفتم...
#عشق_پر_دردسر
#رها
فریال: پشمام...خوبی الان؟
رها: آره بابا خوبم ولی یاد پسره میوفتمااااا حرصممیگیره
فریال: حرص نخور بابا دنیا دو روزه
رها: هییی...نگهدار همین ساختمون
فریال ماشینشو پارک کرد و باهم پیاده شدیم
فریال: ولی رها مطمئنی به تیپت گیر نمیدن؟
رها: بابا مگه قراره تو خود شرکتشون کار کنیم؟ ما فقط نقش آبدارچی داریم
فریال: امیدوارم از اونچیزی که فکرشو میکنم بهتر باشه
رها: ایشالا بیا بریم
باهم وارد آسانسور شدیم
طبقه شیشم و رو زدم
فریال: ولی چه جای خوبی نه؟
رها: آره
تو آینه نگاه کردم موهام یکم نامرتب شده بود.
مرتبشون کردم و کلاه هودیمو کشیدم جلوتر.
بلاخره آسانسور ایستاد و پیاده شدیم.
فریال: پیش کی باید بریم؟
رها: نمیدونم.
یه دختره اومد سمتمون و گفت.
ترانه: بفرمایید کارتون؟
رها: برای استخدام تو کافه شرکت اومدیم.
دختره نگاهی به تیپ من انداخت و با اکراه گفت.
ترانه: از طرف نازی اومدین؟
رها: بله.
ترانه: دنبال من بیاین.
دنبالش رفتیم که یه برگه بهمون داد و گفت.
ترانه: این فرم رو پر کنید و وقتی تموم شد برید اتاق طاها.
رها: ببخشید من از کجا بودنم اتاق این شخصی که گفتید کجاست؟
ترانه: یه اتاق که درش شیشهای...حلع؟
فریال: بله ممنون.
نشستیم رو صندلی و سریع فرم رو پر کردم و نگاهی به فریال انداختم.
رها: تموم شد؟
فریال: آره.
بلند شدم و راه افتادم سمت اتاق اونی که گفته بود.
فریال: اینه؟
رها: اینجا همه اتاقش دراشون شیشهای.
فریال: بالای این در زده اتاق مدیر.
رها: همینه حتمن.
رفتم سمتش و در زدم.
وقتی کهگفت بیاید داخل وارد اتاق شدیم.
نگاهی به پسره انداختم که چشم تو چشم شدیم.
با دیدنش چشمام چهارتا شد.
همزمان گفتیم.
طاها: توووو!
رها: تووووو!
رها: بیخیال حاجی...من استخدام نشده استعفا میدم.
برگه رو گذاشتم رو میزش و اومدم برم که فریال بازومو گرفت و گفت.
فریال: رها دیونه شدی؟
رها: دیونه شدم؟ نه نشدم فقط دلم نمیخاد ریخت نحس این یارو رو ببینم.
طاها: هردوتاتون استخدامید.
برگشتم سمتش و گفتم.
رها: تو هنوز برگه هارو چک نکردی استخدام میکنی؟ بیخیال حاجی من من نمیخام اینجا بمونم.
طاها: از طرف نازی اومدین دیگه؟ برای همین میگم استخدامید.
رها: حاجی بیخیال...من جایی که تو باشی نمیمونم.
طاها: من همچین دلمنمیخواد استخدامت کنم...فقط بخاطر نازی.
عصبی شدم و داد زدم.
رها: آقا مگه زوره نمیخوام اینجا کار کنم!
طاها: صداتو نبر بالا گفتم استخدامی یعنی استخدامی.
رها: میگم نمیخوام اینجا کار کنم چرا نمیفهمی؟
طاها: تو چرا نمیفهمی استخدام شدی؟
رها: حاجیییی تو خیلی زبون نفهمی...مگه جایی کار کردن زوریه؟ استخدام شدم؟ استعفا میدم.
طاها: قانون داره اینجا.
رها: چه قانونی مثلا؟
طاها: تا وقتی کسی پیدا نشده جات بیاد باید اینجا کار کنی!
رها: بیا برو بابا انگار زوریه کار کردن.
هردوتامون با داد باهم حرف میزدیم.
در باز شد و همون دختره اومد داخل.
ترانه: چخبرتونه؟ صداتون کل شرکت و برداشته شدین مثل فیلم سینمایی برای بقیه.
طاها: از ایشون بپرس.
دختره برگشت سمت منو عصبی گفت.
ترانه: چته نیومده داد و بیداد راه انداختی؟
رها: چمه؟ آقا میگم نمیخوام اینجا کار کنم این یارو گیر داده باید کار کنی...استخدام شدی باید کار کنی حتی هنوز نگاه به فرم استخدام منم ننداخته میگه استخدام شدی.
ترانه: جانممممم؟ نمیخوای کار کنی؟ همه از خداشونه فقط یه بار پاشونو بزارن تو این شرکت بعد تو خودتو لوس میکنی؟
رها: ارزونی همونا من نمیخوام تو جای که این یارو هست کار کنم.
ترانه: نمیخوای؟ نخواه برو بیرون.
طاها: چی چیو برو بیرون؟ باید اینجا کار کنه تا یکی به جاش پیدا بشه.
مبین: چتونه؟ چخبره اینجا؟
فریال.رها: مبین؟!
مبین: رها؟ فریال؟ اینجا چکار میکنید؟
طاها: به به آشنا هم دراومدن.
برگشتم سمتش و تند گفتم.
رها: آره مشکلیه؟
مبین: چرا مثل سگ و گربه میپرید بهم؟
رها: من با این آقا مشکل دارمممممم الانم میگم نمیخوام استخدام بشم گیر داده استخدام شدی باید کار کنی.
مبین: آروم باش رها داد نزن.
طاها: نفهم نمیفهمه.
رها: نفهم خودتی.
مبین: رها فریال بیاید اتاق من.
طاها: استخدام شدنااا.
برگشتم سمت پسره و با غیظ نگاهش کردم که نیشخندی زد.
از اتاقش خارج شدم و رفتم سمت مبین و گفتم...
#عشق_پر_دردسر
۴۲.۲k
۲۹ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.