part6
#part6
#رها
با داد گفتم.
رها: بهت میگم نگهدار...وای خدایا چرا من و گیر آدمای نفهم میندازی؟
بدون توجه به حرفمگفت
طاها: پلاک چند؟
با حرص نگاهش کردم و گفتم
رها: همینجا نگهدار در سفیده
پسره یهو زد رو ترمز که پرت شدم جلو و سرم خورد به داشبورد
رها: آییییی سرمممممم...این چه طرز رانندگیه؟ ماشین میرونی یا گاو؟
طاها: ببین تو...هرچی بیخیال برو پایین بخاطر تو نتونستم بخوابم و از همه بدتر امروز کلی کار ریخته سرم که به لطف جنابعالی همش پر زد رفت تو هوا
رها: به من چه؟ من بهت گفتم بیا بزن به من؟ من بهت گفتم بیا منو زیر بگیر؟ من بهت گفتم منو ببر بیمارستان؟ تو خودت خودشیرین بازیت گل کرد منو بردی بیمارستان
طاها: چقدر تو رو داریییی من وظیفهام بود ببرمت بیمارستان
رها: بیا بیا خودت داری میگی وظیفهام بود...مقصر بودی زدی بهم مجبور بودی ببری بیمارستان...درضمن برو خداتو شکر کن ازت شکایت نکردم آقای به اصطلاح محترم
طاها: تو عمرم آدم به پرویی تو ندیدم
رها: ندیدی؟ حالا ببین..درضمن پرو نیستم حقیقت و میگم! توعم طاقت شنیدن حرف حق و نداری ظاهرا!
تمام این مدت با داد و بیداد باهم حرف میزدیم
طاها: وای وای وای...ببین تا10میشمرم اگر از این ماشین پیاده شدی و رفتی که هیچ اگر نرفتی خودت میدونی...10...9..
رها: بچه تهدید میکنی؟ مثلا میخوای چکار کنی؟ اصن هر غلطی میخوای بکن...جرات داری هرکاری میخوای بکن
طاها: برو پایین خانوم محترم بیشتر از این وقت منو نگیر
رها: فک کردی خیلی دوس دارم تو ماشین داغون تو بمونم؟
در ماشین و باز کردم پیاده شدم و گفتم.
رها: امیدوارم هیچ وقت تو زندگیم...تاکید میکنم هیچ وقته هیچ وقت دیگه چه عمدی چه غیر عمدی نبینمت آقای به اصطلاح محترم!
طاها: فک کردی من خیلی دلم میخواد ببینمت؟ نه خیر خانومم حسامون کاملا متقابله
رها: خیلی خوبه که دوتامون از هم متنفریم آقای محترم
کشیدم عقب و در ماشینشو با تمام قدرت کوبیدم بهم که صدای ناهنجاری ایجاد کرد
طاها: آراااااام
رها: ببین وسط محل نمیخام داد بزنم پس برو پیکارت
چشاشو ریز کرد و نگاهم کرد و بعدش گازشو گرفت و رفت
هوف پسره پرو...چقدر رو دارن ملت!
برگشتم برم خونه که دیدم کل محل جمع شدن و دارن به من نگاه میکنن
وای رها بدبخت شدی!
رها: چیه؟ به چینگاه میکنید؟ فیلم سینمایی نگاه نمیکنید که! خدایا ساعت شیش صبه اینا خواب ندارن؟
کلیدمو دراوردم و در خونه رو باز کردم
آروم وارد خونه شدن و درو بستم
پاورچین پاورچین داشتم میرفتم سمت اتاقم که...
آنا: ساعت شیش صبح کجا بودی تا الان؟
چشمامو تو کاسه چرخوندم و برگشتم سمتش و گفتم
رها: با امیر بودم.
پوزخندی زد و گفت
آنا: با امیر بودی؟
امیر: ولی رها کاش دروغ بهتری پیدا میکردی که بگی!
با تردید برگشتم سمت امیر و گفتم
رها: تو اینجا بودی؟
امیر: متاسفانه.
آنا: رها کجا بودی تا الان؟
رها: بیمارستان.
همزمان دوتایی گفتن
آنامیر: چییی؟ بیمارستان؟
رها: اوففف حوصله توضیح ندارم مختصر مفید میگم یه گاو...نه به گاو توهین میشه یه...حالا هرچی یه آدم نفهمی زد بهم بعد منو برد بیمارستان الانم رسوند
آنا با نگرانی اومد سمتم و گفت
آنا: الان خوبی چیزیت نیست؟
امیر: رها مطمئنی خوبی؟ دکتر چی گفت؟
رها: خوبم دیگه اه هی گندش میکنن...من میرم این دوساعتم بخوابم دوساعت دیگه فری میاد دنبالم باهم بریم سرکار
امیر: مطمئنی خوبی؟
رها: امیر خوبم
دیگه اجازه هیچ حرفی و بهشون ندادم و وارد اتاقم شدم و تا سرمو گذاشتم رو بالشت خوابم برد...
#عشق_پر_دردسر
#رها
با داد گفتم.
رها: بهت میگم نگهدار...وای خدایا چرا من و گیر آدمای نفهم میندازی؟
بدون توجه به حرفمگفت
طاها: پلاک چند؟
با حرص نگاهش کردم و گفتم
رها: همینجا نگهدار در سفیده
پسره یهو زد رو ترمز که پرت شدم جلو و سرم خورد به داشبورد
رها: آییییی سرمممممم...این چه طرز رانندگیه؟ ماشین میرونی یا گاو؟
طاها: ببین تو...هرچی بیخیال برو پایین بخاطر تو نتونستم بخوابم و از همه بدتر امروز کلی کار ریخته سرم که به لطف جنابعالی همش پر زد رفت تو هوا
رها: به من چه؟ من بهت گفتم بیا بزن به من؟ من بهت گفتم بیا منو زیر بگیر؟ من بهت گفتم منو ببر بیمارستان؟ تو خودت خودشیرین بازیت گل کرد منو بردی بیمارستان
طاها: چقدر تو رو داریییی من وظیفهام بود ببرمت بیمارستان
رها: بیا بیا خودت داری میگی وظیفهام بود...مقصر بودی زدی بهم مجبور بودی ببری بیمارستان...درضمن برو خداتو شکر کن ازت شکایت نکردم آقای به اصطلاح محترم
طاها: تو عمرم آدم به پرویی تو ندیدم
رها: ندیدی؟ حالا ببین..درضمن پرو نیستم حقیقت و میگم! توعم طاقت شنیدن حرف حق و نداری ظاهرا!
تمام این مدت با داد و بیداد باهم حرف میزدیم
طاها: وای وای وای...ببین تا10میشمرم اگر از این ماشین پیاده شدی و رفتی که هیچ اگر نرفتی خودت میدونی...10...9..
رها: بچه تهدید میکنی؟ مثلا میخوای چکار کنی؟ اصن هر غلطی میخوای بکن...جرات داری هرکاری میخوای بکن
طاها: برو پایین خانوم محترم بیشتر از این وقت منو نگیر
رها: فک کردی خیلی دوس دارم تو ماشین داغون تو بمونم؟
در ماشین و باز کردم پیاده شدم و گفتم.
رها: امیدوارم هیچ وقت تو زندگیم...تاکید میکنم هیچ وقته هیچ وقت دیگه چه عمدی چه غیر عمدی نبینمت آقای به اصطلاح محترم!
طاها: فک کردی من خیلی دلم میخواد ببینمت؟ نه خیر خانومم حسامون کاملا متقابله
رها: خیلی خوبه که دوتامون از هم متنفریم آقای محترم
کشیدم عقب و در ماشینشو با تمام قدرت کوبیدم بهم که صدای ناهنجاری ایجاد کرد
طاها: آراااااام
رها: ببین وسط محل نمیخام داد بزنم پس برو پیکارت
چشاشو ریز کرد و نگاهم کرد و بعدش گازشو گرفت و رفت
هوف پسره پرو...چقدر رو دارن ملت!
برگشتم برم خونه که دیدم کل محل جمع شدن و دارن به من نگاه میکنن
وای رها بدبخت شدی!
رها: چیه؟ به چینگاه میکنید؟ فیلم سینمایی نگاه نمیکنید که! خدایا ساعت شیش صبه اینا خواب ندارن؟
کلیدمو دراوردم و در خونه رو باز کردم
آروم وارد خونه شدن و درو بستم
پاورچین پاورچین داشتم میرفتم سمت اتاقم که...
آنا: ساعت شیش صبح کجا بودی تا الان؟
چشمامو تو کاسه چرخوندم و برگشتم سمتش و گفتم
رها: با امیر بودم.
پوزخندی زد و گفت
آنا: با امیر بودی؟
امیر: ولی رها کاش دروغ بهتری پیدا میکردی که بگی!
با تردید برگشتم سمت امیر و گفتم
رها: تو اینجا بودی؟
امیر: متاسفانه.
آنا: رها کجا بودی تا الان؟
رها: بیمارستان.
همزمان دوتایی گفتن
آنامیر: چییی؟ بیمارستان؟
رها: اوففف حوصله توضیح ندارم مختصر مفید میگم یه گاو...نه به گاو توهین میشه یه...حالا هرچی یه آدم نفهمی زد بهم بعد منو برد بیمارستان الانم رسوند
آنا با نگرانی اومد سمتم و گفت
آنا: الان خوبی چیزیت نیست؟
امیر: رها مطمئنی خوبی؟ دکتر چی گفت؟
رها: خوبم دیگه اه هی گندش میکنن...من میرم این دوساعتم بخوابم دوساعت دیگه فری میاد دنبالم باهم بریم سرکار
امیر: مطمئنی خوبی؟
رها: امیر خوبم
دیگه اجازه هیچ حرفی و بهشون ندادم و وارد اتاقم شدم و تا سرمو گذاشتم رو بالشت خوابم برد...
#عشق_پر_دردسر
۲۹.۸k
۲۹ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.